هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که بر اهمیت عشق، محبت، و وفا تاکید دارد. شاعر از گذرا بودن دنیا و مادیات سخن میگوید و ارزشهای معنوی مانند عشق و محبت را پایدار میداند. همچنین، به نکوهش غفلت و شهوت پرداخته و عشق را بالاترین عزت میداند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی موجود در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان بالای 16 سال یافت میشود.
شمارهٔ ۲۹۶
تا با رقیب یار دمی گرم صحبت است
آهی زدل بر آر که فرصت غنیمت است
از قصر طاقدیست و خورنق نشان نماند
کاخی که پایدار بماند محبت است
باز آمدی و نیست متاعی بغیر جان
بی چیز را زمقدم مهمان خجالت است
ای کاشکی زبیخ فکندیش باغبان
نخل وفا که میوه او جمله حسرت است
حسرت زجم نمیبرد و جام میکشد
آنرا که در زمانه بسر چشم عبرت است
درویش را که بخت نیارد گذشت چیست
سلطان زتخت اگر گذرد عین همت است
عاقل کسی که برد تمتع زدلبری
آن را که عشق نیست گرفتار غفلت است
شنعت مکن مذلت عشاق را حکیم
هر ذلتی که عشق دهد عین عزت است
اهل نظر بمعنی خوبان به بسته دل
صورت پرست چون حیوان گرم شهوت است
گر خود هوای نفس زلیخا نداشتی
بر یوسف عزیز بگو این چه تهمت است
دارای خرمنی تو و ما خوشه چین حسن
درویش را مران که خلاف مروت است
چون بنگرد دهان تو را در سخن حکیم
ناچار در دهانش انگشت حیرت است
ساقی بده شراب فرخ خیز عشق دوست
آشفته را که سخت گرفتار محنت است
هر جا که دولتی است بدوران فنا شود
ما را زگنج مهر علی طرفه دولتست
آهی زدل بر آر که فرصت غنیمت است
از قصر طاقدیست و خورنق نشان نماند
کاخی که پایدار بماند محبت است
باز آمدی و نیست متاعی بغیر جان
بی چیز را زمقدم مهمان خجالت است
ای کاشکی زبیخ فکندیش باغبان
نخل وفا که میوه او جمله حسرت است
حسرت زجم نمیبرد و جام میکشد
آنرا که در زمانه بسر چشم عبرت است
درویش را که بخت نیارد گذشت چیست
سلطان زتخت اگر گذرد عین همت است
عاقل کسی که برد تمتع زدلبری
آن را که عشق نیست گرفتار غفلت است
شنعت مکن مذلت عشاق را حکیم
هر ذلتی که عشق دهد عین عزت است
اهل نظر بمعنی خوبان به بسته دل
صورت پرست چون حیوان گرم شهوت است
گر خود هوای نفس زلیخا نداشتی
بر یوسف عزیز بگو این چه تهمت است
دارای خرمنی تو و ما خوشه چین حسن
درویش را مران که خلاف مروت است
چون بنگرد دهان تو را در سخن حکیم
ناچار در دهانش انگشت حیرت است
ساقی بده شراب فرخ خیز عشق دوست
آشفته را که سخت گرفتار محنت است
هر جا که دولتی است بدوران فنا شود
ما را زگنج مهر علی طرفه دولتست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.