۱۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۴

گویند بهار است و جهان رشگ بهشت است
اطراف چمن پر زبت حور سرشت است

از عکس بهشتی بتکان ساحت گلزار
اندر نظر باده کشان باغ بهشت است

شیخ و حرم و بلبل و گل مؤبد و دانش
ما را نه سر کعبه نه گلشن نه کنشت است

ای هم نفسان باغ و گلستان بشما خوش
زیرا که مرا کنج قفس دست نوشت است

بر طارم کیوان بودم پای زرفعت
هر چند بمیخانه سرم بر سر خشت است

خشت در کریاس علی قبله هشتم
کز بهر من آشفته بسی به زبهشت است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.