۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۱

گرد عسلی لعل تو مور و مگسانند
یا خط نظر بند بصاحب هوسانند

ما هیچکسان جز تو کس ایعشق نداریم ‏
این طایفه را از چه نپرسی چه کسانند

لیلا تو بمحمل درو مجنون تو عالم
رحمی تو که این قافله از باز پسانند

از پرتو رخسار تو دودی قبس طور
از نور تو خورشید و قمر مقتبسانند

آنان که مسلمان و بدل منکر عشق اند
کافر همه از قلب و مسلمان بلسانند

ایشمع تو از آه سحرخیز بپرهیز
زیرا که در این سلسله صاحب نفسانند

عشاق کدامند و چه نامند بکویت
در رهگذر جلوه ات ای برق خسانند

در کوی تو آشفته و اغیار هم آواز
با بلبل و با زاغ و زغن هم قفسانند

اندیشه نداریم دلا زآتش دوزخ
ما را بدرشاه نجف گر برسانند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.