۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۹

ماراست دوست یک دو جهان جمله دشمنند
یک سینه پیش نه همه گر تیر میزنند

ای سرو سرفراز که در باغ دلبری
آزاد خلق و دست تعلق بدامنند

بگذر بسومنات تو بت روی سیم تن
تا نقش بت زبتکده کفار برکنند

مرهم از آن دو لب مطلب دغدار عشق
کاینان بزخم خلق نمک میپراکنند

گفتم چه پیشه اند دو چشمت بغمزه گفت
ایشان برای کشتن مردم معینند

لبریز شد زباده عشق تو جام دل
بر گو بشیخ و شحنه که آن جام بشکنند

نام تو برد مطرب و در بزم صوفیان
من گوش بر سماع و همه چشم بر منند

آشفته احولان نشناسند سر حق
شاید اگر بدیده احمد نظر کنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.