هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق بی‌پایان و فداکاری در راه معشوق سخن می‌گوید. شاعر از درد فراق، اشتیاق دیدار، و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند، اما با وجود همه رنج‌ها، عشقش پایدار است. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیم عرفانی مانند سوز درون، اسرار الهی، و تسلیم در برابر یار دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه این شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به‌کاررفته نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری دارد.

شمارهٔ ۳۶۳

کسی سر از قدم یار برنمیگیرد
که جان دهد دل از این کار برنمگیرد

تو برق عالم اسراری و عجب که زتو
شرر به پرده اسرار برنمیگیرد

عبث بچشم تو گفتم که خون خلق مخور
که مست عادت هشیار برنمیگیرد

بتن چو بار گرانست جان بگو جانان
چرا زدوش من این بار برنمیگیرد

بزن تو تیغ بسر مدعی که من سپرم
به تیغ یار دل از یار برنمیگیرد

چرا که سوز درونست همچو شمع بدل
عجب که شعله بیک بار برنمیگیرد

مگو که کشته تیغ تو جان بسختی داد
که دل زلذت دیدار برنمیگیرد

اگر بدوزخ آشفته را بسوزانی
که دل زحب ده و چار برنمیگیرد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.