هوش مصنوعی: این شعر از ظهور ناگهانی یک گل زیبا در باغ و تأثیر آن بر محیط اطراف سخن می‌گوید. گلها و پرندگان به وجد می‌آیند، قمری از سرو بیزار می‌شود، و صوفی از ریا دوری می‌کند. شاعر از زیبایی و جذابیت این گل نوظهور تمجید می‌کند و تأثیر آن را بر همه چیز توصیف می‌نماید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عرفانی و استعاری است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۳۹۳

زآن غنچه که از پرده بیک بار برآمد
گلزار بجوش آمد گل زار برآمد

کردند زگل دوری مرغان گلستان
تا آن گل نوخیز بگلزار برآمد

بیزار شد از سرو چمن قمری خوشخوان
تا با قد چون سرو برفتار برآمد

بس خرقه پرهیز که شد در گرومی
سرمست چو از خانه خمار برآمد

عاقل نتوان جست دگر در همه آفاق
تا در نظر خلق پریوار برآمد

تسبیح بخاک افکن و سجاده بمی شوی
کان مغبچه با زلف چو زنار برآمد

صوفی که بد از زرق رخش زرد همه عمر
از میکده با چهره گلنار برآمد

آورد پشیمانی بیع مه کنعان
تا نقش بدیع تو ببازار برآمد

آشفته چو آن زلف سیه دید بدل گفت
این مشک کی از طبله عطار برآمد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.