۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۴

آن دو چشم تو که در زیر دو ابروی خمند
چون دو مستند که پیوسته پی قصد همند

چشمهایت زنگه و آن دو لبان از خنده
آفت خیل عرب فتنه ملک عجمند

شبنم آسا بر خورشید جمالت عدمند
مه و خورشید که در منطقه ثابت قدمند

خضر عهدند و جوان بخت و ندیده ظلمات
سبزهائی که بگرد لب نوشت بدمند

صوفیانی که بذوق تو بوجند و سماع
فارغ از زمزمه مطرب و از زیر و بمند

آه از آن ترک کمانکش که قدر انداز است
حذر از آن دو خم زلف که پرپیچ و خمند

بی وجود تو مرا زندگی آنسان تنگست
که برم حسرت از آنان که بخواب عدمند

چه عجب الفت چشمان تو با مرغ دلم
وحشیان هیچ زدیوانه شنیدی برمند

نه زیاد است بسوداش اگر سر دادم
خوب رویان وفا پیشه ندانی که کمند

پی نبرده بگلستان تو چون آشفته
بعبث بیهده جمعی پی باغ ارمند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.