هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از رازهای ناگفته عشق، اسرار پنهان، و دردهای دل شکسته خود سخن می‌گوید. او از معشوق می‌خواهد که چهره‌اش را در آینه دلش نشان دهد و از عشق و جنون ناشی از این عشق گفتگو می‌کند. در پایان، شاعر از فراق و رازهای نهان در چشمان معشوق یاد می‌کند و تأکید می‌کند که تنها سودای معشوق در سرش باقی مانده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

شمارهٔ ۴۰۲

تا بکی راز غم عشق تو ناگفته بود
تا بکی گوهر اسرار تو بنهفته بود

تا بکی بر نکن چشم خود از خواب خمار
فتنه هر چند که به باشد گر خفته بود

چهره بنمای در آئینه ام ای شاهد غیب
زآنکه مرآت دل از زنگ هوس رفته بود

گفتم این شوخی و آئین ظرافت بگزار
گفت خوش باش که معشوق تو آلفته بود

مطرب از بهر خدا راست بزن پرده وصل
سخنی گوی از این قصه که نشنفته بود

گفته بودم که بگویم ببرت شوخ فراق
پیش چشمان تو هر راز نهان گفته بود

در سویدای دلم نیست بجز سر جنون
تا که سودای تو اندر سر آشفته بود
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.