۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۲

ماه در زلف سیاهش نگرید
در شب تیره بماهش نگرید

کعبه حاجی بشناسد زحجر
زیر مو خال سیاهش نگرید

زد علم خطت و حسنت بگریخت
عاشقان گرد سپاهش نگرید

زلف چوگان و سر مشتاقان
همچو گو بر سر راهش نگرید

از کمان ابروی او پرسیدی
در دلم تیر نگاهش نگرید

مه و خور سوخت زدرد دل ریش
بر دل خسته و آهش نگرید

گشتی آشفته بپاداش وفا
دوستان جرم و گناهش نگرید

شاهدم پنجه خون آلود است
کرده حاشا بگواهش نگرید

من زمحشر بگریزم به نجف
اهل معنی به پناهش نگرید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.