هوش مصنوعی: این شعر به انتقاد از قومی می‌پردازد که با ظاهر زاهدانه و درویشی، در باطن غارتگر عقل، دل و دین هستند. شاعر از فریبکاری و جادوی آنان سخن می‌گوید و هشدار می‌دهد که با وجود ادعای راهنبودن، در واقع راهزن‌اند. همچنین، به قدرت و نفوذ آنان در جامعه اشاره می‌کند و از شاها می‌خواهد که هوشیار باشد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم انتزاعی و انتقادی است که درک آن‌ها نیاز به تجربه و شناخت کافی از جامعه و مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، برخی اشارات مانند فریبکاری و جادو ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا گمراه‌کننده باشد.

شمارهٔ ۴۳۳

این قوم که غارتگر عقل و دل و دینند
بیشک زنگه رهزن اصحاب یقینند

زلفین سیاهت رسن جادوی بابل
چشمان چه بر آن چهره مگر سحر مبینند

ما را نبود تیر بجز آه سحرگاه
با سخت کمانان که مرا خوش بکمینند

در حلقه زهاد مرو نیک حذر کن
زین راهزنانی که در این شهر امینند

زین سلسله درویش بیندیش تو شاها
هر چند که این طایفه خود راه نشینند

اندیشه نمایند کجا از خطر بحر
قومی که طلبکار توای در ثمینند

گر خون من آشفته حلال است بخوبان
من نیز برآنم که بتان نیز بر اینند

ما و غم آن قوم که از پرتو واجب
دارای مکانند و در این عرصه مکینند

آن سلسله کز خاتم و قائم بزمانه
سلطان زمانند و خداوند زمینند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.