هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به بیان احساسات شاعر نسبت به معشوق و توصیف زیبایی‌های او می‌پردازد. شاعر از عشق، زیبایی معشوق، و تأثیرات عمیق آن بر جان خود سخن می‌گوید. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند ایمان، کفر، و حل مشکلات توسط دست خداوند دارد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۴۴۵

دوش بی لعل تو صد ره بلبم جان آمد
باز میگشت چو میگفتم جانان آمد

کردم از دیده هدف ناوک دلدوز تو را
ناگهان تیر نظر بر سپر جان آمد

در خیال خم زلفین و بناگوش بتان
عمرها روز و شبم دست و گریبان آمد

جان یعقوب بود وقت بشیر ای یوسف
گوید ار قافله مصر بکنعان آمد

نرگس باغ که بد چشم و چراغ بستان
دیدمش دیده بدیدار تو حیران آمد

جلوه روی تو بتخانه آذر بشکست
کفر زلف کج تو رهزن ایمان آمد

عشق را سلسله ای بود قوی از آغاز
حلقه زلف تواش سلسله جنبان آمد

خط بیرنگ لب لعل تو بگرفت دریغ
کاهرمن محرم اسرار سلیمان آمد

سبحه شیخ بری رشته زنار مغان
تا چها از تو بکفار و مسلمان آمد

وه چه عالیست مقامت مه من بیخبری
زآه شبگیر که از دل سوی کیوان آمد

بسکه سودای سر زلف تو پخت آشفته
در دماغش همه سودای پریشان آمد

حل کند مشکل آشفته مگر دست خدای
که همه مشکل عالم برش آسان آمد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.