۱۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۸

گرجان نبود زنده بجانانه توان بود
جانان چونباشد به چه افسانه توان بود

پیمان که به بستیم که پیمانه ننوشیم
پیمانه شکستیم بپیمانه توان بود

در کعبه نبردیم بسر عمر بسالوس
گر عمربود بر در میخانه توان بود

در صومعه با ذکر نشد زیست میسر
در میکده بانعره مستانه توان بود

عشق آن گهر پاک که از بحر فنا خاست
با جان پی آن گوهر یکدانه توان بود

ای شیخ زعشاق مجو عقل و فراست
با عشق کجا عاقل و فرزانه توان بود

ای ترک پریزاده که از خلق نهانی
تا چند بسودای تو دیوانه توان بود

آشفته باین جرم ثناخوان علی شد
آسوده بآن همت مردانه توان بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.