۱۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۹

تا مهم از خانه سر بر میزند
آفتابش بوسه بر در میزند

شکوه از صیادم این باشد که تیر
تا چرا بر صید دیگر میزند

از کمان ابروی او جستم چو تیر
ترک چشم او بخنجر میزند

من نشاندم نونهالی را بچشم
باغبان گر دم زعرعر میزند

عاشق آن نخل رطب آور بود
کاو نگارش سنگ بر سر میزند

جان فزاید غمزه ات در هر نظر
بر رگ جان گرچه نشتر میزند

عشق چون مستور ماند کافتاب
هر چه پوشی پرده سر بر میزند

شرح عشق آشفته با خامه مگو
کاین نیم آتش بدفتر میزند

شمع را چون آتش پنهان بود
لاجرم وقتی بسر در میزند

کیست آن شاعر که در اقلیم شعر
همچو سعدی سکه برزر میزند

اوست حلوائی و هر کس چون مگس
برد کانش دست بر سر میزند

بر جسارتهای آشفته به بخش
کاور قم بر نام حیدر میزند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.