۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۰

در سینه بازم آتش نمرود میرود
زآن آتشم چو شمع بسر دود میرود

نمرود کو که از نم چشمم حذر کند
کز این نمم بدجله و شط رود میرود

پاکست همچو آینه قلبش زآب و می
رندی اگر که خرقه می آلود میرود

زاهده عمل بشرک برد پیش صیرفی
بنگر دغل که قلب زراندود میرود

نه طالب نعیم نه در بیم از جحیم
عاشق پی رضای تو خشنود میرود

او را بدل زنور محبت اثر نبود
با تو اگر زکوی تو مردود میرود

هر کاو نوای بربط عشقش بود بگوش
از ره کجا زچنگ و نی و عود میرود

شیخی که روی تافت زمیخانه بر حجاز
کورانه رو بکعبه مقصود میرود

آشفته را گناه فزونست از حساب
اما روان ببارگه جود میرود

حیدر که با ولایت او از طرب خلیل
خندان چو گل در آتش نمرود میرود

دست تهی است تحفه بر صاحب کرم
زان بنده بی عمل بر معبود میرود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.