عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹
بگذار، اگر چه رندم و اوباشم
تا خاک سر کوی تو بر سر پاشم
بگذار، که بگذرم به کویت نفسی
در عمر مگر یک نفسی خوش باشم
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲
آوازهٔ حسنت از جهان می‌شنوم
شرح غمت از پیر و جوان می‌شنوم
آن بخت ندارم که ببینم رویت
باری، نامت ز این و آن می‌شنوم
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸
هر دم شب هجران تو، ای جان و جهان
تاریک‌تر است و می‌نگیرد نقصان
یا دیدهٔ بخت من مگر کور شده است؟
یا نیست شب هجر تو را خود پایان؟
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹
هر شب به سر کوی تو آیم به فغان
باشد که کنی درد دلم را درمان
گر بر در تو بار نیابم، باری
از پیش سگان کوی خویشم، بمران
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
هان! راز دل خستهٔ ما فاش مکن
با یار عزیز خویش پرخاش مکن
آن دل که به هر دو کون سر در ناورد
اکنون که اسیر توست رسواش مکن
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲
خورشید رخا، ز بنده تحویل مکن
این وصل مرا به هجر تبدیل مکن
خواهی که جدا شوی ز من بی‌سببی؟
خود دهر جدا کند، تو تعجیل مکن
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴
آخر بدمد صبح امید از شب من
آخر نه به جایی برسد یارب من؟
یا در پایت فگند بینم سر خویش
یا بر لب تو نهاده بینم لب من
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
ای یاد تو آفت سکون دل من
هجر و غم تو ریخته خون دل من
من دانم و دل که در فراقت چونم
کس را چه خبر ز اندرون دل من؟
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱
در عشق تو بی‌تو چون توان زیست؟ بگو
و آرام دلم جز تو دگر کیست؟ بگو
با مات خود این دشمنی از بهر چه خاست؟
جز دوستی تو جرم ما چیست؟ بگو
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۲
دارم دلکی به تیغ هجران خسته
از یار جدا و با غمش پیوسته
آیا بود آنکه بار دیگر بینم
با یار نشسته و ز غم وارسته؟
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
ای کاش! به سوی وصل راهی بودی
یا در دلم از صبر سپاهی بودی
ای کاش! چو در عشق تو من کشته شوم
جز دوستی توام گناهی بودی
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
با یار به بوستان شدم رهگذری
کردم نظری سوی گل از بی‌صبری
آمد بر من نگار و در گوشم گفت:
رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳
نی کرده شبی بر سر کویت گذری
نی بوی خوشت به من رسیده سحری
نی یافته از تو اثری، یا خبری
عمرم بگذشت بی‌تو، آخر نظری
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴
بردی دلم، ای ماهرخ بازاری
زان در پی تو ناله کنم، یا زاری
جان نیز به خدمت تو خواهم دادن
تا بو که دل بردهٔ من باز آری
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵
چون در دلت آن بود که گیری یاری
برگردی ازین دلشده بی‌آزاری
چون روز وداع بود بایستی گفت
تا سیر ترت دیده بدیدی، باری
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶
ای منزل دوست، خوش هوایی داری
پیداست که بوی آشنایی داری
خاک کف تو چو سرمه در دیده کشم
زیرا که نشان از کف پایی داری
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸
از آتش غم چند روانم سوزی؟
وز ناوک غمزه چند جانم دوزی؟
گویی که: مخور غم، چه کنم گر نخورم؟
چون نیست مر از تو به جز غم روزی
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱
آیا خبرت شود عیانم روزی؟
تا بر دل خود دمی نشانم روزی
دانم که نگیری، ای دل و جان، دستم
در پای تو جان و دل فشانم روزی
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲
ای کرده به من غم تو بیداد بسی
دریاب، که نیست جز تو فریاد رسی
جانا، چه زیان بود اگر سود کند
از خوان سگان سر کویت مگسی؟
فخرالدین عراقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸
حال من خستهٔ گدا می‌دانی
وین درد دل مرا دوا می‌دانی
با تو چه کنم قصهٔ درد دل ریش؟
ناگفته چو جمله حال ما می‌دانی