عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
شوخی که گسسته بود پیمان از من
بنشست برم کشیده دامان از من
چون برگ گلی که با صبا آمیزد
هم با من بود و هم گریزان از من
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
ای با مهرت سرشته آب و گل من
صد شکر که بردی دل غم حاصل من
تا در سر زلف تو ندیدم دل را
حقا که بجای خود نیامد دل من
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
شیطان نامی که شد غمش قاتل من
پابسته او شد دل بی حاصل من
گویند که شیطان نکند رو در دل
بس چون شیطان گرفت آخر دل من
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
بی شمع جمالت ای به حسن افسانه
روشن نشود ز آفتابم خانه
آری ز فروغ شمع خاور همه را
روزاست ولی شب است بر پروانه
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۲
ای باد صبا واله و شیدا بر تو
کامی ز ثری تا به ثریا بر تو
ماننده آن پری که در شیشه کنند
تنگ است فضای چرخ مینا بر تو
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
رحمت آید با همه مغروری تو
گر شرح دهم قصه مهجوری تو
اشکی که ز رخساره من بگذشتی
اکنون ز سرم گذشته از دوری تو
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
ای دل که ز چاک سینه بگریخته ای
وز بهر خلاص حیله انگیخته ای
گه در سر زلف یار و گه در بر من
هرجا هستی به مویی آویخته ای
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۷
از من برگشت یار من بی سببی
پر کرد ز خون کنار من بی سببی
خواهد غم رفته بازگرداند نیست
برگشتن روزگار من بی سببی
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۸
ای چشم مرا چشم گهربار از پی
دارد چشم تو چشم بسیار از پی
خوابم نبرد ز فکر چشم تو که هست
یک خفته و صد هزار بیدار از پی
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۰
در دایره اهل هوس جا کردی
کردی چندان که خویش رسوا کردی
با آن که بسان ابر تر دامن بود
خوش بنشستی و دل به دریا کردی
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
از سینه خیال قد آن سروسهی
چون رفت ای اشک زحمت من چه دهی
باید نکنی نهال را چون کندی
زینش چه رسد که ریشه در آب نهی
ابوالحسن فراهانی : مفردات
شمارهٔ ۱
نفس از لب به سوی سینه برگردید و دانستم
که او را با خیال روی جانان الفتی باشد
ابوالحسن فراهانی : مفردات
شمارهٔ ۲
مژده ی وصل تو در گوش و بنا بر عادت
دیده اسباب شب هجر مهیا می کرد
ابوالحسن فراهانی : مفردات
شمارهٔ ۵
گوش سوی حرف من از رحم جانانم نکرد
خواست داند درد من دانست و درمانم نکرد
ابوالحسن فراهانی : مفردات
شمارهٔ ۸
زهی ز زلف کج ست زخم مشک
پناه برده ز روی توهم به روی تو نور
ابوالحسن فراهانی : مفردات
شمارهٔ ۱۲
چه شد که باد صبا دورم افکند ز درش
به هر کجا که روم خاک کوی او باشم
ابوالحسن فراهانی : مفردات
شمارهٔ ۱۳
می توانستم به کویش با صبا رفتن، ولی
آن چنانم سوخت هجرانش که خاکستر نماند
ابوالحسن فراهانی : مفردات
شمارهٔ ۱۴
لاف دلتنگی و صبر از یار ناید باورم
دل اگر تنگست چون گنجد شکیبایی در او
ابوالحسن فراهانی : مفردات
شمارهٔ ۱۵
دگر ز هجر که نالم که در کنار منی تو
تو در دلی و دل از دیده در کنار من آید
ابوالحسن فراهانی : مفردات
شمارهٔ ۱۸
در گلستان گر گلی بودی به رنگ یار من
همچو بلبل در گلستان ناله بودی کار من