عبارات مورد جستجو در ۹۶۶۸ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۵
گل گفت: چنین که من کنون میآیم
حقا که خلاصهٔ جنون میآیم
شاید اگر آغشتهٔ خون میآیم
چون از رحمِ غنچه برون میآیم
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۶
گل گفت: کسم هیچ فسون مینکند
درمان من غرقه به خون مینکند
زین پای که من بر سر آتش دارم
کس خار گلابگر برون مینکند
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۷
گل گفت: گلابگر چو تابم ببرد
در زیرِ جُلَیلِ غنچه خوابم ببرد
من میشکفم گلابگر میآید
تا بر سرِ آتش همه آبم ببرد
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۹
گل گفت: منم فتاده صد کار امروز
در آتش و خون مانده گرفتار امروز
چه بر سر آتشم نشانید آخر
در پای تمامست مرا خار امروز
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۳۰
گل گفت: چو نیست هفتهای روی نشست
از کم عمری پشت امیدم بشکست
هر چند چو آتشم بدین سیرآبی
بر خاک فتاده میروم باد به دست
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۳۳
یارب صفت رایحهٔ نسرین چیست
این روح ریاحین چمن چندین چیست
گر مصحف حسن نیست گلبرگ لطیف
پس بر ورقش دَه آیهٔ زرّین چیست
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۳۵
بلبل به سحرگه غزلی تر میخواند
تا ظن نبری کان غزل از بر میخواند
از دفتر گل باز همی کرد ورق
وز هر ورقش قصّهٔ دیگر میخواند
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۳۶
زین شیوه که اکنون گل تر میخیزد
از بلبل مست ناله بر میخیزد
در مدت یک هفته به صد دست بگشت
زان هر نفس از دست دگر میخیزد
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۳۷
تاگل ز گریبان چمن سر بر کرد
بلبل هر دم مشغلهٔ دیگر کرد
چون خندهٔ گل ز غنچه بس زیبا بود
در تاخت صبا و دهنش پر زر کرد
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۴۲
غنچه که چو پسته لب شود خندانش
از کم عمری بر لبش آمد جانش
چون نیست به جز نیست شدن درمانش
خون میبچکد به درد از پیکانش
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۴۴
بلبل سخنی گفت به گل آهسته
یعنی که بپیوند بدین دلخسته
گل گفت: آخر در که توانم پیوست
بشکفتن من ریختن پیوسته
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۴۵
گل گفت که در خاک چرا ننشینم
چون از زر خود دست تهی می‌بینم
زر بر کف دست داشتم باد بریخت
در خاک فتادهام زرم میچینم
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۴۶
بلبل به سحر نعره زنان میآشفت
وز غنچهٔ سر تیز حدیثی میگفت
چون غنچه درون پوست زر داشت نهفت
در پوست نگنجید و ز شادی بشکفت
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۴۷
در غنچه نگاه کن که چون میجوشد
پیکانش نگر که همچو خون میجوشد
بلبل سرِپیکانش به منقار بسفت
خون از سرِ پیکانش برون میجوشد
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۴۸
چون شور ز گل در دل بلبل افتاد
در هر رگ او هزار غلغل افتاد
از باد صبا شور ز عالم برخاست
وز گریهٔ ابر خنده بر گل افتاد
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۵۰
با گل گفتم: چو چشم آن میدارم
کز خندهٔ تو گشاده گردد کارم
گل گفت: چو ابر گرید آید زارم
کز خندیدن ریختن آرد بارم
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۵۱
بشکفت گل و رونق شمشاد ببرد
آرام دل بنده و آزاد ببرد
بلبل گل را جملهٔ شب دم میداد
تا لاجرمش زان همه دم باد ببرد
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۵۲
گل از پی عمری به طلب میآید
از پردهٔ غنچه زین سبب میآید
گل نیست که آن غنچه نمود از پیکان
جان است که غنچه را به لب میآید
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۵۴
با گل گفتم که با چنین عمر که هست
انگار که نیست رخت بر باید بست
گل گفت: چو نیست در جهان جای نشست
هم بر سر پای میروم دست به دست
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۵۵
گل بین که به صد غنج و به صدناز رسید
وز غنچهٔ سرکش به صد اعزاز رسید
رازی که صبا به گوش گل درمیگفت
امروز به بلبل آن همه باز رسید