عبارات مورد جستجو در ۸۷۵۷ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۸
نی هرکه کند رقص و جهد بالا او
در فقر بود گزیده و والا او
مسجود ملک تا نشود چون آدم
عالم نشود به عالم اسما او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸۹
هان ای تن خاکی سخن از خاک مگو
جز قصهٔ آن آینهٔ پاک مگو
از خالق افلاک درونت صفتی است
جز از صفت خالق افلاک مگو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۲
ای بر نمک تو خلق نانی بزده
بر مرکب تو داغ نشانی بزده
حیفست که سوی کان رود آن بر سیم
پنهان چون جان و بر جهانی بزده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۷
ای در طلب گره‌گشائی مرده
در وصل بزاده وز جدائی مرده
ای در لب بحر تشنه در خواب شده
و اندر سر گنج از گدائی مرده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲۵
در عشق خلاصهٔ جنون از من خواه
جان رفته و عقل سرنگون از من خواه
صد واقعهٔ روز فزون از من خواه
صد بادیه پر آتش و خون از من خواه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵۲
یارب تو یکی یار جفا کارش ده
یک دلبر بدخوی جگر خوارش ده
تا بشناسد که عاشقان درچه غمند
عشقش ده شوقش ده و بسیارش ده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷۶
از گل قفس هدهد جانها تو کنی
از خاک سیه شکرفشانها تو کنی
آن را که تو سرمه‌اش کشیدی او داند
کاینها ز تو آید و چنانها تو کنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷۹
اسرار شنو ز طوطی ربانی
طوطی بچه‌ای زبان طوطی دانی
در مرغ و قفس خیره چرا میمانی
بشکن قفس ای مرغ کز آن مرغانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰۷
ای باده تو باشی که همه داد کنی
صد بنده به یک صبوح آزاد کنی
چشمم به تو روشنست همچون خورشید
هم در تو گریزم که توام شاد کنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۲
ای بر سر ره نشسته ره می‌طلبی
در خرمن مه فتاده مه می‌طلبی
در چاه زنخدان چنین یوسف حسن
خود دلو توئی یوسف و چه می‌طلبی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۴
ای پیر اگر تو روی با حق داری
یا همچو صلاح دست مطلق داری
اینک رسن دراز و اینک سر دار
بسم الله اگر سر انا الحق داری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۵
ای در دل هر کسی ز مهرت تابی
وی از تو تضرعی بهر محرابی
جاوید شبی باید و خوش مهتابی
تا با تو غمی بگویم از هر بابی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴۲
چون نیشکر است این نیت ای نائی
شیرین نشود خسرو ما گر نائی
هر صبحدم آدم که هر صبحدمی
از عالم پیر بردمد برنائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۵۶
در خاک اگر رفت تن بیجانی
جان بر فلک افرازد و شاذروانی
در خاک بنفشه‌ای بپایید و برست
چون برندهد سرو چنان بستانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶۶
در عشق موافقت بود چون جانی
در مذهب هر ظریف معنی دانی
از سی و دو دندان چو یکی گشت دراز
بی‌دندان شد از چنان دندانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۸
گر درد دلم به نقش پیدا بودی
هر ذره ز غم سیاه سیما بودی
ور راه به سوی گوهر ما بودی
هر قطره ز جوش همچو دریا بودی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۹
گر سوزش سینه را به کس می‌داری
وز مهر ضمیر پر هوس می‌داری
باید که چو نالهٔ تو آرام دلست
آن ناله قرین هر نفس می‌داری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۲۰
گر صید خدا شوی ز غم رسته شوی
ور در صفت خویش روی بسته شوی
میدان که وجود تو حجاب ره تست
با خود منشین که هر زمان خسته شوی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۳۱
گر هیچ نشانه نیست اندر وادی
بسیار امیدهاست در نومیدی
ای دل مبر امید که در روضهٔ جان
خرما دهی، ار نیز درخت بیدی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۳۲
گر یک نفسی واقف اسرار شوی
جانبازی را به جان خریدار شوی
تا منست خود تو تا ابد تیره‌ستی
چون مست از او شوی تو هشیار شوی