عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
کو دل که بداند نفسی اسرارش
کو گوش که بشنود دمی گفتارش
معشوق جمال می‌نماید شب و روز
کو دیده که بر خورد از آن دیدارش
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰
زین تابش آفتاب و تاریکی میغ
زین بیهده زندگانی مرگ آمیغ
با خویشتن آی تا نباشی باری
نه بوده به افسوس و نه رفته به دریغ
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲
گر فضل کنی ندارم از عالم باک
ور قهر کنی، شوم به یک بار هلاک
روزی صد بار گویم ای صانع پاک
مشتی خاکم، چه آید از مشتی خاک
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹
من مهر تو در میان جان ننهادم
تا مهر تو بر سر زبان ننهادم
تا دل ز همه جهان کرانه نگرفت
با او سخن تو در میان ننهادم
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰
در جستن جام جم جهان پیمودم
روزی ننشستم و شبی نغنودم
ز استاد چو وصف جام جم پرسیدم
آن جام جهان نمای جم، من بودم
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
آزردن خلق کافری پندارم
وز خلق جهان همین طمع می دارم
می کوشم تا ز من نیازارد کس
تدبیرم چیست تا ز کس نازارم؟
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴
از هر چه در این ملک نی‌ام کم، بیشم
از حاشیه بیگانه و با شه خویشم
نه بیم شناسم، نه امید اندیشم
بی آنکه روم، ز هر رونده پیشم
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
من با تو نظر از سر هستی نکنم
اندیشه ز بالا و ز پستی نکنم
می‌بینم و می‌پرستم از روی یقین
خود بینی و خویشتن پرستی نکنم
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۷
دنیا چو رباط و ما در او مهمانیم
تا ظن نبری که ما در او می‌مانیم
در هر دو جهان خدای می‌ماند و بس
باقی همه کل من علیها فان‌ایم
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
با یاد جلال در بیابان رفتیم
وز عالم تن به عالم جان رفتیم
عمری شب و روز در تفکر بودیم
سرگشته برآمدیم و حیران رفتیم
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹
زان پیش که ما طفیل آدم بودیم
در خلوت خاص، هر دو محرم بودیم
بی منت عین و شین و قاف، اندر گل
معشوقه و عشق، هر دو با هم بودیم
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱
تخمی است خرد، که جان از او رُست و روان
بار و بر و برگش آخشیج و حیوان
از تخم غرض بَر است و بَر هَست همان
آباد بر آن بَر که ز تخم است نشان
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۲
حیوان ز نبات است و نبات از ارکان
ارکان اثر گردش چرخ گردان
چرخ است به نفس قائم و نفس به عقل
عقل است فروغ نور مهر یزدان
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳
جایی که مقام نیست‌ات، مرحله دان
وین عمر پر آفت و بلا را تله دان
چون بر تنت از حدوث مردم حدث ا‌ست
جای حدث حدوثه را مزبله دان
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵
یا رب چه خوش است بی دهان خندیدن
بی منت دیده، خلق عالم دیدن
بنشین و سفر کن، که به غایت نیکوست
بی زحمت پا گرد جهان گردیدن
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶
یک سو پسرت نشسته و یک سو زن
این جمله به هم بگذار و بر یک سو زن
عیسی نتوانست بر افلاک رسید
تا داشت ز اسباب جهان یک سوزن
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹
با خلق به خُلق زندگانی می کن
نیکی همه عمر تا توانی می کن
کام همه را بر آر از دست و زبان
و آنگه بنشین و کامرانی می کن
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰
گویند کز این جهان مگر شادم من
یا خود ز عدم برای این زادم من
مقصود من از هر دو جهان وصل تو بود
ور نه ز وجود و عدم آزادم من
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
بر سیر اگر نهاده ای دل اکنون
از پوشش و قوت خود مجو هیچ افزون
خاری که ز امید خلد در پایت
خالی می‌کن به سوزن فکر برون
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
دل مغز حقیقت است و تن پوست، ببین
در کسوت روح، صورت دوست ببین
هر چیز که آن نشان هستی دارد
یا سایهٔ نور اوست، یا اوست، ببین