عبارات مورد جستجو در ۲۱۳۲ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۰
در کار تو هر روز گرفتارترم
غمهای ترا به جان خریدارترم
هر روز به چشم من نکو روی‌تری
هرچند که بیش بینمت زارترم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۹
ای دل چو به غمهای جهان درمانم
از دیده سرشکهای خونین رانم
خود را چه دهم عشوه یقین می‌دانم
کاندر سر دل شود به آخر جانم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۲
ای ساخته گشته از تو کار دگران
من یار غم تو و تو یار دگران
من کرده کنار پر ز خون دیده
از بهر تو و تو در کنار دگران
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۲
هستم ز تو دلشکسته‌ای عهد شکن
وز دوستی تو با جهانی دشمن
گیرم نبود دست من و دامن تو
بتوان کردن دست من و دامن من
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۳
می‌سوز تو خرمن شکیبایی من
تا می‌نهم از غم تو خرمن خرمن
دامن به حدیث درد من باز مزن
من دانم و اشک لعل دامن دامن
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۳
رفتم چو نماند هیچ آبم بر تو
در چشم تو خوارتر ز خاک در تو
با این همه روز و شب بر آتش باشم
زان بیم که باد بگذرد بر سر تو
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۹
جان درد تو یادگار دارد بی‌تو
اندوه تو در کنار دارد بی‌تو
با این همه من ز جان به جان آمده‌ام
جان در تن من چه کار دارد بی‌تو
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹
در سینه ز دست دل جگر تابیهاست
در دیده ز تاب سینه بیخوابیهاست
ای دیده، بریز خون این دل، که مرا
دیریست که با او سر بی‌آبیهاست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
دشمن گرو وصل ز من برد آخر
او گشت بزرگ و من شدم خرد آخر
آورد به جان لب ترا از بوسه
دندان به رخت تیز فرو برد آخر
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲
تن خاک تو گشت، رحمتی بر خواریش
دل جای تو شد به غم چرا می‌داریش؟
دلبستگییی که با میانت دارم
تا چون کمرت میان تهی نشماریش
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴
ای چشم تو کرده بر دلم مدغم غم
لعل تو جراحت دل و مرهم هم
صد پی بلب آمد از دلم خون، لیکن
از بیم رخ تو بر نیارد دم دم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۲
گفتم که: مکش مرا به غم، گفت: به چشم
زین بیش مکن جور و ستم، گفت: به چشم
گفتم که: مگوی راز من با چشمت
کو کرد مرا چنین دژم، گفت: به چشم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳
هر شب ز غمت به خون بگرید چشمم
ز اندازه و حد فزون بگرید چشمم
در چشم منی همیشه ثابت، لیکن
ترسم بروی تو، چون بگرید چشمم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹
از حال ندیده تیره ایامان را
از دور ندیده دوزخ آشامان را
دعوی چکنی عشق دلارامان را
با عشق چکار است نکونامان را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶
ای اشک روان بگو دل‌افزای مرا
آن باغ و بهار و آن تماشای مرا
چون یاد کنی شبی تو شبهای مرا
اندیشه مکن بی‌ادبیهای مرا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴
تا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا
در جان و دل و دید فراموش نه‌ای
از بهر خدا مکن فراموش مرا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰
آن تلخ سخنها که چنان دل شکن است
انصاف بده چه لایق آن دهن است
شیرین لب او تلخ نگفتی هرگز
این بی‌نمکی ز شور بختی منست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۷
سرگشته چو آسیای گردان کنمت
بی‌سر گردان چو گوی گردان کنمت
گفتی بروم با دگری درسازم
با هرکه بسازی زود ویران کنمت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷۹
آن روز که چشم تو ز من برگردد
وز بهر تو کشتنم میسر گردد
در غصهٔ آنم که چه خواهم عذرت
گر چشم تو در ماتم من تر گردد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱۶
از تاب تو نی یار و عدو میماند
در بزم تو نی رطل سبو میماند
جانا گیرم که خونم آشامیدی
آخر به لب شهد تو بو میماند