عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۵۴
کاش عذری در گنهکاری نمی گفتم به یار
گفتمش عذری، ولی بسیار بدتر از گناه
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۵۵
می بکش، می ولی حکیمانه
خرد از کف مده چو دیوانه
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۵۹
کسی که دیده ور افتاده در سرای وجود
به نیم حجره، قناعت چو مردمک کرده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۶۰
دلا اگر سر تعلیم من توانی داشت
به غیر علم فراموشی ام به یاد مده
دهد مراد به مردم زمانه از ره جود
به ما که دشمن جودیم گو مراد مده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۶۲
نیم در کسوت فقر از فلک ممنون احسانی
گرفته جامه اطلس، کهن شالی بدل داده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۷۴
دلا غیر از رهی کز دیدن او می روی از خود
به هر راهی که خواهی رفت، از رهزن خطر داری
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۸۰
چون نمدپوش شدی، خدمت قیصر نکنی
آب چون آینه بر دست سکندر نکنی
تا مغنی نشود نقشگر پرده راز
شیشه را رنگرز جامه ساغر نکنی
اعتبار تو به یک شعله آه است ای شمع
ترک این آتش سوزنده چو اخگر نکنی
راحت کنج وطن، دیده نشد در غربت
خویش را بیهده سرگشته چو گوهر نکنی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۸۵
بکش ساغر پیاپی تا به رنگ ارغوان باشی
بنوش آب حیات از جوی مینا تا جوان باشی
مشو چون گردباد از انتقام سرکشی غافل
بخوان نقش زمین خود را، اگر در آسمان باشی
ز تاب غیرت عشق تو الفت برنمی تابم
شوم با خویش دشمن، گر تو با من مهربان باشی
به یک گل باش قانع تا پسند بلبلان باشی
به هر گل تا به کی دلبسته چون آب روان باشی؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۹۱
چو یاقوت از زمین هم در وطن گر پست تر باشی
ازان بهتر که در غربت به روی تخت زر باشی
به تعریف پدر شد منحصر حرف تو در مجلس
چه خواهی گفت اگر مانند عیسی بی پدر باشی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۹۹
دلا در زیر بار آرزو بسیار می مانی
بیفکن بار خود را، ورنه از رفتار می مانی
نشد یک گل به شاخ بیکسی دمسازت ای بلبل
به امید که در غمخانه گلزار می مانی؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۰۰
ای که داری گله از دست فراموشی یار
ادب آن است که در خاطر او جا نکنی
صدف از خانه او قطره آبی نچشید
تکیه بر همت کم کاسه دریا نکنی
ای قدح، قلقل بسیار، کم از عربده نیست
بهتر آن است که سر در سر مینا نکنی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۱۰
چو رخ در آینه بینی، گل آرزو نکنی
چو بنگری به قد خود، به سرو رو نکنی
خط پیاله بود آیتی ز سوره نور
به این مقاله حق، دست بی وضو نکنی
به دست من چو دهی گل، ببوی و خوشبو کن
که بوی خوش ندهد گل اگر تو بو نکنی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۲۵
حاصل دنیا و دین را مفت نستاند کسی
بس که رایج گشت در بازار ما بی حاصلی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۳۰
سرکشی در صورت افتادگی زیبنده نیست
زلف را بایست یا افتادگی، یا سرکشی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۵۱
بی وضو، دست به پیمانه صهبا نکنی
غسل ناکرده، نظر جانب مینا نکنی
به طفیل دگری زیستن از غیرت نیست
گر دهد جان نوت، رو به مسیحا نکنی
می زند هر نفس از موج، دوصدچین به جبین
گر شوی تشنه، گذر جانب دریا نکنی
چون ندزدی نگه از دیدن داغ دل ما؟
تو که از پاکی تن، لاله تماشا نکنی
طغرای مشهدی : قصاید و مقطعات
شمارهٔ ۴
بخت باید مرد را در هند پر دیو و پری
بخت اگر آید به سر، موری سلیمانی کند
زور طالع بین که مفلوکی ز اهل مدرسه
حکمرانی بر سپاه شاه کیهانی کند
میر شمشیر است ملایی که از بهر نمود
بر میان چون ترکشی بندد، قلمدانی کند
مشق تیراندازی و اسب عراقی تاختن
خان ما، بعد از خطاب خانخانانی کند
لشکر خود را کند استاده با تیر و تفنگ
عید قربان، گوسفندی را چو قربانی کند
بس که نامردی بود کارش به میدان وغا
می گریزد از زنی، گر حیز ترسانی کند
در سواری تا نیفتد بر زمین از پشت اسب
قاش زین را با دو دست خود نگهبانی کند
بر سردفتر چو بنشیند به انداز حساب
فرد را فریادی از تحریر نادانی کند
گر سخن در مجلس شه بگذرد از کیقباد
نقل عالمگیری اشعار خاقانی کند
آنچه بر هر کودکی روشن بود چون آفتاب
سر به گوش شه گذارد، عرض پنهانی کند
شاه اگر پرسد که اصل ناقه صالح چه بود
از خری، تعریف ذات گاو پالانی کند
قاضی دهلی چو گیرد رشوه بیجا ز خلق
بهر تنبیهش ستم بر شیخ ملتانی کند
غیر سرنای گلویش ساز دیگر کوک نیست
از نی انبان شکم چون بادپرانی کند
سوی بینی می برد از دست نافهمیدگی
در دهان خود گر انگشت پشیمانی کند
وقت آن آمد که گر رختی بدوزد بهر خود
از فلاکت، بند تنبان را گریبانی کند
طغرای مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲
روزی که عطای دم بدم خواهی کرد
رحمت بر خلق، بیش و کم خواهی کرد
یاد کرم تو کرده ام وقت گناه
یاد گنهم وقت کرم خواهی کرد؟
طغرای مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۵
از بس که طبع من به گنهکاری آشناست
پیش از گنه، مرا به گنه می توان گرفت!
طغرای مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۲۶
ستم کردم به خود کاین نفس بدخو را خورش دادم
ز بی عقلی، تمام عمر دشمن پرورش دادم
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۶
سرمه کوری کشیدم دیده تحقیق را
تا نبینم در لباس صدق هر زندیق را
عاقبت از راه گمراهی برد سوی خودم
آن که نپسندید بر من منت توفیق را
تشنه‌تر گشتم ز خون دل همانا شوق دوست
چون سراب از تشنگی پر کرد این ابریق را
از دیار عقل بیرون رو که در بازار او
صیقلی زنگی شکست آیینه تصدیق را
عشق را نازم که چون با بی‌نیازی می‌کشد
باده زندیق سازد خون صد صدیق را
آبروی این ریاکاران فصیحی وه که کرد
غرق دریای خجالت کشتی توفیق را