عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
تا نرگس مست یار در قهر منست
حقا که حیات و زندگی زهر منست
از مرهم وصل بهره ام نیست ولی
هر زخم ستم که هست از بهر منست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵
گر در چمن از تو گفتگو خواهد رفت
آب رخ گل چو آب جو خواهد رفت
بر بام میا چو مه که خورشید فلک
از شرم تو در زمین فرو خواهد رفت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
با روی تو کآب زندگی از صافیست
گر جلوه کند ماه ز ناانصافیست
با شمع رخت چه حاجت خورشیدست
کاین خانه ی تنگ را چراغی کافیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
باز آتش من بلند آوازه شدست
سرمستی من برون ز اندازه شدست
با موی سفید سرخوشم کز خط تو
پیرانه سرم بهار دل تازه شدست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
گیرم که مرا هر سر مو یک قلم است
گر شرح غمت نویسم این نیز کم است
بس دم نزم که بر دل روشن تو
حاجت سخن نیست که دل جام جم است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
من پیرم اگر کشته شوم از ستمت
این کشتن من باد مزید کرمت
زان موی سیه سفید کردم ز غمت
تا سرخ بخون خود کنم در قدمت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
عمریست که میرود دل اندر ره دوست
ذره نبرد راه به منزلگه دوست
اهلی بدل مست تو گر نیست امید
نومید مباشی از دل آگه دوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
آن شاهد بین که نغزی عجبست
وان چشم که بادام دو مغزی عجبست
چون بوالهوسان پا مفشارید بوصل
زانروی که وصل پای لغزی عجبست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
سبز شکرین که نیشکر بنده اوست
صد جان بفدای یک شکر خنده اوست
در دور لبش آب حیات است نهان
پیداست که آب خضر شرمنده اوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
آن غمزده ام که زهر غم نوش منست
محنت کش عالم دل مدهوش منست
دور از تو ستون خانه غم شده ام
بار غم عالم همه بر دوش منست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
در وادی عشق کز صفت بیرونست
حال دل عاشقان چه پرسی خونست
در هر پس سنگ کشته صد کوهکن است
در هر بن خار مرده صد مجنونست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
آنی که دم مسیح یارت شده است
بخشیدن جان همیشه کارت شده است
جانی که تو بخشی چو فدای تو شود
هم گوهر گنج خود نثارت شده است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
بیمارم و هر کس که ببالین منست
گر گفت دعای عمر در کین منست
من عمر چه میکنم که دورم زبرت
دور از تو دعای عمر نفرین منست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
خورشید مرا بنیکبختان نگه است
بخش من از او چو سایه بخت سیه است
خورشید و شان سزای اوج شرفند
گر ذره بآسمان رود خاک ره است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
ای سرو که هرگز نبود درد و غمت
پرسیدن خسته نیست دور از کرمت
عذر قدمت چه خواهم ای سرو بلند
جان در قدمت دهم بعذر قدمت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
بد مهری چرخ بی وفا معلومست
جورش همگی بعاشق مظلومست
خسرو رسدش زکوة حسن از شیرین
فرهاد که مستحق بود محرومست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
ناید نفسم از دل غمساز درست
کز چنگ شکسته ناید آواز درست
مشکن دل ما که به بمرهم نشود
چون شیشه شکست کی شود باز درست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
باز آ که نماند بی توام تاب حیات
بی وصل تو تلخست شکر خواب حیات
باز آی و بکش که بی تو در مشرب من
زهر اجل است خوشتر از آب حیات
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۱
پیش تو مرا شرم و حیا خواهد کشت
خاموشم و خصمم بجفا خواهد کشت
از خاموشیم کار رسیدست بجان
فریاد که خامشی مرا خواهد کشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۱
هر چند که نیشکر دلاویز بود
کی همچو قد تو فتنه انگیز بود
با لعل تو نسبت نمک باید کرد
هرگز که نمک چنین شکریز بود