عبارات مورد جستجو در ۱۱۰۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵
امروز مهم دست زنان آمده است
پیدا و نهان چو نقش جان آمده است
مست و خوش و شنگ و بی‌امان آمده است
زانروی چنینم که چنان آمده است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۷
ای آمده بامداد شوریده و مست
پیداست که باده دوش گیرا بوده است
امروز خرابی و نه روز گشتست
مستک مستک بخانه اولیست نشست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۳
باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت
یار آمد و می در قدح یاران ریخت
از سنبل تر رونق عطاران برد
وز نرگس مست خون هشیاران ریخت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۶
چون دانستم که عشق پیوست منست
وان زلف هزار شاخ در دست منست
هرچند که دی مست قدح میبودم
امروز چنانم که قدح مست منست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۵
معشوق شراب‌خوار و بیسامانست
خونخواره و شوخ و شنگ و نافرمانست
کفر سر جعد آن صنم ایمانست
دیریست که درد عشق بیدرمانست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴۴
هر روز به نو برآید آن دلبر مست
با ساغر پرفتنهٔ پرشور بدست
گر بستانم قرابهٔ عقل شکست
ور نستانم ندانم از دستش رست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳۴
امشب ساقی به مشک می گردان کرد
دل یغما بر دو دست در ایمان کرد
چندان می لعل ریخت تا طوفان کرد
چندانکه وثاق عقل را ویران کرد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴۳
ای آنکه ز تو مشکلم آسان گردد
سرو و گل و باغ مست احسان گردد
گل سرمست و خار بد مست و خمار
جامی در ده که جمله یکسان گردد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹۴
پیران خرابات غمت بسیارند
چون چشم تو هم خفته و هم بیدارند
بفرست شراب کاندلشدگان
نه مست حقیقتند و نی هشیارند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲۱
مطرب خواهم که عاشق مست بود
در کوی خرابات تو پابست بود
گر نیست بود شاه و گر هست بود
یارب بده آن کس که از دست بود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷۰
امروز من از تشنه دهانی و خمار
نی دل دارم نه عقل و نه صبر و قرار
می‌آیم و می‌روم چو انگور افشار
آخر قدح شیره به عصار بسیار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۳
ساقی گفتم ترا می ساده بیار
وان زنده کن مردم آزاده بیار
گفتی که در این دور فلک بادی هست
تا باد رسیدن ای صنم باده بیار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱۶
آنها که به پیش دلستان می‌کردم
چون بد مستان دست فشان می‌کردم
هرچند ز روی لطف او خوش خندید
آخر بچه روی آنچنان می‌کردم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۸
ای جان و جهان، جان و جهان گم کردم
ای ماه زمین و آسمان گم کردم
می بر کف من منه بنه بر دهنم
کز مستی تو راه دهان گم کردم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱۵
در آتش خویش چون دمی جوش کنم
خواهم که دمی تو را فراموش کنم
گیرم جانی که عقل بیهوش کند
در جام درآئی و تو را نوش کنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰۶
ما باده ز یار دلفروز آوردیم
ما آتش عشق سینه‌سوز آوردیم
تا دور ابد جهان نبیند در خواب
آن شبها را که ما به روز آوردیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴۰
ای بلبل مست بوستانی برگو
مستی سر و راحت جانی برگو
من مستم و تعیین نتوانم کردن
ای جان جهان هرچه توانی برگو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵۳
ای عشرت نزدیک ز ما دور مشو
وز مجلس ما ملول و مهجور مشو
انگور عدم بدی شرابت کردند
واپس مرو ای شراب انگور مشو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۰
ای ساقی از آن باده که اول دادی
رطلی دو درانداز و بیفزا شادی
یا چاشنیی از آن نبایست نمود
یا مست و خراب کن چو سر بگشادی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۶۴
ای یار گرفتهٔ شراب آمیزی
برخیزد رستخیز چون برخیزی
می‌ریز شراب را که خوش می‌ریزی
چون خویش چنین شدی چرا بگریزی