عبارات مورد جستجو در ۳۷۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۷۳ - الحقیقة
هر دل که ورا زعلم حق نیرو نیست
او لایق این طریق تو بر تو نیست
در عالم اسباب عجایب حالی است
کس با او نیست و هیچ کس بی او نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۵
گر طالب قرب حق شدی موسی وار
دست از رمهٔ تعلّق نفس بدار
نعلین هوا زپای خود بیرون کن
تا بر سر طور سرّ حق یابی بار
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۲۶
زین گونه که در نهاد زیر و زبری است
اومید بهی نیست که بیم بتری است
دلتنگ به کار خویشتن درنگریست
تشویش نهاد او زکوته نظری است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۳۸
گر کافر از آن کسی که او دشمن تست
بنگر تو به کافری که اندر تن تُست
با کافر رومی تو خصومت چه کنی
چون کافر تو درون پیراهن تُست
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۴۰
سربازی کن اگر تو داری سر او
پا داری کن باز مگرد از درِ او
می دان به یقین که تا توی با تو بود
ممکن نبود که باریابی برِ او
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۵۱
اصحاب طلب چون به صفایی برسند
خواهند کز آنجا به رضایی برسند
دست از سرو پای وانگیرند از ره
یا سر ننهند تا به جایی برسند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱
هیهات و ان تکون فی العشق ملول
و العاشق فی العشق صبور و حمول
اذ امکنک العیش بعیش موصول
لاتغفل فالزّمان لازال تحول
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۶۷
از جهل بود زیره به کرمان بردن
یا قطره به نزد آب عمّان بردن
لکن چو مروّت است فرمود خرد
پای ملخی نزد سلیمان بردن
اوحدالدین کرمانی : مصراعها و ابیات پراکنده و ناقص
شمارهٔ ۳
حاتم باشی با همه کس وقت سخا
چون نامه به نام ما رسد طی گردد
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۹۴۸
تا کی ای پیر مغان میکده را در بستن
جان یکسلسله مخمور زحسرت خستن
کف تو مقسم رزق است و دو گیتی مرزوق
چند شاید در روزی بدو عالم بستن
کهربائی تو و ما کاه یکی جذبه زلطف
که بکوشش نتوانیم به تو پیوستن
از عدم تا بوجود این کشش از تست ای عشق
مرغ بی بال و پر از دام کی آرد جستن
تا تو در را نگشائی همه درها بسته است
بستن از تست نیاید زکسی بشکستن
عشق را پیشه چو مشاطگی حسن بتان
کار عشاق کدام است زجان بگسستن
تا سزای من و تو چیست بفردا زاهد
من و توبه شکنی ها تو و خم بشکستن
تو که صاحب کرمی رد نکنی سائل خویش
کار درویش چه باشد بطلب بنشستن
عمری آشفته بود بر در تو خاک نشین
از تو نان خواهد و از منت دونان رستن
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۹
در گدایی همت ما پادشاهی می کند
هرچه می خواهد به توفیق الهی می کند
پابرهنه می دوم بر روی نیش دوستان
آب کی اندیشه ای از خار ماهی می کند
آسمان از بس به زیر منتم خواهد، به من
می شمارد سرمه، گر چشمم سیاهی می کند
همچو من دیوانه ای در کوچه ی زنجیر نیست
از محبت سیل با من خانه خواهی می کند
عافیت خواهی سلیم از فقر روگردان مباش
مرد درویش از قناعت پادشاهی می کند
سلیم تهرانی : قطعات
شمارهٔ ۳۱ - چو سامان عشرت مهیا شود
چو سامان عشرت مهیا شود
شراب آن زمان گر بنوشی رواست
به دست تهی ساغر می مگیر
که گل شاخ بی برگ را بدنماست
اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۸۴۶
گرچه زارم سوختی من عاشق زارم هنوز
روشن است از دود آهم کاتشی دارم هنوز
گرچه نقد دین و دل همچون زلیخا باختم
یوسف ار سودای من دارد خریدارم هنوز
بسته فتراک عشقم کی بمردن وارهم
با وجود آنکه جان دادم گرفتارم هنوز
در گلستان صد هزاران گل شکفت و باد برد
من ز جور باغبان آزرده و خورام هنوز
یوسف از زندان برآمد یونس از ماهی برست
صبر ایوبی سرآمد من دل افکارم هنوز
در خرابات مغان اهلی ندارد هیچ کم
گرچه پیرم بامی و معشوق در کارم هنوز
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۶۵
اینهمه جانی که مسکین کوهکن در عشق کند
وینهمه سعیی که او برد از پی شیرین که برد
خسروست از لعل شیرین مست و او مخمور غم
جان سکندر کند و آب زندگانی خضر خورد
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۵
نگذشته است گرد گناهی بهیچ باب
بر ذیل آل احمد و بر عترت علی
این رحمتیست شامل عالم که خواجه گفت
الصالحون لله و الطالحون لی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۹
خوش گفت پدر مرا کسی مرد بود
کز زن گذرد فرد و جهان گرد بود
گر زن نکنی فرد شوی ای فرزند
فرزند که زن نباشدش فرد بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۵
عیدست بیا دل اسیری بنواز
وز نعمت خویش گوشه گیری بنواز
گیرم که زکوة زر نباشد پیشت
باری بزکوة سر فقیری بنواز
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۲
فرزند نکو بر آر ای صاحب هش
ور زشت بر آریش هم از پیش بکش
انگور در اصل طبع خود شیرین است
از تربیت تو میشود تلخ و ترش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۰
فرزند تو شاخیست تر از اول حال
هر گونه بر آرایش بر آید چو نهال
اکنونکه بحکم تست اگر راست نرفت
کی راست شود چو کج برآید دو سه سال
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۳
معراج رسول و قاب قوسین ببین
پس موسی و نور و خلع نعلین ببین
معراج کجا و پایه طور کجا
این نسبت دوزخیست ما بین ببین