عبارات مورد جستجو در ۴۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۵۷
در عمر درنگ نیست ممکن، بشتاب
آن قدر که ممکن است از وی دریاب
ترسم که چو خواجه سر برآرد از خواب
عمری یابد گذشته و خانه خراب
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۱۰
ای خورده شراب از قدح مشتاقی
وقت است که معصیت کنی در باقی
بگذر زمی تلخ و حریف مُدبر
با خواجه حریف باش و با حق ساقی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۵۴
تا یوسف دل را نکنی از بن چاه
یعقوب خرد ضریر باشد در راه
خواهی که عزیز مصر باشی در جاه
از عشق کمر ببند وز صدق کلاه
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۶۰
پر شکوه مکن، خاطر آن ماه نگه دار
آیینه به دست است ترا آه نگه دار
شرمنده شو ای دل، گله تا کی کنی از دوست
گر رشته دراز است، تو کوتاه نگه دار
صرف ره او کن همه اسباب جهان را
بنشین به دل جمع و سر راه نگه دار
بی داغ برون رفتن ازین باغ شگون نیست
از لاله بچین برگی و همراه نگه دار
رفتند چو خورشید به افلاک حریفان
چون سایه تو خود را همه در چاه نگه دار
در لقمه ی درویش بود لذت دیگر
یک کاسه ی چوبین تو هم ای شاه نگه دار
در خانه هم از گام زدن گرم طلب باش
سر رشته ی این کار چو جولاه نگه دار
دل را به غم عشق مده مفت سلیما
داغی تو هم ای سوخته تنخواه نگه دار
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۴
خون خوردن اینقدر پی تحصیل مال چیست؟
دانسته ای که زندگیت را مآل چیست؟
بی بهره نیست هیچ کس از روشنی چو ماه
جز فیض عام حاصل کسب کمال چیست؟
بر روی خواب غفلت دلها زند گلاب
آگه نگشته ای عرق انفعال چیست؟
از آسمان حصول تمنا چه ممکن است
خون خوردن تو در طلب این محال چیست؟
در پیش تیغ ابرو و خورشید عارضش
سیف الملوک کیست، بدیع الجمال چیست؟
پیچیند اهل فقر به دور شکم دوال
در صید نفس حاجت طبل و دوال چیست؟
مه را به چشم عبرت اگر کس نظر کند
داند که داغ خجلت روی سؤال چیست
جویا بنوش می که کریم است کردگارد
آنجا که فضل اوست هراس از وبال چیست؟
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۵۱۷
دلی که نیست حزین شادمان نمی باشد
گر اینچنین نبود آنچنان نمی باشد
ز حادثات اگر خواهی ایمنی بگریز
به کشوری که در او آسمان نمی باشد
چه مایه نفع که از نقد عمر برگیرد
کسی که در غم سود و زیان نمی باشد
به اوج قرب چسان ره بری ز استدلال
برای بام فلک نردبان نمی باشد
به قدر بودن دنیا به فکر دنیا باش
کسی همیشه در این خاکدان نمی باشد
بهشت نقدی اگر هست در جهان جویا
به جز مصاحبت دوستان نمی باشد
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۷۰۰
غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر
وقتی که فوت شد نبود در شمار عمر
با هیچ کس وفا نکند شاهد حیات
پیداست از دورنگی لیل و نهار عمر
هرگز ندیده است کس از سایه اش نشان
از بسکه تند می گذرد شهسوار عمر
بیرون زحد عقل بود عالم شباب
دیوانگی است لازم جوش بهار عمر
کی می توان به زاری و زورت نگاه داشت
در دست هیچ کس نبود اختیار عمر
با حاجیان کعبهٔ توفیق شو رفیق
از دست تا نرفته مهار قطار عمر
یک دم ز زندگیم نشد صرف کار حق
جویا چو من مباد کسی شرمسار عمر
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹
خواهی که به دستت افتد آن در خوشاب
جویا به سوی بحر حقیقت بشتاب
در عشق مجاز هر که خود را درباخت
از سیل سراب خانه اش گشت خراب
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
دنیاداری با علم به مردن عجب است
فکر خواب و خیال خوردن عجب است
چون هست یقینت که سفر باید کرد
اندیشهٔ زاد ره نکردن عجب است
اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۱۳
صبر کن ای باغبان کاندوه بلبل بگذرد
خواری بلبل سرآید خوبی گل بگذرد
عشق شیرین از هزاران خسرو شیرین به است
حسن معنی جو که این حسن و تجمل بگذرد
گرچه دشوارست کار غم، توکل بر خدا
کار ما شاید به اخلاص و توکل بگذرد
در بیابان فنا مجنون سرگردان عشق
گم نشد زان سان که کسرا در تخیل بگذرد
اهلی از جورش زبان بگشا تحمل تا به کی
چاره فریادست چون کار از تحمل بگذرد
اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۰
بصبح وصل کشد این شب ستم خوشباش
رسد بخانه ما آفتاب هم خوشباش
غمی که میرسد از دوست عاشقانه بکش
کسی همیشه نماند اسیر غم خوشباش
تو مرغ زیرکی از خار و گل منال ایدل
چو خار و گل همه خواهد شدن عدم خوشباش
ز بهر جام جم و آب خضر غصه مخور
نه آب خضر بماند نه جام جم خوشباش
ز آفتاب به خیبت متاب رخ اهلی
که بر تو نیز فتد سایه کرم خوشباش
اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۴۱
کعبه گر میطلبی سعی کن آرام مجوی
محمل از چرخ مخواه و شتر از بام مجوی
وعده کام ز شیرین دهنان هست هلاک
یاد ناکامی فرهاد کن و کام مجوی
همدم خاص سگ او شو و بگریز ز خلق
یعنی امید دل از دوستی عام مجوی
هرکه در بند کسی نیست گرفتار خودست
صید زلفش شو و آزادی ازین دام مجوی
عمر خود صرف مکن در طلب آب حیات
باده پخته خور و آرزوی خام مجوی
سگ او شو بنهان اهلی و شهرت مطلب
نام خود گم کن و چون بوالهوسان نام مجوی
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۷
ای هنرور مال عالم هست دست افزار کار
تیشه یی میبایدت گر پیشه ات کان کندن است
جان بدشواری کند دست تهی در کار دهر
کار بی افزار کردن غایت جان کندن است
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۷
مرغان عرش بر سر طوبی نشسته اند
چون مرغ دل اسیر هوی و هوس نی اند
ما همچو مرغ خانه ببند کسان اسیر
آزاده آن کسان که گرفتار کس نی اند
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۱۵ - تاریخ وفات سید نظام الدین
نظامی نیست دنیا را دلا از عهد او بگسل
منه بر کار دنیا دل که دنیا بی ثبات آمد
چرا سید نظام الدین محمد رفت از عالم
چرا آن چشمه آب بقاسیر از حیات آمد
چه حاجت وصف آنسید همین تعریف حالش بس
که فخر آل طه سال تاریخ وفات آمد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۶
بی صبر نصیب کس در این مایده نیست
بی صبر نپخت دیگ و این قاعده نیست
در حکمت کار اگر بود صبر تو را
معلوم نکنی که صبر بی فایده نیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۹
ایطالب کعبه گر ترا میل صفاست
دریاب که استطاعت پای رواست
در خانه چه پا شکسته مانی برخیز
کز کعبه بعد ز لنگ ماندن نه رواست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۸
برخیز که وصل ساقی از کف برود
وین دولت اتفاقی از کف برود
هوش و دل رفته کی بدست آید باز
هشدار که نقد باقی از کف برود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۲
آنرا که مراد از در امید دهند
آب خضر از چشمه خورشید دهند
هر کس که قدم بصدق زد در ره دوست
اول قدمش حیات جاوید دهند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۰
هر ذره که صبر یار خود خواهد کرد
خورشید فلک شکار خود خواهد کرد
از صبر هزار ساله چون نوح مرنج
هم صبر که صبر کار خود خواهد کرد