عبارات مورد جستجو در ۶۰۳۴ گوهر پیدا شد:
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۱۱
جهان ‌گشاده ثنای تو را چو شیر دهان
زمانه بسته رضای تو را چو تیر کمر
غبار موکب تو کرده چشم گردون کور
صهیل مرکب تو کرده گوش گردون کر
فکند رمح تو هر ساعتی از آن مردم
ربود تیغ تو هر لحظه‌ای از آن لشکر
هزار جوشن و تن در میانهٔ جوشن
هزار مغفر و سر در میانه مغفر
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۱۲
دریاست خاطر من و گوهر در او سخن
در مجلس شریف تو گوهر کنم نثار
شعری که خاطرم به معانی بپرورد
باشد یکی طویله پر از در شاهوار
در نقد و در شناختن شعرهای خویش
بر همت و کفایت تو کردم اختصار
تا هست در زمانهٔ فانی بلند و پست
تا هست در میانهٔ ‌گیتی عزیز و خوار
بادی بلند و دشمن تو باد سرنگون
بادی عزیز و حاسد تو باد خاکسار
اقبال همنشین تو بالصیف و الشتاء
توفیق رهنمای تو فی‌ اللیل و النهار
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۱۴
شاها قیاس بخت خود از آفتاب گیر
عالم به تیغ دولت و رای صواب‌گیر
کاوس وار تاختنی کن سوی ختن
صد گنج چون خزانهٔ افراسیاب گیر
آباد کرده‌ای همه عالم به عدل خویش
از تیغ خویش خانهٔ اعدا خراب‌گیر
چون بنگری به طالع خویش و دعا کنی
طالع خجسته‌گیر و دعا مستجاب گیر
گه اسب تاز و گاه نشاط شراب کن
گه‌گوی باز و گاه به‌کف بر شراب‌گیر
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۱۶
عزیزکرد مرا در محل عز و قبول
ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
چنان شنید زمن شعر کاحمد مختار
شنید وحی ز روح‌الامین به وقت نزول
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
لَطَف نمود و ز تکرار من نگشت ملول
کجا ملول شود صاحبی که گاه سخن
بود ز خاطر او نفع را فروع و اصول
ایا ستوده کریمی که فضل‌گویان را
ز شکر مکرمت توست فصلها ز فصول
کمال فضل تو داری و من به مجلس تو
چو فضل خویش نمایم بود کمال فضول
اگر هزار زبانم بود به جای یکی
ستایش تو یکی از هزار کیف اقول
چو کرد طبع لطیفت قبول شعر مرا
سزد که رای شریفت دهد نشان قبول
تو بشت آل بتولی و هست نایب من
به مجلس تو خداوند شمع آل بتول
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۲۵
ای شاه اگر سکندر دیدی حُسام تو
از سنگ و روی و آهن سدی نساختی
پیش تو پشت مَعْن‌ چو چوگان شدی ز شرم
گر با تو در سخا و کرم‌ گوی باختی
ور دست تو بدیدی محمود زابلی
از خاک سم مرکب تو سر فراختی
من بنده از سخاوت و جود تو یافتم
امروز خلعت تو و نیکو نواختی
رومی و اطلس و قصب و بدره‌های زر
دو استر سبک‌رو و اسبی و ساختی
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۲۸
ای شاه ز شاهان که کند آنچه تو کردی
در ملک به شاهی ز همه شاهان فردی
آنجا که می و بزم بود اصل نشاطی
وانجا که صف رزم بود مرد نبردی
جان پدر و جان برادر به تو شادست
کز هر سه فزونی به جوانی و به مردی
هر رزم که آن هر سه نجستند تو جستی
هرکار که آن هر سه نکردند توکردی
در ملک تو افزود هر آن مال که دادی
در جان تو افزود هر آن باد که خوردی
تا دیر بماند فلک و زود بگردد
خواهم که بمانی و ازین حال نگردی
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۳۰
کردم اندر فتح غزنین ساحری در شاعری
کرد پرگوهر دهانم پادشاه گوهری
دست رادش در دهانم درّ دریایی نهاد
چون ببارید از زبانم پیش او درّ دری
پادشا بخشد به شاعر زرّ و دیبا و قصب
او مرا این هر سه بخشید و جواهر بر سری
درکنارم درّ و فیروزه است و لعل از جود او
در وثاقم جامهٔ رومی و زرّ جعفری
هرگز از محمود غازی این عطا کی یافتند
زینبی و عسجدی و فرخی و عنصری
گر زند از جود محمودی به گیتی داستان
گشت باطل جود محمودی ز جود سنجری
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۳۳
ای شاه عطا بخش که بخشنده‌تر از تو
چشم فلک پیر ندیدست جوانی
درویش به‌درگاه تو بشتافتم امروز
جود تو مرا کرد توانگر به‌ زمانی
شد قصهٔ من قصهٔ موسی‌که همی جست
از روشنی اندر شب تاریک نشانی
در آخر شب‌ گشت‌ کلیمی و رسولی
در اول شب بود کلیمی و شبانی
من شکر توگفتن نتوانم به‌تمامی
گر بر تن من‌گردد هر موی زبانی
همواره مدیح تو سگالم به‌دل و جان
کز بهر مدیح تو دلی دارم و جانی
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۳
ای تاخته از جهان جهانبانان را
برهم زده ملک و خانهٔ خانان را
ای وارث نامدار سلطانان را
فخرست به تو جمله مسلمانان را
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۶
جاوید شها عز و شرف باد تو را
تیغ و قلم و جام به‌ کف باد تو را
از تاجوران هزار صف باد تو را
صد شاه خلیفهٔ خَلَف باد تو را
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷
مهرست ظفر نگین فرمان تو را
صید است بهشت دام احسان تو را
خاک است ستاره صحن میدان تو را
گوی است زمانه خَمٌ چوگان تورا
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۸
خورشید چو بیند ای ملک رای تورا
وین فر و جمال عالم ارای تورا
جوینده شود بزمگه و جای تو را
تا سجده برد خاک‌کف پای تورا
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
ای شاه چو بیند آسمان رای تو را
وین طبع لطیف رامش افزای تو را
احسنت زند طلعت زیبای تو را
خواهد که شود خاک‌ کف پای تو را
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
تا شاه نشاط دجله کردست امشب
اندر دل بندگان فزودست طرب
دریاست شه پاکدل پاک نسب
دریا به ‌میان دجله در هست عجب
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
ای شاه زمانه بخت پیروز تو راست
اندیشه و رای عالم‌افروز تو راست
شمشیر ظفرساز عدوسوز تو را ست
ز انطاکیه تا کاشغر امروز تو را ست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
نور ملک ای ملک به نام تو درست
دور فلک ای ملک به دام تو درست
کان ظفر ای ملک به‌ کام تو درست
جان طرب ای ملک به جام تو درست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
آتش تیغی و تا به محشر تف توست
باران صفتی و هفت‌کشور صف توست
جم دولتی و قوام دین آصف توست
دریاکفی و همه جهان درکف توست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
ای شاه دل روشن تو جوشن توست
عالم شده روشن از دل روشن توست
پریدن جبریل به پیرامن توست
صید ملک‌الموت سر دشمن توست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
گیتی ملکا جز به تو آباد مباد
در عادت تو جز هنر و داد مباد
خصم تو ز بند محنت آزاد مباد
هر کاو به تو شادی نکند شاد مباد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
تا دولت تو به گرد گردون گردد
گردون همه بر فال همایون‌ گردد
ور با تو ستاره‌ای دگرگون گردد
تیره شود و ز چرخ بیرون‌ گردد