عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
دوشم که ز داغ دوریت جان میسوخت
جان در تنم از آتش هجران میسوخت
آن تاب و تبم بود که در دیر و حرم
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
آن شوخ که خون مهربان یاران ریخت
وز تیغ جفا خون وفاداران ریخت
از خون بحریست کوی او بس که به خاک
خون دل افکار دل افکاران ریخت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
ای آنکه جفا عادت دیرینه تست
خالی ز محبت دل پر کینه تست
جر مهر تو نبود آنچه در سینه ماست
جز کینه مانه آنچه در سینه تست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
مشتاق جفای یار بهر من و تست
خونخواری آن نگار بهر من و تست
در گلشن عشقش که پر است از گل و خار
گل بهر خسان و خار بهر من و تست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
دشمن که برغم بخت وارون منست
یار تو و یار دل محزون منست
می در قدحش ز شک گلگون منست
می نیست که با تو میخورد خون منست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
ای آنکه سرگشم از غمت گلگونست
حالم ز فراق تو چه گویم چونست
کامم خالی ز شهد و لبریز ز زهر
جامم تهی از باده و پر از خونست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
دردشت محبت که گلشن محزونست
ز آواز درائی جگرم پر خونست
بانگ جرس این اثر ندارد گویا
این ناله زار ناله مجنونست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
این سرکشی ایسرو سهی بالا چیست
زینگونه تغافلت بگو با ما چیست
هرچند که نزا لازم دلبریست
مردیم آخر اینهمه استغنا چیست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
ای غبغب دلکش ترا بوی ترنج
وز غیرت او زرد شده روی ترنج
باشد ز نخ تو بر فراز غبغب
سیبی که نهاده‌اند بر روی ترنج
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
ای روی تو در حدیقه جان گل سرخ
وز عکس تو دیده را بدامان گل سرخ
روی من و تو بهم خزانست و بهار
یا این گل زرد باشد و آن گل سرخ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
آنم که بدشت و کوه تا گردد باد
باشم من از آن پریوش حور نژاد
سرگشته بدشت چون ز لیلی مجنون
آواره بکوه چون ز شیرین فرهاد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
وصل تو نصیبم ای دل افروز مباد
وز باد زپی هجر غم اندوز مباد
گفتی برت آیم بشب و روز روم
امید که باد آن شب و آن روز مباد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
مشتاق که نقد دل نهانی بتو داد
جان را آخر ز ناتوانی بتو داد
گفتی دو سه روز شد فلان پیدا نیست
قربان سر تو زندگانی بتو داد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
آخر غم او ازین غم آبادم برد
با جان حزین و دل ناشادم برد
هر قطره که دیده‌ام فشاند آخر کار
جمع آمد و سیلی شد و بنیادم برد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
رفت از برم آن یگانه دیدی که چکرد
دلبر بسر بهانه دیدی که چکرد
افکند بصد مرحله‌ام دور از یار
دور فلک و زمانه دیدی که چکرد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
فیضی بمن از چشمه نوشی نرسد
کامم ز لب شکرفروشی نرسد
میگریم و گریه‌ام ندارد اثری
مینالم و ناله‌ام بگوشی نرسد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
زان ماه که روزم ز غمش شب باشد
جانم در تاب و جسم در تب باشد
جام دگران از می گلگون لبریز
پیمانه من ز خون لبالب باشد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
گفتم ز تو دایمم نه غم خواهد بود
لطفت نه بغیر دمبدم خواهد بود
زان خاری من فزون شد و خواهد شد
او محترم است و محترم خواهد بود
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
داغ غمت از افسر ادهم خوشتر
نقش قدمت ز خاتم جم خوشتر
در گوشه غم خوشم بیاد تو که هست
این گوشه مرا ز هر دو عالم خوشتر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
ای سرو تو از سرو روان موزون‌تر
لعلت ز شراب ارغوان گلگون‌تر
تو فتنه عالم و ترا پیرو جوان
مفتون و من از پیر و جوان مفتون‌تر