عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
چرخی تو و نیکوئی یکی اختر تست
مهری تو و آفتاب نیلوفر تست
مه نعل سمند و دلبری میدان کن
کاین چرخ کهن شعبده بازیگر تست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
دل عادت چشم جنگجوی تو گرفت
جان کرد هزیمت سر کوی تو گرفت
گفتم که خط تو جانب من گیرد
آن هم طرف روی نکوی تو گرفت
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
دل درد تو جای جان در آغوش گرفت
جان زهر تو خوشگوار چون نوش گرفت
نظاره تو جزیه ام از دیده ستد
اندیشه تو خراجم از هوش گرفت
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
دل در برم آن نگار سرکش بگداخت
جان در تن من چون می بیغش بگداخت
این خون جگر نیست مگر از تف دل
در بوته دیده من آتش بگداخت
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
در هجر تو پیمانه غم لبریز است
پرویزن دیده بی تو محنت بیز است
شعله ز تنم بجای مو میروید
این شور زمین غم چه آتش خیز است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
روز از غم تو زهر بلا نوش من است
شب دور ز تو ناله هم آغوش من است
دل موج سرشک من ز خون دید بگفت
کاین قلزم شعله موج سرجوش من است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
وصل تو بهشت جاودان دل ماست
خاک قدمت کوثر جان و دل ماست
کوی تو بهین هر دو جهان دل ماست
عنقای غمت در آشیان دل ماست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
هر جا که توئی دین و دل ما آنجاست
آنجا که تو نیستی شگفتا که کجاست
از سینه هرآن نغمه که آید به زبان
با نام تو و ذکر تو در شور و نواست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
آوای تو بر دل حزین ما را راح
لعل لبت ای ماه جبین ما را راح
راه من و دل بجز ره عشق تو نیست
ای ماه رخ تو نازنین ما را راح
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
آن ماه که حسن را روان می بخشد
یادش به بدن خواص جان می بخشد
یاد لبش ار آنکه در آید به ضمیر
با فکر مزاج بهره مان می بخشد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
آهم رخ سیاره دگرگون سازد
دردم جگر زمانه پر خون سازد
در دل چو خیال تست ترسم روزی
خون جگرش به دیده معجون سازد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
ای حور نژاد دهر هر چه باداباد
خواهم ز تو داد هر چه باداباد
دل می طپدم به سینه آیا چه شود
دوریت مباد هرچه باداباد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
ای عشق تو برق مشت خاشاک وجود
وین زهر غمت مزاج تریاک وجود
در مصطبه دلم یکی چهره فروز
تا جزیه دهی کند به من تاک وجود
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
از هر بن موی بی تو پیکان روید
خاشاک غمم بجای مژگان روید
گوئی که پی گیاه هستی من است
هر صاعقه کز زمین هجران روید
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
از دوری خدمتت که جان افزاید
سهل است اگر دلم ز غم فرساید
لیکن ز قدمهای خیالت خجلم
کز روی کرم اینهمه ره می آید
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
بیچاره دلم هزار جانبازی کرد
خون خورد و خموش ماند و دمسازی کرد
بسیار بکوشید و نهان کرد غمت
بوی جگر سوخته غمازی کرد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
بوی تو ره قافله هوش زند
وز شوق تو خون در دل جان جوش زند
هوش از سر دل رقص کنان برخیزد
چون نام تو حلقه بر در گوش زند
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
باتو شب تارم چو شهب می تابد
وز تار غمم پود طرب می تابد
چون بی تو شوم مردمک دیده من
از روز دلم رشته شب می تابد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
بی تو همه عیش ها و بالم باشد
با تو همه دردها زلالم باشد
یک پرتو خورشید جمالت خواهم
تا زینت خانه خیالم باشد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
با من نفسی بی تو دلم یار نبود
وز مستی غم رگیم هشیار نبود
زان شب که تو رفتی اینچنین شد روزم
ورنه شب و روز من چنین تار نبود