عبارات مورد جستجو در ۶۶۱۷ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
جان زنده بود به عشق و عشق تو به جاست
بر ذره ز آفتاب، بس منت‌هاست
هر جزوی را وصول کل، کل دارد
آن قطره که پیوست به دریا، دریاست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
چون شمع به سوختن کنی خوی، خوش است
دایم ز پی شعله تکاپوی خوش است
از سوز منال چون دم از عشق زدی
آری سوزند هرچه را بوی خوش است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
آن را که به مقصود رهی در پیش است
خرسند به مقصود رسان از خویش است
چون راهروی ز کاروان دور افتاد
مشتاق به کاروان ز منزل بیش است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
هرچند که مرد را ز خواهش ننگ است
از دست تهی، به آسمان در جنگ است
باشد هنر آباد و هنرمند خراب
مطرب بی شام و نغمه سیرآهنگ است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
درد از طفلی لازمه هر فردست
نتوان گفتن کس به جهان بی‌دردست
در زیر فلک، شکسته رنگی عام است
هر سبزه که زیر سنگ روید، زردست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
ای عشق که جنگ عالمی بر سر توست
دل از بر هرکه رفت بیرون، بر توست
زین جمع که جمعیت‌شان بر در توست
هر فرد که باز بینی از دفتر توست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۴
بگزیده و نگزیده درین باغ مراد
هر گوشه نشسته‌اند با خاطر شاد
بگشا به گل چیده و ناچیده نظر
این قسمت آتش است و آن روزی باد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۶
زین دجله که طوفان به سر پل دارد
آبش مستی بیشتر از مل دارد
سالم جستی، مردی اگر پیش از مرگ
تا زنده بود شمع، تنزل دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۱
در زشت و نکو، زمانه دستی دارد
هر ره که بود، بلند و پستی دارد
بی زخم جفا، گشایش کار مجوی
هرجا که گلی‌ست، خاربستی دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۲
با جوهر ذات، هرکه یاری دارد
مردانه زبان به حرف جاری دارد
آن را که قوی‌ست دل، زبانش تیزست
شمشیر به قبض استواری دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
قدسی که غم عشق تو بنیادش برد
جز یاد تو هرچه بود از یادش برد
روزی که نشد صرف تو عمرش، هدرست
هر گل که نچید باغبان، یادش برد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۳
هر صبح، فلک کم هر اختر گیرد
کز مهر، کسی یک اخترش برگیرد
آتش‌زنه را بسی شرر صرف شود
کز یک شررش، سوخته‌ای درگیرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۸
ای شعله شوق اضطراب تو چه شد
وی گریه گرم‌رو، شتاب تو چه شد
در سینه خوش آرمیده‌ای باز ای دل
شرمت بادا، حال خراب تو چه شد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۹
قومی که محض نام انسان شده‌اند
مشغول به جسم و غافل از جان شده‌اند
منظور دگر اگر ندارند، چه شد
در صورت کار خویش حیران شده‌اند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۴
مردان همه برگ ترک عالم سازند
کی تخت قباد و مسند جم سازند
بر چرخ، ستاره گر ندارند چه باک
آیینه زنان نگین خاتم سازند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۶
آن قوم که بر خوان سخاوت نمکند
در زیر فلک نی‌اند، گویا ملکند
همت که بود پیشه مردان، مطلب
از طایفه‌ای که زیر دست فلکند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۵
چون مهر، کمال برشدن می‌باید
چون خامه، زبان سرشدن می‌باید
از قطره لبالب است دریا، آری
شایستگی گهرشدن می‌باید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۵
این عمر که از لطف خداداد رسید
چون برق گذشت، ازان که چون باد رسید
علمی که به عمر خود تو را حاصل شد
این است که شصت رفت و هفتاد رسید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۹
بی رنج سفر، کس به مقامی نرسید
بی درد طلب، مرد به کامی نرسید
تا زر نکشید زحمت بوته و گاز
از سکه خسروان به نامی نرسید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۲
از حادثه گر چرخ شود زیر و زبر
عشق ازلی را نبود هیچ خطر
از باد خزان زرد شود برگ، نه شاخ
از آفت فرع، اصل را نیست ضرر