عبارات مورد جستجو در ۶۰۳۴ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۳۰ - تاریخ وفات خواجه زین الدین
مظهر لطف خواجه زین الدین
کرد در خلد جاودان منزل
بود شمعی میان اهل دلان
ذات پاکش بنور حق واصل
زان سبب گشت سال تاریخش
شمع بمجلس فروز اهل دل
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۳۲ - تاریخ فوت میرزا محمود
دریغ از میرزا محمود خوش خلق
چگویم وصف آن مقبول مقبل
بس این وصفش که در تاریخ گویند
جوان عاقبت محمود عاقل
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۳۳ - تاریخ فوت میر خان
خورشید برج آل علی میرخان که بود
یوسف جمال و خضر نهاد و مسیح دم
زد پشت پای بر اسباب دنیوی
عیسی صفت فراز فلک شد بیک قدم
از رحمت و کرم گل او چون سرشته بود
تاریخ رحلتش طلب از رحمت و کرم
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۴۵ - تاریخ وفات فخرالدین عادل
فخر دین عادل بیمثل که در حفظ کلام
ختم گردید بر آو آیت فرخ فالی
نظم او سحر مبین است خصوصا تاریخ
کز همه فضل نبودی دل پاکش خالی
وقت تاریخ وفاتش شد از آن گفت خرد
مولنا عادل بیمثل کجایی حالی
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۵۰
حیف از امیر شیخ علی شهریار عهد
آن چشمه حیات ز پاکیزه گوهری
کارش همیشه لطف و کرم بود و بهره داشت
از خلق احمدی و کرمهای حیدری
درویش پروری صفت آن بزرگ بود
تاریخ هم بجوی ز درویش پروری
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
آن بنده حق لطف ازل شامل اوست
کو مهر محمد و علی حاصل اوست
خوش خاتمت کسی که چون نقش رنگین
الله و محمد و علی در دل اوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۱
آن خواجه گرش گاه بخرمن نقتد
کس را ز کفش جوی بدامن نفتد
گر افکنیش ز شاخ طوبی بزمین
چون غنچه ز مشت او یک ارزن نفتد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۴
در روی جوانان نظری میباید
اما نظری و گذری میباید
مردی که در این راه نلغزد بهوس
ثابت قدمی راهبری میباید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۶
بر مهر علی خوش نفسان میجوشند
بر غیر علی هیچکسان میجوشند
انس مگس نحل به میر نحل است
بر کون خران خرمگسان میجوشند
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۱
حمدی از حد افزون و سپاسی از قیاس بیرون سزاوار صانع بیچون که به کلک صنایع نگار بدایع آثار بر صحایف لطایف روزگار نظم قصیده موجودات با حسن صفات رقم کرده.
الذی لا اله الا هو والذی لم یلد ولم یولد و صلوات تامات و تحیات زاکیات بر سرور کاینات و خلاصه موجودات صاحب المعجزات و الآیات یعنی محمد مصطفی صلی الله علیه و آله.
(شعر)
در نظم وجود همه پیغمبر مرسل
چون قافیه در آخر و ملحوظ در اول
و درود بیکران بر آل و اولاد او باد.
اما بعد نموده میشود که بعد از فراغ مطالعه و مشاهده صنایع و بدایع قصیده مصنوع که رقمزده کلک لطایف شعار مفخر الشعراء خواجه جلال الحق و الدین سلمان ساوجی است ضاعف الله تعالی اجره، الحق هر بیت از آن بحری گوهر است.
شعر
زهی باغ کز نوبهار سخن
که شد میوه اش شکرین مغز و پوست
قصیده نگویم که بحری بود
چه بحری که هر گوشه بحری دروست
شعر را بخانه مویی نسبت کرده اند و قافیه را زمین گفته اند و سقفش معنی و حدودش چهار رکن مصراعین واجب نمود قصیده یی بطریق تتبع انشاء نمودن موشح بالقاب شریف مدون این صناعت مروج این بضاعت امیرکبیر عالم عادل مفخر الامراء ملجا الفضلا ملاذالفقراء اسد المعارک شبلی المسالک ضرغام الاسلام و المسلمین نظام الحق و الدوله و الدنیا والدین علیشیر.
شعر
آنکه نشو و نمای گلشن دهر
همه از آفتاب همت اوست
سرخ رویی اهل فضل امروز
چون عقیق از سهیل دولت اوست
لازالت نظام الملک فی ظلال جلاله و مد علی الخافقین ظل نواله مشتمل بر اصول و فروع بحور و دوایر سته که اوزان نوزده گانه است و تفکیک بحور آن و تعریف اقسام و حدود قوافی صحیح و معیوب و اسامی آن و انفراع صنایع و بدایع که متقدمین در کتب جمع کرده اند و متاخرین جسته جسته باز نموده اند با نوادر صنایع که فکر بکر این غرقه بحر جانگدازی اهلی شیرازی اختراع کرده امید که در آنحضرت بسمع قبول مسموع افتد و بعین رضا ملحوظ گردد.
مگر نسیم قبولم چو غنچه بنوازد
که بشکفد گل امید من ازین بستان
آمین یا رب العالمین والتکلان علی واهب الاحسان
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۳
هوا بسبزه گهر ریخت بلبل آب از چشم
تو لاله وار نشین چشم جان پر خون دار
دگر بروی خوش گل که دیده دوخته مرغ
چو دیده ز آتش گل سوخت پاو سر هموار
بسکه بلبل چشم بر روی خوش گل دوخته
لاله وارش چشم پرخون زآتش گل سوخته
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قافیه: محجوب
بحر: رمل مثمن محذوف
صنعت: تشبیه مطلق
وجود نافه گل را بخور مشک دهد
ز شمع غنچه اگر شعله سرکشد زانوار
لبان غنچه بجو گر شراب مشکین بوست
چو لاله هر چه بر افروخت چهره دوست مدار
نافه گر مشک دهد غنچه چرا مشکین بوست؟
شمع اگر شعله دهد لاله چه افروخته روست؟
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
قافیه: معروف و مجهول جلی
بحر: رمل مثمن مخبون مقصور، صدر و ابتدا هر دو سالم
صنعت: تشبیه اضمار
تو نرگسش که بود سحر سامری بنگر
ولیکن این بود از عین دلبری بیمار
نرگسش بود سحر سامری
لیکن این بود عین دلبری
تقطیع: فاعلن فعل فاعلن فعل
قافیه: اختلاف توجیه
بحر: متدارک مقطوع
صنعت: تاکید مدح بما یشبه الذم
پی چه بسته زبان گشته گم ز خود بلبل
مگر گشاده زبان صاحب یمین و یسار
نظام دین علی شیر بیشه اسلام
که یافت لوح و قلم از شعارش استظهار
امور حشمت ازو خاتمه پذیرفته
رموز حکمت ازو ناشنفته در اسرار
بی زبان کشته ز خود بلبل دلسوخته رفته
مگر از صاحب سیف و قلم اشعار شنفته
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
قافیه: اختلاف حذو
بحر: رمل مثمن مخبون، صدر سالم
صنعت: تخلص
مروجی که چنان تازه ساخت جان سخن
که بسته چشم خرد از تصورش افکار
ملایک از طلب همدمیش بر در و بام
ملوک از طمع محرمیش بر در بار
تازه جان سخن از همدمیش
بسته چشم خرد از محرمیش
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلن
قافیه: نفاذ
بحر: رمل مسدس مخبون محذوف، صدر و ابتدا سالم
صنعت: استعاره
یقین که هم علم عدل بر فرازد وی
یقین که هم جگر ظلم را گدازد زار
رمیده است کنون از ممالکش زان جور
که او بامر تدارک سرش کند بردار
علم عدل فرازد ممالکش
جگر ظلم گدازد تدارکش
تقطیع: فعلاتن فعلاتن مفاعلن
قافیه: اختلاف اشباع
بحر: غریب مخبون
صنعت: مدح موجه
عجب مدار ز دستش که کرده ام مانند
به بحر نیل که جاری بود از و انهار
لطایف کرمش کام خلق شهری داد
کف عنایت او شد چو بحری از ایثار
دستش که دهد کام خلق شهری
بحری که بود هر کفیش بحری
تقطیع: مفعول مفاعیل فاعلاتن
قافیه: اختلاف حرف قید
بحر: قریب اخرب
صنعت: ایهام
یکی که وی نهدش زهر فی المثل در دست
بگو بنوش که در کام اوست نوش گوار
شراب در دهن دوستانش نوشین طعم
شکر ببخت بد دشمنانش نیش خمار
زهر در دست دوستانش نوش
نوش در کام دشمنانش نیش
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: اختلاف ردف
بحر: خفیف مسدس مخبون اصلم مسبغ- صدر و ابتدا سالم
صنعت: استعاره
یگانه آ سخنت را چو پیک باد آرد
دلی که مرده بود زنده سازد آن گفتار
رسانده یی تو بدان پایه سخن کامروز
جهان گرفته قیامت زصیت استشهار
بجز تو کیست که آرد بنظم بیگه و گه
گهر نثار کند کوه کوه بر احرار
سخنت چو باد آرد سوی خاکسار گه گه
دل مرده زنده سازد چه قیامت است وه وه
تقطیع: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
قافیه: مکرر
بحر: رمثل مثمن جزوی مشکول جزوی سالم
صنعت: متضاد
اگر چه دل بتوا برار را قرین خواند
ولی کمند بدین حسن اعتقاد بر آر
دل تو ره بحق از عرش و انجمش بیش است
بعالمی که کمند از گمان درو اخیار
دل تو خواند بعرش وانجم
و نحن اقرب الیه منکم
تقطیع: فعول فعلن فعول فعلن
قافیه: مقید مجرد
بحر: متقارب مقبوض اثلم
صنعت: اقتباس
وکیل رزق تویی ای بزرگوار از لطف
نسیم خلق تو این مژده داد در اقطار
خیال فتنه و غمزش گرفته است گلاب
به شیشه کرده ز پاست گلاب از آن عطار
گلاب وار از لطفت گرفته است گل آب
نسیم خلق تو در شیشه کرده است گلاب
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: ایطاء خفی
بحر: مجتث مخبون مقصور
صنعت: رد العجزعلی الصدر نوع اول
و رای طبع تو در از سخن که میبارد
تو طوطیی بسخن گفتن و شکر منقار
از آنجهت که نبودت زروی معنی مثل
نبود عقلش ازین دعوی تو استکبار
هنر بعهد تو دلجوترست و زیباتر
ستم ز عدل تو رنجور تر ز بو تیمار
در از سخنت نبود دلجوتر و زیباتر
طوطی بسخن گفتن نبود ز تو دلجوتر
تقطیع: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن
قافیه: ایطاء جلی
بحر: هزج مثمن اخرب
صنعت: ردالعجز نوع ثانی
دم مجادله تنها نه شورت از فضل است
که تیغ قهر تو بشکست قلب صد قهار
بدست فضل تو نقد هنر کرمها نیست
که هست گنج نهانت کرامت از دو ار
تنها نه دشت هنر کرمها
تیغ تو شکست قلب تنها
تقطیع: مفعول مفاعلن فعولن
قافیه: ایطاء جلی نوعی دیگر
بحر: هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
صنعت: رد العجز نوع رابع
وجود نه فلکت خاک ره بهر قدمی
ستاده خیل ملک بر درت باستحضار
در تو بوسه دهد کعبه گر صفا جوید
چنانکه بر قدمت چهره می نهد زوار
نه فلکت خاک قدم بوسه دهد
خیل ملک بر قدمت چهره نهد
تقطیع: مفتعلن مفتعلن مفتعلن
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: رجز مسدس مطوی
صنعت: رد العجز نوع ثالث
عقود گوهر و دامان زر تو افشانی
به خلق یا شده ریزان ز باد برگ بهار
دری که بر سر خاصان کف تو میبارد
نریخت ابر چنان ژاله و ندید بحار
زر، تو فشانی بر سر خاصان
یا شده ریزان برگ بهاران
تقطیع: مفتعلن فع مفتعلن فاع
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: منسرح مطوی مثمن منحور مجذوع
صنعت: تجاهل العارف
و جاهتت فلک از چهره ملک جوید
که آدمی نبود اینچنین تمام عیار
یقین که یک قدم اندر سحر همی نچمند
که سوی تو ندمند آیتی ذوی الاذکار
چه فلک چه ملک قدمی نچمند
که دمی دعا سوی تو ندمند
تقطیع: فعلن فعلن فعلن فعلان
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: رکض الخیل عروض و ضرب مذال
صنعت: جمع منفرد
دل عدوی تو در آتشی چو شمع آمد
که جان نبرد از آن سوختن بصد اصرار
ولیکنش بتر از این هلاک میخواهم
بزاریی که نیارد حدیث استغفار
لییم خصم تو از مدبری دم کشتن
امید نیست که ایمان بدر برد ز انکار
عدویت چو شمع آمد ولیکن دم کشتن
که جانرا بصد زاری نیارد بدر بردن
تقطیع: فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: طویل
صنعت: جمع و تفریق
تویی که ما بثنای تو عاجزیم آری
که دید چون تو خداوندی از صغار و کبار
اگر بمدح نه شایسته ایم جز ما نیست
سزای مدح که ما بنده ایم و خدمتکار
ما بثنای تو نه شایسته ایم
چون تو خداوندی و ما بنده ایم
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلات
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: سریع مطوی موقوف
صنعت: تفریق و تقسیم
وجود کس نبود همچو خلق و مردمیت
که این نگفت به تلخی و آن نکرد آزار
دگر چو همتت اندر جهان ندیده کسی
نکرده در همه عمر التماسی از اغیار
همچو خلق و مردمیت در جهان ندیده کسی
کاین نگفته تلخی و آن رد نکرده ملتمسی
تقطیع: فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن
قافیه: ایطاء جلی نوعی دیگر
بحر: مقتضب مطوی
صنعت: جمع و تقسیم
سواد کلک تو هندوستانش در دستست
چنین که ریزد از اینگونه قطره ها بقطار
ترا ز لطف خداوندی آمد این حشمت
که برده است از آن بحر درفشان ذخار
قیاس خلق چه نامد ید ترا چشمه
که بخشش تو دوانید چشمه را در غار
دوستان دست خداوندیش می نامید
نی نی اینقطره ده آن بحر فشانش دانید
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فاعلاتن فعلان
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: رمل مثمن مخبون عروض و ضرب اصلم مسبغ، صدر و ابتداء سالم
صنعت: جمع و تفریق و تقسیم
درون دشمن جاهت که بر قرار مباد
نیافت هیچ دل از سوز حسرتش جز نار
رفیق خصم تو نبود بجز دل بریان
بهر چه دیده گریان او کند تیمار
دشمنت را مباد جز دل بریان
هیچ دل سوز بهر دیده گریان
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلاتان
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: خفیف مسدس مخبون، صدر و ابتدا سالم عروض و ضرب مسبغ
صنعت: سحر حلال
تو خضر راهروانی بدانش و تحقیق
تو شیلی و تو جنید از دلایل اطوار
شک و یقین نبرد راه در کمالاتت
که در مقام عنایت نمودی استقرار
تو خضر رهروانی در کمالات
تو شبلی و جنیدی در مقامات
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: هزج مسدس عروض و ضرب مقصور
صنعت: تنسیق الصفات
یقین ربوده کلک تو صورت ما نیست
که سوزد از حسدش چون خطت کند اظهار
از آنکه زلف تو خال و خطیست رنگینش
بسوخت صد دل سنگین و نسخ کرد اغیار
بود کلک ترا خال و خط رنگین
که سوزد حسن خطت صد دل سنگین
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: هزج مسدس، عروض و ضرب مسبغ
صنعت: سیاقه الاعداد
رکاب خنک فلک پیش رخش تست کران
که در هزیمت از او رفته شیر در پیکار
به پیش حمله او باد و آب سست تکند
اگر چه هست به تن همچو سنگ زیر سوار
پیش رخشت کش مبادا سست تک
در هزیمت رفته شیران همچو سگ
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قافیه: اکفاء
بحر: رمل مسدس محذوف
صنعت: حشو ملیح
جهان کیش برکت گرد مملکت گردد
بسعی اگر حرکت ناید از تو چون پرگار
ولایت از حرکات قلم کنی معمور
از آن زحق برکت میرسد به استکثار
برکت کلک ترا از حرکت
حرکت از تو و از حق برکت
تقطیع : فعلاتن فعلاتن فعلن
قافیه: متراکب
بحر: رمل مسدس مخبوب محذوف
صنعت: ارسال المثل
در آنچه نیست بنفشه چو خط مکتوبت
چه شک که نیست چو مهر پیمبری طومار
تو فارغی و نظر چهره سوسنیش سفید
از آن بشارت و امید کاورد اخبار
چیست بنفشه رسته در غنچه سوسن سفید
مهر پیمبری برو پیک بشارت و امید
تقطیع: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلان
قافیه: مترادف
بحر: رجز مطوی مخبون، عروض و ضرب مذال
صنعت: لغز: نامه
دل کریم توام در دل افکند این ظن
که بارد از کرمت بر سرم در شهوار
شود امید مرا هم دل تو حاجت بخش
که پاشیم گهر القصه بر سر و دینار
مبین درین که رهی بر ستوده خود راز انک
بریده است به شایستگی ره پندار
کریما دل کند این ظن مرا هم دل درین بسته
که زر بر سر مرا پاشی که باری هست شایسته
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
قافیه: متواتر
بحر: هزج مثمن سالم
صنعت: معما باسم امیر نظام الدین علی- حسن طلب
نه من که طی نکند کس محیط خط ثبات
که بر سپهر کشد کلک تو همی ادوار
دلیل ثابته و رهنمای سایره است
دلت که دایره چرخ ازو بود دوار
طی نکند ثابته و سایره
گر بکشد کلک تو یک دایره
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلن
قافیه: متدارک
بحر: سریع مطوی مکشوف
صنعت: اضمار قبل الذکر
یقین ز قدر فلک شد که بنده درگاه
تر از بهر سرافرازی است لیل و نهار
فلک شد بنده درگاهت از بهر سرافرازی
دایره مجتلبه
نکرده ایم بجز مدحتت ستایش کس
روا نباشدم این شیوه هم مگر ناچار
کی بجز مدحت ستایش روا باشد مرا
دایره مختلفه
زبان چه میکنم آخر اگر نه بیگه و گه
ثنای تو نکنم در سخن همی تکرار
چه کنم اگر به ثنای تو نکنم سخن
دایره موتلفه
یقین که کار تو را شد ز علم شرع اساس
یقین که کام ترا شد ز حلم و صبر حصار
کار ترا شد ز علم کام ترا شد زحلم
دایره مشتبهه
رفیق گشت ترا فضل و لطف یزدانی
نگاهدار تو باشد حراست جبار
ترا لطف یزدان نگهدار باشد
دایره متفقه
بطوع من نگشایم کمر ازین خدمت
بصدق مدح تو کارم بود نه از اعسار
من نگشایم کمر از مدح شاه
دایره منتزعه
اگر خط تو دیده به سر من نهاده ام چه عجب
زمانه بر خط تو سر نهد باستفخار
دو دیده روشن از آن بر در تو ساید چرخ
که کرده سجده ظاهر ترا اولوالابصار
کر خط تو دیده بنده نادرا
بر خط تو سجده کرده ظاهرا
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن فعولن، فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر: رمل مسدس محذوف – هزج مسدس محذوف
قافیه: اول مقید بتاسیس ثانی مطلق بتاسیس
صنعت: التدویر
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۵ - دایره مرکب مدور
همه ملوک جهان بنده کرده دهرت از آن
که هرگز از چو تویی کس ندیده استحقار
دگر ز جود تو یابد چو عالمی شادی
به مردی و به کرم عالمی بگیر و بدار
بود به مردی دیگر کسی مثال تو کم
زمانه مثل تو کم یابد از همه اخیار
ممکن نه که هرگز چو تو
یابد عالم
هرگز چو تو کس ندید
مردی به کرم
یابد مردی
دگر کسی مثل تو کم
عالم به کرم
مثل تو کم یابد هم
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل
قافیه: مقید
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب
صنعت: مربع
ولیک اهلی از آن که تمامیش ثبت است
هم این خطش بغلامی نوشته است اقرار
دلیل او به تمامی جز این غلامی نیست
که بر تمامی او سکه ایست این معیار
اهلی که تمامیش غلامیست
این خط غلامیش تمامیست
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیل
قافیه : ذوقافتین مکرر
بحر: هزج مسدس مقبوض مقصور
صنعت: حسن مقطع
الا که تا فلکش بحر درفشان باقیست
همیشه تا دل و دستست بحر را دربار
مدام تا کرم روزگار باشد عام
بروزگار نباشد جز از کرم مختار
تا فلک بحر درفشان باشد
تا دل و دست بحر و کان باشد
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: خفیف مسدس مخبون اصلم
صنعت: تضمین
یقین که بسته و محکم بود همی پیوست
ببسته دست و دل خصم محکم از مسمار
نگاهدار تو حق باد تا بروز حسیب
که پای عمر تو شد در رکیب برخوردار
بسته و محکم بود پیوسته تا روز حسیب
بسته دست خصم، محکم پای عمرت در رکیب
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
قافیه: مردف بردف
بحر: رمل مثمن مقصور
صنعت: تفسیر جلی
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۶ - دایره مرکب مدور
از آنکه چهره بر افروخته گلت راهست
مرا فروخته رخ شمع رویت از انوار
لبت چو میشکند گلشکر در آ دیگر
دمی دگر بچمن مشک کن بچشمان خوار
تو رخ چو گل مکن ایماه از سمن پنهان
بگلرخی مه من قدر از سخن بردار
از چهره افروخته گل را مشکن
افروخته رخ مرو تو دیگر بچمن
گل را دیگر خجل مکن ایمه من
مشکن بچمن ایمه من قدر سخن
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل
قافیه: مجرد
بحر: هزج اخرب مکفوف مجبوب
صنعت : مربع
ایا حریف گل اندام چون رسید بهار
ز بهر کام دل آور بلاله زار گذار
درست چون قدحست آفتاب گل برمی
بنوش ساغر و بر آتش دل آبی بار
گل در بهارست چون آفتابی
زد لاله زان رو بر آتش آبی
تقطیع: فعلن فعلون فعلن فعولن
قافیه: مطلق بردف
بحر: متقارب اثلم
صنعت: تشبیه کنایه
مخواه تا بتوان غیر ساقی گلچهر
به دور لاله کن از زهد غنچه سان انکار
مراست دیده بهنگام گلستان پیوست
بدان رفیق که باران شدست مرجان خوار
ایساقی گلچهره هنگام گلستانست
در لاله کن از غنچه آن برق که باران است
تقطیع: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن
قافیه: مطلق بردف و خروج
بحر: هزج مثمن اخرب
صنعت: تشبیه کنایه
حریف بزم گل از جوی خلد زان مستست
که سبزه خضر خرامست بر لب انهار
شدست خلد برین باغ و بنگر از سبزه
دمیده خضر خطان را بگرد گل شب تار
رهین جام شرابست هوش اهل نظر
ز جام لاله خرابست عقل هر هشیار
بزم گل چو خلد آمد خلد اگر شرابستش
سبزه خضر را ماند خضر اگر شبابستش
تقطیع: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن
قافیه: مطلق بردف و خروج و مزید
بحر: هزج اشتر
صنعت: تشبیه مشروط
به سنبل چمنم زان نظر فتاد که هست
چنین عبیر فشان همچو طره دلدار
نمو نه رشته جان ساختستمش لیکن
ز جان بهست چو بشناختستمش یکبار
سنبل نمونه رشته جان ساختستمش
نی نی ز جان بهست چو بشناختستمش
تقطیع: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قافیه: مطلق بر دفین و خروج و مزید و نایره
بحر: مضارع اخرب مکفوف محذوف
صنعت: تشبیه تفضیل
از آنکه چون گل بستان شده رخ مستان
چو مست از آن شده گل بسته لب ز خنده انار
چو بستان شد رخ مستان
چو مستان شد گل بستان
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن
قافیه: لزوم ما لا یلزم
بحر: هزج مربع
صنعت: تشبیه عکس
میان باغ دگر جوش میزند گل از آنک
چو مست باده مگر شوری افکند بهزار
حیات زندگیش همچو باده خون جوشد
که مرغ مست خروشد بنوحه از اشجار
ضعیف را بلب جو نشاط از آن خیزد
که هر سو از لب جو میدمد خط زنگار
می اگر جوش زند گل ز چه جوشد بلب جو
مست اگر شور کند مرغ خروشد ز چه هر سو
تقطیع: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
قافیه: معروف و مجهول
بحر: رمل مثمن مخبون
صنعت: تشبیه اضمار
رسید سوی چمن سبزه و فرح بخش است
زهی ز بخت دل افروز گشته کشته و کار
تو خاک بین ز دم باد در سمن سایی
زهی چو روح دل آسا گلی عبیر غبار
چمن سبز و فرح بخش و دم باد سمن سای
زهی بخت دل افروز و زهی روح دل آسای
تقطیع: مفاعیل مفاعیل مفاعیل مفاعیل
قافیه: لزوم مالایلزم
بحر: هزج مکفوف مقصور
صنعت: لف و نشر مرتب
یقین که لاله ساغر زده پرستدمی
نشانده عادل عهدش مگر زمی بکنار
میان گشوده لبان گل زمی دهان شسته
چنین که سد شریعت ببست شاه دیار
لاله ساغر زده بر سنگ و لب از می شسته
شاه عادل مگر این سد شریعت بسته
تقطیع: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قافیه: اختلاف حذو
بحر: رمل مخبون محذوف
صنعت: حسن مقطع
قرار مصر دل و یوسف شهنشاهان
شه دل آینه یعقوب خان ذومقدار
وجیه صورت و خسرو نژاد و صاحب علم
که هم مصاحب حلم است و هم حلیس وقار
یوسف شه نشان صاحب علم
شاه یعقوب خان صاحب حلم
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: محجوب
بحر: خفیف مسدس مخبون محذوف
صنعت: مراعات نظیر
بجان سروری از چشم مردمی ناظر
به گنج خوشدلی و بحرخرمی مختار
جان سروری چشم مردمی
گنج خوشدلی بحر خرمی
تقطیع: فاعلن فعل فاعلن فعل
قافیه: اختلاف توجیه(کذا)
بحر: متدارک مخبون مقطوع
صنعت: استعاره
چنانچه مهر نماید فروغ بر همه کس
شدست نور فزا در همه دل ابرار
از آنکه ظل کرم گسترد همیشه کند
حجر بمهر هنر پروری در شهوار
مهر نما بر همه کس ظل کرم گستریش
نور فزار در همه دل مهر هنرپروریش
تقطیع: مفتعلن ۴ بار
قافیه: اختلاف نفاذ(کذا)
بحر: رجز مطوی
صنعت: مدح موجه
نگه چو کرده سوی نعل خنگ او از دور
ز خویش رفته مه نو بگنبد دوار
بعرصه گرشه چوگان نموده گه گه زان
هلال مه مه ازین عرصه کرده است کنار
چو نعل خنگش نموده گه گه
ز خویش رفته هلال مه مه
تقطیع: فعول فعلن فعول فعلن
قافیه: مکرر
تقطیع: متقارب مقبوض اثلم
صنعت: اغراق
وجود ماست کم از ذره یی و او چون مهر
در آمدست بجذب دل از یمین و یسار
دمیده در کرمش صد گل از سپهر امید
نموده سحری از اینگونه بر دل احرار
ما ذره و او در کرم سپهری
در جذب دل از ما نموده سحری
تقطیع: مفعول مفاعیل فاعلاتن
قافیه: اختلاف حرف قید
بحر: قریب اخرب
صنعت: ذوبحرین(کذا)
یقین که کس علم ظلم بر نمی دارد
که میزند کرمش کوس عدل در اقطار
اگر کند بگدایی تطاولی شاهی
کشد بصولت شاهی مقابلش بردار
علم ظلم نماند تطاولش
که زند کوس عدالت مقابلش
تقطیع: فعلاتن فعلاتن مفاعلن
قافیه: اختلاف اشباع
بحر: غریب مخبون
صنعت: مراعات نظیر
رواست آنکه غلامش کند زر تبت و قدر
عزیز یوسف مصری غلام و خدمتکار
براه اوست همه مشک ناب خاک زمین
وزوست خوار زمان در مقام عز و وقار
مشک در راه اوست خاک زمین
یوسف مصر ازاوست خوارزمان
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: اختلاف ردف
بحر: خفیف مسدس مخبون صدرو ابتدا سالم
صنعت: محتمل الضدین
هر آن براق که وی را گهی شود حامل
چو باد بگذرد از رخش خاک برق آثار
مگو که عرش تواند ستیزه با ذاتش
چنین که ریزد خوناب از آتش پیکار
هر براقی که شود حاکل عرش ذاتش
باد از خاک برانگیزد و آب از آتش
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قافیه: معمول
بحر: رمل مخبون محذوف
صنعت: متضاد
یقین بود که ازو دوستان شده چون سرو
بخرمی دل ایشان بعیش و نوش گوار
شدند خرم و خندان از و محبان لیک
همیشه خصم گدازان ز آتش ادبار
دوستانش چو سرو خرم و خندان
دل ایشان بعیش و خصم گدازان
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلاتان
قافیه: ایطاء جلی
بحر: خفیف مسدس مخبون عروض و ضرب مسبغ
صنعت: سحر حلال
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۸ - دایره مرکب مدور
دل برد از نقش سنگین
خمیر مایه گرفته آفتاب از کرمت
که میبرد همه خشک و تر از وی این اذخار
لوای فتح تو شد چون سحاب در خدمات
که می برد برکاتش شمال در اقطار
آفتاب از کرمت در خدمات
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلات
قافیه: ایطاء جلی در الف و تا
بحر: رمل مسدس مخبون مقصور صدر و ابتدا سالم
صنعت: جمع و مفرد
میبرد خشک و تر از وی برکات
قرار جوست صبا سوی توسن تو زجرم
بوادی این به غبار افکن آن نشان در غار
تو رای نشو و نمایی زدی بخاری، از آن
شدست چون گل خندان عبیر پاشان خار
چو صبا و توسن تو ز زمین شوند خیزان
تقطیع: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتان
قافیه: ایطاء جلی در الف نون صفت
بحر: رمل مثمن مشکول(مسبغ)
صنعت: جمع و تفریق
بود این غبار افشان شود آن عبیر پاشان
ادب نما نبود چون سگ تو خود را خواند
که هست او ملک و ما کم از سگ بازار
اگر چه از ره نسبت نه ایم همچو سگت
غبار راه وییم و غلام و خدمتکار
ما چو سگت از ره نسبت نه ایم
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلات
قافیه: ایطاء جلی در جمع متکلم
بحر: سریع مطوی موقوف
صنعت: تفریق و تقسیم
کو فلک وما سگ راه وییم
بهم عنایتت از جود و خلق و لطف که هست
که او نکرده کم از منعم و گدا ایثار
دگر چو تو فلک اندر جهان ندیده یکی
و گر هم آمده ننموده این هنر بسیار
همچو خلق و لطف تو اندر جهان ندیده یکی
تقطیع: فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن
قافیه: ایطای جلی دریای تنکیر
بحر: مقتضب مطوی
صنعت: جمع و تقسیم
کو نکرده منع گدا و کرم نموده بسی
چو خلق و لطف تو اندر جهان ندیده کسی
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: مطلق مجرد
بحر: مجتث مخبون محذوف
صنعت: جمع و تقسیم
نکرده منع گدا و کرم نموده بسی
یقین که دست تو چون ابر گوهر افشانست
نه ابر میدهد آبی چو صد در شهوار
از آن نگفته ام آگه شدیم از تو چو گنج
که نیست گنج شما را کران بهیچ کنار
رهین آن کرمم من که چون خوشان باشید
هزار گنج ببخشید وزر دو صد خروار
چون ابر گهر افشان گفتم که شما باشید
تقطیع: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلان
قافیه: ایطاء جلی در جمع مخاطب(کذا)
بحر: هزج اخرب مسبغ
صنعت: جمع و تفریق و تقسیم
نه ابر دهد آبی صد گنج شما بخشید
بود سگان تو در حمله جمله چون شیران
کشند همچو سگ ا یشان گه وغا کفار
همین که شیرسگت حمله چون پلنگان کرد
لبان بقهر هژبران گشاد و گشت هزار
سگانت جمله شیران و پلنگان
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
قافیه: ایطاء جلی در الف نون جمع
بحر: هزج مسدس مقصور
صنعت: سحر حلال
سگ ایشان و غالب بر هژبران
مدام می شکند سنجق شهنشاهان
کمینه غازی تو بلکه بندگان صغار
اشارتت بصلابت بسوخت تخم عدو
چنانکه بیخ بخیلی کرامت ستار
شکند سنجق شاهان علامتت
بکند بیخ بخیلی کرامتت
شکند سنجق شاهان علمت
تقطیع و بحر: فعلاتن فعلاتن مفاعلن: غریب مخبون- بیت دوم فعلاتن فعلاتن فعلن رمل مخبون محذوف
قافیه: مطلق مجرد- ایطاء جلی چون صلابت آرند و اگر علامت آرند صحیح بود
صنعت: تضمین المزدوج
بکند بیخ بخیلی کرمت
یقین ما که بجولان تو چونکه در تازی
بکان رسد گهر از خوی چکانی دینار
دود چو گرم سمند تو سوی میدانها
شوند غرقه بگوهر همه یمین و یسار
بجولان چونکه در تازد سمندت سوی میدانها
بگاه خوی چکانیدن شود غرقه بگوهرها
بجولان چو در تازد سمندت چو اژدر
گه خوی چکانیدن شود غرق گوهر
بجولان چو تازد سمندت چو اژدر
تقطیع: بیت الو- مفاعیلن ۴ بار- بیت دوم- فعولن مفاعیلن ۲ بار، بیت سوم فعولن ۴ بار.
بحر: بیت اول- هزج مثمن سالم، بیت دوم- طویل، بیت سوم- متقارب سالم
صنعت: مبسوط
قافیه: مقید مجرد – اولی ایطاء بالف هاء جمع
گه خوی چگانی شود غرق گوهر
وجود تو همه در سروری خوش استحکام
شکوه تو همه در سروری خوش استقرار
لقب ملایکه در کاملی ترا شه کرد
سعادت ازلی داری ای سعادت یار
ترا خوشست بآیین و رسم راهبری
چه حاکمی تو چه خوش داوری باستمرار
در سروری خوش مقبلی در کامل خوش رهبری
در خسروی خوش عادلی در حاکمی خوش داوری
در سروری مقبلی در کاملی رهبری
در خسروی عادلی در حاکمی داوری
سروری مقبلی کاملی رهبری
تقطیع: اولی: مستفعلن ۴ بار- دومی: مستفعلن فاعلن ۲بار- سومی: فاعلن ۴ بار
قافیه: ایطاء جلی بیاء نسبت اگر رهروی بود واگر رهبری باشد صحیح است.
بحر: اولی: رجز مثمن سالم- دومی: بسیط – سومی: متدارک
صنعت: حشو قبیح (کذا)
خسروی عادلی حاکمی داوری
اگر چه خصم تو خواهد ز چاکران هم عذر
کیش اجل بود این معذرت ورا عیار
یکی که کج بود القصه گفتنش هیچست
مخواه دیگر از اعداد شنیدن استعذار
خصم تو خواهد اگر هم عذر کج القصه گفتن
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
قافیه: ایطاء جلی چون شنیدن آرند ولی شنفتن صحیح و خالی از ایطاء است
بحر: رمل مثمن سالم
صنعت: حشو متوسط
کی اجل این معذرت را خواهد از اعدا شنیدن
خصم تو خواهد اگر عذر کج القصه گفتن
کی اجل این معذرت را خواهد از اعدا شنفتن
خصم تو خواهد اگر عذر کج القصه گفت
کی اجل این معذرت را خواهد از اعدا شنفت
ایندو بیت هم از بالا مستخرج است
نواز یار و بران دشمنان دولت را
مکن بقول بدان گوش اگر کنند اقرار
سرش ببر که نه عمرت دراز گفت و مهل
که هرزه پیش تو خایند وژاژ از انکار
بران دشمنان را که عمرت دراز
تقطیع: فعولن فعولن فعولن فعول
قافیه: اکفاء
بحر: متقارب مقصور
صنعت: حشو ملیح
مکن گوش اگر هرزه خایند وژاژ
اگر هم افعی گنج از ره کمین شد خصم
بکش زکین عدوالبت ستان جهان زان مار
یقین که زود بیابی نمایش عالم
چو بر محیط گشایی قدم بدین پرگار
مفکن زره منشین ز پا بنما علم
بشکن عدو بستان جهان بگشا قدم
قدم بگشا جهان بستان عدو بشکن
تقطیع: مستفعلن ۳ بار- متفاعلن ۳ بار، بیت دوم مفاعیلن ۳ بار- مفاعلتن ۳ بار
بحر: بیت اول رجز- کامل بیت دوم: هزج- وافر
قافیه: لزوم مالایلزم
صنعت: ذوبحرین – قلب مستوی
علم بنما زپا منشین زره مفکن
هبا شمار و هدر سجده هر چه پیشت نیست
که جز به پیش تو بودست سجده بر دیوار
هوای نفس ترا نیست لهوی و لغوی
سخن درین بتو سهویست الحق استغفار
در سجده چو سهوست لهو و لغوی
جز پیش تو بودست سجده سهوی
در سجده چو سهو لهو و لغوی
تقطیع: مفعول مفاعیل فاعلاتن، دومی مفعول مفاعلن فعولن
بحر: قریب اخرب، دومی هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
قافیه: معیوب باختلاف حرف قید
صنعت: تدارک
جز پیش تو بوده سجده سهوی
ملول شاد بود هم بعهد چون تو عزیز
گل شکفته در ایام تو شدست هزار
از آنکه خوارزمانست تا بدانکه گل است
کنند خار زمین در رهت ز راهگذار
شد بعهدت عزیز خوار زمان
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلان
قافیه: سناد: اختلاف ردف
بحر: خفیف مسدس محذوف صدر و ابتداء سالم
صنعت: محتمل الضدین
گل در ایام تست خار زمین
یقین که جامه تو دوزی ابر قدر هر کس
تو داده مهر و فلک را دو جامه اطلس وار
جامه تو دوزی برقد هر کس
تقطیع: مفتعلن فع مفتعلن فع
قافیه: متواتر
بحر: منسرح مطوی منحور
صنعت: مدح موجه
داده فلک را جامه اطلس
وجود نیست بعهد تواش ستم شاید
که همچو روز بدان، اژدها کشد اعسار
نه هیچ کوه چو حلمت نه قلزمی چو کفت
نه لمعه ایست چو قهر تو قاطع الاعمار
به از تو نیست وجیهی بهیچ رو در دهر
گشاده روی و بلند اختر و جهان سالار
چیست بدست شاه گو قلزمی از چهی بدر
تقطیع: مفتلعن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
قافیه: متدارک
بحر: رجز مطوی مخبون
صنعت: لغز«ذوالفقار»
همچو زبان اژدها شعله آتشی دو سر
از آن مهارت و آن لطف و طبع نیست محال
که استماع کنی در میان بحر اذکار
دوان سواره چو خصم آمدت بره استاد
شکسته حال شدست او بیاری دادار
ز مهر و لطف بیحد آن سوار آمد بره استاد
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
قافیه: مترادف
بحر:هزج مثمن مسبغ
صنعت: معما باسم شاه سلطان اسماعیل بهادر
سماعی در میان کشته حالش دست یاری داد
از آن کسی که ترا داده جان و خندیده
بمال و دین همه بینند بیشش از اخیار
مرید چون سر خود داده است و خشنودست
مراد دیده و در سود دارد استشهار
کسی خندیده چون سر داده خشنود
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
قافیه: مترادف
بحر: هزج مسدس مقصور
صنعت: معما باسم شیخ نجم الدین ابواسحاق مسعود
بمال و دین مبینش دیده در سود
یقین که این هنر اهلی از کرامت شاه
چو هست نیست هنرهای دیگران بشمار
نوید ازین سخن آن دان که بشنود شاهش
و گر نه موجب حرمان من شود اشعار
هنر اهلی اگر شاه سخندان شنود
تقطیع: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قافیه: متراکب
بحر: رمل مخبون محذوف
صنعت: تضمین
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
یقین قضا شده تابع بحکم تو ایشاه
فلک به موکب تو بنده و تو استظهار(کذا)
قضا شد تابع حکم تو ایشاه فلک موکل
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۱۱ - این قطعه که حروفش غیر منقوط است از حشو
سرور ملک کرم حاکم دهر
کامل کارگه اهل کمال
حکم او داد محامد داده
عدل او کرده عدم گرد ملال
مرهم درد دل مردم دهر
مصلح حال همه در همه حال
کرده مسدود در حرص و حسد
داده داد هوس اهل سوال
اول او همه را حاصل عمر
دوم او عدم و امر محال
عهد او سکرمرا کرده حرام
مدح او سحر مرا کرده حلال
عمر او را عدد سال دو صد
سال او صدمه و هرمه صد سال
تمت القصیده الاولی بعون الله تعالی
اهلی شیرازی : قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب
بخش ۱ - قصیده دوم (در مدح سلطان یعقوب)
حمد بیحد و سپاس بیقیاس مر حضرت عزت را جلت نعمایه و عظمت کبریایه:
بیت
آن خالقی که صورت خلق آفریده است
غیر مکرر اینهمه صورت کشیده است
فتبارک الله احسن الخالقین.
و صلوات زاکیات و تحیات نامیات بر سرور عالم و مفخر آدم ماه مکه و حرم صدر صفحه رسالت و ماه ایوان جلالت رسول الثقلین سید العرب و العجم محمد المصطفی علیه افضل الصلوات و اکمل التحیات الزاکیات.
شعر
گر نه ذات او سبب در نظم عالم آمدی
نظم موجودات عالم کی فراهم آمدی
و علی آله الطیبین الطاهرین و الایمه المعصومین خصوصا شیر بیشه ولایت و شمع شبستان هدایت امیرالمومنین و امام المتقین اسدالله الغالب کل غالب امام المشارق و المغارب علی بن ابیطالب علیه من الصلوات افضلها و من التحیات اکملها:
بیت
شاهی که هر که پایه مدحش بلند ساخت
خود را بیمن همت او ارجمند ساخت
اما بعد نموده میشود که اینقصیده ایست صد و پنجاه و چهار بیت موشح بالقاب فرخنده آثار ممدوح که موازی صدو ده بیت از آن استخراج میشود مشتمل بر فروع و اصول بحور دوایر سته که اوزان نوزده گانه است و تفکیک بحور و تعریف اقسام حدود قوافی صحیح و معیوب و اسامی آن با حرکات و سکنات قافیه و انواع ایطاء جلی و خفی و اصناف صنایع و بدایع که در کتب متقدمین و متاخرین جمع آمده با بعضی از نوادر صنعت که زاده طبع این غرقه بحر جانگدازی اهلی شیرازی است امید که بسمع قبول مسموع افتد و به عین رضا ملحوظ گردد:
بیت
بزرگوار خدایا چو شعر قسمت ماست
رهی نما که کندوردجان بصدق درون
ز سوره شعرا رب نجنی اهلی
نه سیرت شعرا یتبعهم الغاوون
تمت الدیباچه من القصیده الثانیه
اهلی شیرازی : قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب
بخش ۶ - دایره مشتبهه
از آن نبود کسی چون تو در جهان هرگز
که با کرم دگران را تو گشتی استظهار
نبود کسی چو تو در جهان بکرم دگر
اهلی شیرازی : قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب
بخش ۷ - دایره موتلفه
مگو فلک چو تو خود آورد بصد دوران
نیابد او چو تو شاهی حلیم و هم قهار
فلک خود بصد دوران نیابد چو تو شاهی
اهلی شیرازی : قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب
بخش ۱۰ - دایره تدویر
ایا شهی که بجان اهلیت گهر افشاند
نشاید آنکه کند کس دریغ ازو دینار
رهی بر تو که دریای پر دری آمد
که تا دهانش پر از در کنی و سیم نثار
اهلی که فشاتد بر تو در پر
شاید که کنی دهانش پر در
تقطیع: مفعول مفاعلن فعولن
قافیه: ذوقافیتین، مکرر- متواتر
بحر: هزج مسدس اخرب
صنعت: حسن طلب
بسوخت غیرو چو من نامده ازان منصور
که در طریق سخن شاعرم روش هموار
سوخت غیر و چو من نامده منصور
در طریق سخن شاعر مشهور
تقطیع: فاعلات مفاعیل مفاعیل
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: مشاکل مکفوف مقصور
صنعت: تفسیر خفی
اگر چه شد دل واله براه زیر و زبر
چهاز نوش یکی دید جانم از آزار
لطیف خلقی کایم نیاورم انده
اگر نیابم من بخت شد ضرر در کار
اگر چه واله ازو لطف خلق من مانده
چه دید جانم از آزار گر نشد در کار
شد دل بره آرزویی کای یاور
از نوش یکی یابم من بخت ضرر
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه:
بحر: مجتث مخبون
صنعت:
این بیت در بحر مجتث مخبون گفته شده و مجتث مخبون محذوف از حروف سیاهی آن دو بیت سابق جمع آمد و از سرخی بیت دیگر جمع آمد در وزن رباعی و از آن یک بیت دیگر جمع آمد و جمعا متضمن یکرباعی است بدینصورت:
شد دل بره آرزویی کای یاور
از نوش یکی یابم من بخت ضرر
دل راز یکی آرزویی امن حضر
شد بهروی ایوان شکیبم ابتر
عنایت ازلم بود نامزد در شعر
که شد تمام بقانون فکرت این معیار
از آن لقب شده قانون فکرتش الحق
که سال هجرت ازین نام آوری بشمار
بود نامش از آن قانون فکرت
که شد قانون فکرت سال هجرت
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن فعولن
قافیه: مقید مجرد
بحر: هزج مسدس محذوف
صنعت: تاریخ و اسم قصیده
لب از ثنای تو در گفتن دعا پوید
همیشه تا که جهان باشد و فلک دوار
مدام ملک ترا باد و شه نشان باشی
جهان پناه تو باشی و شاه گیتی دار
تا بود ملک شه نشان باشی
تا جهان باد در جهان باشی
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: موصول
بحر: خفیف مخبون محذوف
صنعت: تضمین
یقین که خالی و پر باشد و بود یارب
همیشه پر کفت از سیم و خالی از اغیار
نگاه تا دم یوم الحسیب دار جهان
بپای و دشمن از افسردگی بخاک سپار
خالی و پر باد یارب تا دم یوم الحسیب
پرکفت از سیم و خالی پای دشمن از رکیب
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
قافیه: اماله
بحر: رمل مثمن مقصور
صنعت: تفسیر جلی
اهلی شیرازی : قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب
بخش ۱۲ - این قطعه از حشو مصارع اول قصیده مستخرج می شود و از الف خالیست
سرور دهر بحر جود و کرم
منبع لطف و گنج علم و هنر
جز تو درد هرکیست کش همه دل
بسته در بندگی چو بنده کمر
جز ره مرحمت نمی پویی
جز برحمت نمیکنی تو نظر
هر که پیشش ز لطف تو خبری
نه گریزش ز جود تو نه گذر
دیده پیوسته بر رهت دیده
که ز صد غصه میرهد یکسر
قصه لطف تو چو دردل گشت
دل گشودش بیمن لطف تو در
سخنم ختم شد به تحسینت
مهر کردم بمدح تو دفتر
این رباعی از حشو قطعه مذکور مستخرج میشود و در هر مصرع«لطف» لازم است
جود تو دهد ز رحمت و لطف خبر
لطفت نکند ز رحمت وجود گذر
پیوسته رهی قصه لطف تو کند
کز غصه رهد بیمن لطف تو مگر
این قطعه از حشو مصارع ثانی قصیده بیرون میآید و از نقطه خالیست
داور کام ده مالک ملک
حاکم عدل دار الاسلام
کام مردم کرم او همه دم
کرم او همه را کام مدام
همه در کار دل اهل کرم
همه در کام دل اهل کلام
کار او در همه حال آمده مهر
مهر او در همه دلها مادام
داد او را کرم عام و مرا
آمده در کرم او همه کام
طمع اهل ورع کرده حلال
هوس اهل هوا کرده حرام
دور ملک ملک اورا همه عمر
سال و ماه و مه و سال آمده رام
این رباعی از حشو این قطعه مستخرج میشود و در هر مصرع آن کرمی لازم است
کام دل او کار کرم در همه حال
کار کرم او مدد اهل کمال
او را کرم عام و طمع کار همه
داده کرم او هوس اهل سیوال
تمت القصیده ا لثانیه