عبارات مورد جستجو در ۱۶۱۷ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶۶
با تو قصص درد و فغان میگویم
ور گوش ببندی پنهان میگویم
دانسته‌ام اینکه از غمم شاد شوی
چندین غم دل با تو از آن میگویم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۳۵
دوش ارچه هزار نام بر ننگ زدم
بر دامن آن عهد شکن چنگ زدم
دل بر دل او نهادم از شوق وصال
هم عاقبت آبگینه بر سنگ زدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵۴
شادی کردم چو آن گهر شد جفتم
چون موج ز باد بود خود آشفتم
آشفته چو رعد سر دریا گفتم
چون ابر تهی بر لب دریا خفتم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶۱
عشق آمد و گفت تا بر او باشم
رخسارهٔ عقل و روح را بخراشم
میامد و من همی شدم تا اکنون
این بار نیامدم که آنجا باشم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴۴
تا با خودی دوری ارچه هستی با من
ای بس دوری که از تو باشد تا من
در من نرسی تا نشوی یکتا من
اندر ره عشق یا تو باشی یا من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱۴
من عاشق عشق و عشق هم عاشق من
تن عاشق جان آمد و جان عاشق تن
گه من آرم دو دست در گردن او
گه او کشدم چو دلربایان گردن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱۵
من کی خندم تات نبینم خندان
جان بندهٔ آن خندهٔ بیکام و دهان
افسوس که خندهٔ ترا می‌بینند
و آن خندهٔ تو ز چشم خلقان پنهان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳۳
آن لاله رخی که با رخ زردم از او
وان داروی دردی که همه دردم از او
یک روز به بازار بری بر من زد
باور نکند کس چه بری خوردم از او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵۵
ای مشفق فرزند دو بیتی می‌گو
هردم جهت پند دو بیتی می‌گو
در فرقت و پیوند دو بیتی می‌گو
در عین غزل چند دو بیتی می‌گو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵۹
بر تختهٔ دل که من نگهبانم و تو
خطی بنوشته‌ای که خوانم و تو
گفتیکه بگویمت چو من مانم و تو
این نیز از آنهاست که من دانم و تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۳
باز آمد یار با دلی چون خاره
وز خارهٔ او این دل من صد پاره
در مجلس من بودم و عشقش چون چنگ
اندر زد چنگ در من بیچاره
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۸۱
امروز مرا سخت پریشان کردی
پوشیدهٔ خویش را تو عریان کردی
من دوش حریف تو نگشتم از خواب
خوردی و نصیب بنده پنهان کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۷۳
دلدار مرا گفت ز هر دلداری
گر بوسه خری بوسه ز من خر باری
گفتم که به زر گفت که زر را چکنم
گفتم که به جان گفت که آری آری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰۶
عید آمد و عید بس مبارک عیدی
گر گردون را دهان بدی خندیدی
این هست ولیک اگر ز من بشنیدی
افسوس که عید عید ما را دیدی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۳۷
گفتم که چونی مها خوشی محزونی
گفتا مه را کسی نپرسد چونی
چون باشد طلعت مه گردونی
تابان و لطیف و خوبی و موزونی
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۴۱
چیست ازین خوبتر در همه آفاق کار
دوست به نزدیک دوست یار به نزدیک یار
دوست بر دوست رفت یار به نزدیک یار
خوشتر ازین در جهان هیچ نبوده‌است کار
سعدی : مفردات
بیت ۵۳
ای پیک نامه بر که خبر می‌بری به دوست
یا لیت اگر به جای تو من بودمی رسول
سعدی : مفردات
بیت ۵۶
خفتی و به خفتنت پراکنده شدیم
برخاستی و به دیدنت زنده شدیم
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸
که می‌آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟
که می‌پرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۶۰
فرو خوردم ز غیرت گریهٔ مستانهٔ خود را
فشاندم در غبار خاطر خود، دانهٔ خود را