عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴
ترسم رسد از من به تو آهی روزی
زیرا که نمیکنی نگاهی روزی
گر می‌ندهی دو بوسه هر روز، ای ماه
آخر کم از آن که هر به ماهی روزی
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸
تا چند گریزم و به نازم خوانی؟
من فاش گریزم و به رازم خوانی
بس دست خجالت چو مگس بر سر خود
خواهم زدن آن روز که بازم خوانی
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۱
روزی به سرای وصل راهم ندهی
یک بوسه از آن روی چو ماهم ندهی
گفتی که: نخواستی ز من هرگز هیچ
گر زانکه منت هیچ بخواهم ندهی
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴
گفتم که: لبت، گفت: شکر می‌گویی
گفتم که: رخت، گفت: قمر می‌گویی
گفتم که: شنیدم که دهانی داری
گفتا که: ز دیده گو، اگر می‌گویی
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۴
گر چه بیماری ای نسیم سحر
خبر من به مولتان برسان
ورچه در خورد نیست خدمت من
به بزرگان خرده‌دان برسان
به زبانی که بی‌دلان گویند
سخن من بدان زبان برسان
خبر از حال من بدان دیده
صبح گاهی به گلستان برسان
نغمهٔ ارغنون نالهٔ من
بامدادان به ارغوان برسان
به جناب بزرگ قدوهٔ دین
بندگی‌های بیکران برسان
ور ندانی که: من چه می‌گویم
یک به یک می‌کنم، بیان برسان
اشتیاقم به خدمتش چندانک
نتوان داد، شرح آن برسان
شکر احسان او ز من بشنو
پس بگوش جهانیان برسان
سوختم ز آتش جدایی او
دود سوزم به آسمان برسان
آن دم از من نماند جز نفسی
دادم اینک به تو روان، برسان
جان شیرینم اوست، می‌دانی
سخن من به گوش جان برسان
دل پاکش جنان پر طرب است
خبر من بدان جنان برسان
ور جوابی دهد تو را کرمش
به من شیفته روان برسان
به من دل‌شده، اگر بتوان
نامهٔ دوست مهربان برسان
بوستان دلم فراق بسوخت
هان، نسیمی به بوستان برسان
اثری از نسیم خاک درش
به من زار ناتوان برسان
هر سعادت، که نیست برتر از آن
یارب آن قدوه را بر آن برسان
بهر آن تربیت که دل خواهد
شادی آن به کاممان برسان
چون عراقی صد هزارت بنده
دوستدارانش چاکران برسان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲
آن شمع رخ تو لگنی نیست بیا
وان نقش تو از آب منی نیست بیا
در خشم مکن تو خویشتن را پنهان
کان حسن تو پنهان شدنی نیست بیا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹
از حال ندیده تیره ایامان را
از دور ندیده دوزخ آشامان را
دعوی چکنی عشق دلارامان را
با عشق چکار است نکونامان را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳
اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره مهر خویش می‌باخت مرا
چون من همه از شدم بینداخت مرا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷
ای باد سحر خبر بده مر ما را
در ره دیدی آن دل آتش‌پا را
دیدی دل پرآتش و پرسودا را
کز آتش بسوخت صد خارا را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹
ای خواجه به خواب درنبینی ما را
تا سال دگر دگر نبینی ما را
ای شب هردم که جانب ما نگری
بی‌روشنی سحر نبینی ما را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱
ای در سر زلف تو پریشانیها
واندر لب لعلت شکرافشانیها
گفتی ز فراق ما پشیمان گشتی
ای جان چه پشیمان که پشیمانیها
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴
ای دوست به دوستی قرینیم ترا
هرجا که قدم نهی زمینیم ترا
در مذهب عاشقی روا کی باشد
عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱
بر رهگذر بلا نهادم دل را
خاص از پی تو پای گشادم دل را
از باد مرا بوی تو آمد امروز
شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴
تا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا
در جان و دل و دید فراموش نه‌ای
از بهر خدا مکن فراموش مرا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵
تا با تو بوم نخسبم از یاریها
تا بی‌تو بوم نخسبم از زاریها
سبحان‌الله که هردو شب بیدارم
توفرق نگر میان بیداریها
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸
تا کی باشی ز دور نظارهٔ ما
ما چاره‌گریم و عشق بیچاره ما
جان کیست کمینه طفل گهوارهٔ ما
دل کیست یکی غریب آوارهٔ ما
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰
جانا به هلاک بنده مستیز و بیا
رنگی که تو دانی تو برآمیز و بیا
ای مکر در آموخته هرجائی را
یک مکر برای من درانگیز و بیا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲
چو نزود نبشته بود حق فرقت ما
از بهر چه بود جنگ و آن وحشت ما
گر بد بودیم رستی از زحمت ما
ور نیک بدیم یاد کن صحبت ما
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵
در چشم ببین دو چشم آن مفتون را
نیک بشنو تو نکتهٔ بیچون را
هر خون که نخورده‌ست آن نرگس او
از دیدهٔ من روان ببین آن خون را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶
در سر دارم ز می پریشانیها
با قند لب تو شکرافشانیها
ای ساقی پنهان چو پیاپی کردی
رسوا شود این دم همه پنهنیها