عبارات مورد جستجو در ۳۴۴۱ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹
آب از اثر عارض تو می گردد
آتش زد و رخسار تو پر خوی گردد
گر عاشق تو چو خاک لاشی گردد
چون باد به گرد زلف تو کی گردد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲
از روی تو دیده‌ها جمالی دارد
وز خوی تو عقلها کمالی دارد
در هر دل و جان غمت نهالی دارد
خال تو بر آن روی تو حالی دارد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴
ای صورت تو سکون دلها چو خرد
وی سیرت تو منزه از خصلت بد
دارم ز پی عشق تو یک انده صد
از بیم تو هیچ دم نمی‌یارم زد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
گر خاک شوم چو باد بر من گذرد
ور باد شوم چو آب بر من سپرد
جانش خواهم به چشم من در نگرد
از دست چنین جان جهان جان که برد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱
سودای توام بی‌سر و بی‌سامان کرد
عشق تو مرا زندهٔ جاویدان کرد
لطف و کرمت جسم مرا چون جان کرد
در خاک عمل بهتر ازین نتوان کرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸
بس دل که غم سود و زیان تو خورد
بس شاه که یاد پاسبان تو خورد
نان تو خورد سگی که روبه گیرست
ای من سگ آن سگی که نان تو خورد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶
تو شیردلی شکار تو دل باشد
جان دادنم از پی تو مشکل باشد
وصل تو به حیله کی به حاصل باشد
مدبر چه سزای عشق مقبل باشد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷
این ضامن صبر من خجل خواهد شد
این شیفتگی یک چهل خواهد شد
بر خشک دوپای من به گل خواهد شد
گویا که سر اندر سر دل خواهد شد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸
گاهی فلکم گریستن فرماید
ناخفته دو چشم را عنا فرماید
گاهیم به درد خنده لب بگشاید
گوید ز بدی خنده نیاید آید
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۵
ای دیدن تو راحت جانم جاوید
شب ماه منی و روز روشن خورشید
روزی که نباشدم به دیدارت امید
آن روز سیاه باد و آن دیده سپید
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۷
بادی که بیاوری به ما جان چو نفس
ناری که دلم همی بسوزی به هوس
آبی که به تو زنده توان بودن و بس
خاکی که به تست بازگشت همه کس
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۵
نیکوتری از آب روان اندر باغ
زیباتری از جوانی و مال و فراغ
لیکن چه کنم که عشقت ای شمع و چراغ
جویان بودست درد ما را از داغ
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۹
تا دید هوات در دلم غایت عشق
در پیش دلم کشید خوش رایت عشق
گر وحی ز آسمان گسسته نشدی
در شان دل من آمدی آیت عشق
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۴
گویند که کرده‌ای دلت بردهٔ عشق
وین رنج تو هست از دل آوردهٔ عشق
گر بر دارم ز پیش دل پردهٔ عشق
بینند دلی به نازپروردهٔ عشق
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۶
چشمی دارم ز اشک پیمانهٔ عشق
جانی دارم ز سوز پروانهٔ عشق
امروز منم قدیم در خانهٔ عشق
هشیار همه جهان و دیوانهٔ عشق
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۷
خورشید سما بسوزد از سایهٔ عشق
پس چون شده‌ای دلا تو همسایهٔ عشق
جز آتش عشق نیست پیرایهٔ عشق
اینست بتا مایه و سرمایهٔ عشق
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۳
هر چند شدم ز عش تو خوار و خجل
در عشق به جز درد ندارم حاصل
از تو نکنم شکایت ای شمع چگل
کین رنج مرا هم از دل آمد بر دل
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۳
هر روز به درد از تو نویدی دارم
بر تهمت عود خشک بیدی دارم
نومید مکن مرا و رخ برمفروز
کاخر به تو جز درد امیدی دارم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۴
نامت پس ازین یارا به اسم دارم
نوشت پس ازین چو نیش کژدم دارم
چون مار سرم بکوب ارت دم دارم
از سگ بترم اگر به مردم دارم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۵
در خوابگه از دل شب آتش بیزم
چون خاکستر به روز ز آتش خیزم
هر گه که کند عشق تو آتش تیزم
چون شمع ز درد بر سر آتش ریزم