عبارات مورد جستجو در ۱۷۴۶ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان
شمارهٔ ۴
قومی ز محال در جنون افتادند
قومی ز خیال سرنگون افتادند
از پردهٔ غیب هیچ کس آگه نیست
هریک به رهی دگر برون افتادند
عطار نیشابوری : باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان
شمارهٔ ۳۳
گاه از شادی چو شمع میافروزم
گاهی چو چراغی از غمش میسوزم
حیران شده و عجب فرو ماندهام
گوید: «بمدان آنچه ترا آموزم»
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱۹
این کار که عشق تو مرا پیش آورد
نه در خورِ جانِ منِ درویش آورد
من حوصلهای نداشتم، عشق توام،
چندان کامد، حوصله با خویش آورد
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۲۳
امروز منم به جان و تن درمانده
هم من به بلا و رنج من درمانده
شوریده دلی هزار شور آورده
بیخویشتنی به خویشتن درمانده
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۲۱
با اهل، توان قصد معانی کردن
با نااهلان، خود چه توانی کردن
آهنگ عذاب جاودانی کردن
با نااهلیست زندگانی کردن
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۱۴
تا چند ترا ز پرده بیش آوردن
در هر نفسی تفرقه پیش آوردن
دانی که عذاب سختتر چیست ترا
تنها بودن روی به خویش آوردن
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۲۳
هر چند که رنج بیشتر خواهی برد
هر پی که بری تو بیخبر خواهی برد
گاهی سر او داری و گاهی سر خود
چون با دو سر این راه بسر خواهی برد
عطار نیشابوری : باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن
شمارهٔ ۱۱
گر در سفر یگانگی خواهی بود
از جمع چرا کرانگی خواهی بود
ور تو پر و بال خویش خواهی برّید
ای بس که چو مرغ خانگی خواهی بود
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۲۱
بر هر وجهی که بستهٔ اسبابی
مرگت کند آگه که کنون در خوابی
دستت که ز پیوستن او بیخبری
تا از تو نبرند، خبر کی یابی
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۷
چون خواهد بود در کمین افتادن
بر خاستنت زیرترین افتادن
انصاف بده دلا که کاری است عظیم
در ششدرهٔ روی زمین افتادن
عطار نیشابوری : باب بیست و هشتم: در امیدواری نمودن
شمارهٔ ۴
بر دل گرهی بستم و بر جان باری
و افتاد بر آن گره، گره بسیاری
پوشیده نمانَد سرِ مویی کاری
گر باز شود این گرهم یک باری
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۷۶
هم عمر به بوی تو به آخر بردیم
هم لوح دل ازنقش جهان بستردیم
ز امید وصال و بیم هجرت هر روز
صد بار بزیستیم و صد ره مردیم
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۱
نه همچو منت به مهر یاری خیزد
نه نیز چو من به روزگاری خیزد
من خاک تو و تو میدهی بر بادم
ترسم که میان ما غباری خیزد
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۵۶
گاهی به خودم بار دهد مستی مست
گاهی ز خودم دور کند پستی پست
گاهیم چنان کند که حیران گردم
تا هست جهان و در جهان هستی هست
عطار نیشابوری : باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق
شمارهٔ ۳۴
خوش خوش بربود نیکوئی تو مرا
در کار کشید بدخوئی تو مرا
تلخی تو نیست شوربختی من است
شیرینی آن ترش روئی تو مرا
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱۴
گر مرد رهی همدم و همدردم باش
پس زن صفتی مکن یکی مردم باش
انکار چه میکنی بیا گر مردی
هم زانوی من دمی درین دردم باش
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱۷
هر لحظه دل و جان به غمی تازه درند
آواره شده به عالمی تازه درند
گر باشد یک غمم چه غم باشد ازان
یک یک جزوم به ماتمی تازه درند
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱۸
برخاست دلم چنانکه در غم بنشست
وز شیوهٔ جست و جوی عالم بنشست
از درد دلم یکی بگفتم به جهان
ذرات جهان جمله به ماتم بنشست
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۵۹
می خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد به جان پاک من و تو
بر سبزه نشین که عمر بسیار نماند
تا سبزه برون دمد ز خاک من و تو
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۵
گل گفت: چنین که من کنون میآیم
حقا که خلاصهٔ جنون میآیم
شاید اگر آغشتهٔ خون میآیم
چون از رحمِ غنچه برون میآیم