عبارات مورد جستجو در ۶۲۵۴ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۰
آنجا که صفای دل بود دایهٔ عیش
برسود بود مدام سرمایهٔ عیش
افسوس که کار خلق جایی نرسید
کز مایهٔ غم شوند همسایهٔ عیش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۲
ای دل چو خراب گشتی آباد شوی
چون بندهٔ عشق گشتی آزاد شوی
مادام که شادی طلبی غمگینی
هرگه که به غم شاد شوی شاد شوی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۵
گر در ره دوست پایدار آید دل
بر مرکب مقصود سوار آید دل
گر دل نبود کجا وطن سازد عشق
ور عشق نباشد به چه کار آید دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۷
رازت چو به پیش خلق شد فاش ای دل
آگاه شد از حال تو اوباش ای دل
اومید خوشیت ناخوشی بار آرد
می ساز به ناخوشی و خوش باش ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۶
تا چند کشم غصّهٔ کس ناکس را
وز خسّت خود خاک شوم هر خس را
کارم به دو گز عبا چو برمی آید
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۵
در کوی قناعت ارچه دیر آمده ایم
بر نیستی خویش دلیر آمده ایم
گر ناخوش و گر خوش است این باقی عمر
باری به سر آمدی که سیر آمده ایم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۶
گر راحت دل خواهی و آسایش تن
با لقمه و خرقه ای بساز و تن زن
ور اطلس روم خواهی و ماه ختن
از شرق به غرب می رو و جان می کن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۰
بر سنگ قناعت ار غباری داری
از نیک و بد جهان کناری داری
گر با همه کس بهر خلافی که رود
در کار شوی دراز کاری داری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۳
امروز بده بدان جهانی که به است
بستان سبکی را به گرانی که به است
ملکی که به یک نفس مشوّش گردد
درویشی از آن ملک ندانی که به است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۰
دستِ دل ما هر چه تهی تر خوش تر
و آزادی دل زهرچه خوش تر خوش تر
عیش خوش مفلسانه یک چشم زدن
از مملکت هزار قیصر خوش تر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۰
هر دل که درو مایهٔ تجرید کم است
بیهوده همه عمر ندیم ندم است
جز خاطر فارغ که نشاطی دارد
دیگر همه هرچ هست اسباب غم است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۶
از عمر نصیب جاودانی برگیر
سرمایهٔ حاصل جوانی برگیر
می دان که حیات همچو گنجی است روان
از گنج هر آنچ می توانی برگیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۳۰
ای دل چه کری کند مشوش بودن
وز بهر دو روزه عمر سرکش بودن
بنیاد سرای عمر بر هیچ افتاد
خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۳۱
خود را چو دمی ز دهر خرّم یابی
از عُمر نصیب خویش آن دم یابی
زنهار که ضایع نکنی آن دم را
باشد که چنان دمی دگر کم یابی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۳۷
بر خود چو نئی به بی تباهی منکر
بر ما چه شوی به بی گناهی منکر
انکار و ارادتت مرا یکسان است
خواهی تو مرید باش و خواهی منکر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۷
یکباره زعقل و خردم دل بگرفت
وز خیر و شر و نیک و بدم دل بگرفت
احوال حدیث دیگران خود بگذار
از خویشتن و حال خودم دل بگرفت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۵۶
ای پیر به طبع تیز گامی تو هنوز
واندر طلب مراد و کامی تو هنوز
موی سر تو به عمر کمتر زتوَست
او پخت و سپید گشت و خامی تو هنوز
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۰
دنیا گذران است به هر بیش و کمی
خواهیش به شادی گذران خواه به غمی
زین منزلت البته همی باید رفت
خواهی به هزار سال و خواهی به دمی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۷
ای گل چو زغنچه نوبهارت کردند
پاکیزه تر از آب زلالت کردند
در حال کشیدی تو سر از رعنایی
تا از سر دست پایمالت کردند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۹
از سود و زیان خود به در نتوان بود
بر مایهٔ کس زیر و زبر نتوان بود
بد بودن و حال خویش نیکو دیدن
آن بد باشد کز آن بتر نتوان بود