عبارات مورد جستجو در ۸۷۵۷ گوهر پیدا شد:
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۹
الهی دیده ای ده که جز تماشای ربوبیت نبیند و دلی ده که غیر از مهر عبودیت تو.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۶
الهی در دل ما جُز محبت مکار و بر این جانها جز الطاف و مرحمت مدار و بر این کشت ها جُز باران رحمت مبار.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۹
الهی همه آتشها محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۰
الهی مخلصان بمحبت تو مینازند و عاشقان بسوی تو میتازند، کار ایشان تو بسز که دیگران نسازند، ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۱
الهی محبت تو گُلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۲
الهی از هر دو جهان محبت تو گزیدم و جامهٔ بلا بُریدم و پردهٔ عافیت دریدم.
یارب ز شراب عشق سرمستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هر چه به جُز عشق خودت تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پا بستم کن
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۹۰
الهی اگر خامم پخته ام کن و اگر پخته ام سوخته ام کن.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۹۲
الهی روی بنما تا در روی کسی ننگریم و دری بگشی تا بر در کس نگُذریم.
پیوسته دلم دم ار رضای تو زند
جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید
از هر بر گی بوی وفای تو زند
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۹۸
الهی اقرار کردم به مفلسی و هیچ کسی، ای یگانه که از هر چیز مقدّسی، چه شود اگر مفلسی را در نفس آخر به فریاد رسی؟
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۱۵
الهی من کیستم که تو را خواهم چون از قیمت خود آگاهم، از هر چه می پندارم کمترم و از هر دمی که می شمارم بدترم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۲۸
الهی پیوسته در گفت و گویم، تا وا ننمایی در جست و جویم از بیقراری در میدان بیطاقتی می پویم، در میان کارم اما نمی پویم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۳۰
الهی اگر کسی تو را به جُستن یافت، من تو را بگریختن یافتم، اگر کسی تو را به ذکر کردن یافت من تو را به خود فراموش کردن یافتم، اگر کسی تو را به طلب یافت من خود طلب از تو یافتم، خدایا وسیلت به تو هم تویی، اول تو بودی و آخر هم تویی.
تا در ره عشق او مجرد نشوی
هرگز ز خود خویش بیخود نشوی
دنیا همه بند تو است بر درگه او
در بند قبول باش تا رد نشوی
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۳۲
الهی ای نزدیکتر به ما از ما، مهربانتر از ما بمه ما، نوازندهٔ ما بی ما، بَکَرم خویش نه بسزای ما، هر چه کردیم تاوان بر ما، هر چه تو کردی باقی بر ما، هرچه کردی بجای ما، بخود کردی نه سزای ما.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۳۸
الهی تا بنده را خواندی بنده در میان مردم تنهاست و تا گفتی بیا هفت اندام او شنواست از آدمی چه آید قدر او پیداست کیسه تهی و باد پیماست، این کار پیش از آدم و حواست، و عطا بیش از خوف و رجاست اما آدمی بسبب دیدن مبتلاست، به ناز کسی است که از سبب دیدن رهاست و با خود به جفاست.
ای دوست بجملگی تو را گشتم من
حقا که دراین سخن نه ذوق است و نه فن
گر تو ز خودی خود برون جستی پاک
شاید صنما بجای تو هستم من
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۳۹
الهی اگر کسی بترا بطلب یافت من خود طلب از تو یافتم، اگر کسی ترا به جُستن یافت من بگریختن یافتم. خداوندا چون وجود تو پیش از طلب و طالب است طالب از آن جهت در طلب است که بیقراری بر او غالب است، عجب آنست که یافت نقد شد و طلب بر نخاست حق دیده ور شد و پردهٔ غزت بجاست.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۴۰
الهی چه شود که دلم را بگشایی و از خود مرهمی بر جانم نهی، من سُود چون جویم که دو دستم از مایه تهی، مگر که بفضل خود افگنی مرا در روز بهی.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۴۲
الهی هر شادی که بی تو است اندوه است، هر منزلی که نه در راه تو است زندان است، هر دل که نه در طلب تو است ویران است. یک نفس با تو به دو گیتی ارزان است. یک دیدار از تو به هزار جان رایگان است.
تا دلم فتنه بر جمال تو شد
بندهٔ حُسن ذوالجلال تو شد
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۴۳
الهی چه زیباست ایام دوستان تو با تو و چه نیکو است معاملت ایشان در ارزوی دیدار تو چه خوش گفت و گوی ایشان در راه جست و جوی تو، آن دیده که ترا دید به دیدن جُز تو کی پرواز و آن جان که با تو صحبت یافت با اب و خاک چند سازد ؟
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۴۶
الهی مشرب می شناسم اما وا خوردن نمی یارم، دل تشنه و در آرزوی قطرهٔ میزارم سقایه مرا سیراب نکند، من در طلب دریایم، بر هزار چشمه گذر کردم تا که دریا دریابم، در آتش عشق غریقی دیدی ؟ من چنانم، در دریا تشنه ای دیدی ؟ من آنم، راست بحیرت زدهٔ مانم که دربیابانم، فریادم رس که از بلایی به فغانم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۴۹
الهی چه خوش روزگاری است روزگار دوستان تو با تو، چه خوش بازاری است بازار عارفان در کار تو، چه آتشین است نَفسهای ایشان در یاد تو، چه خوش دردی است دَرد مشتاقان در سُوز شوق و مهر تو، چه زیباست گفت و گوی ایشان در نام نشان تو.
با صنع تو هر مورچه رازی دارد
با شوق تو هر سوخته سازی دارد
ای خالق ذوالجلال نومید مکن
آنرا که بدر گََهَت نیازی دارد