عبارات مورد جستجو در ۶۶۱۷ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۰
فرزند تو شاخیست تر از اول حال
هر گونه بر آرایش بر آید چو نهال
اکنونکه بحکم تست اگر راست نرفت
کی راست شود چو کج برآید دو سه سال
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۱
گر در همه آفاق بگردی چو نسیم
کار همه کس بسنجی از طبع سلیم
دشوار تر از سؤال کاری نبود
خواهی ز کریم خواه و خواهی ز لییم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۵
تا چند بعالم مکرر نگریم
سال و مه و روز و هفته و شب نگریم
تا چند خوریم خون دل کین خور شست
گر آب حیات هم بود چند خوریم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۷
گه در طلب عیش و سروری بودیم
گه در پی خلوت و حضوری بودیم
آخر نه بدین کشید کار و نه بدان
ما خود همه سودا و غروری بودیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۸
از شصت گذشت عمر و رهبر نشدیم
گامی ز ره کام فراتر نشدیم
سر بر در مقصود زدیم اینهمه عمر
او در نگشود ما هم از در نشدیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۶
من بلبل تلخ عیش شیرین سخنم
شد تازه ز نوبهار داغ کهنم
چون برگ خزان رخم ز می گلگون کن
تا من بطپانچه روی خود سرخ کنم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۳
من سوخته دل ز آتش تقدیرم
وز آب دو دیده کی بود تدبیرم
زان دم که چو شمع زندگی یافته ام
میسوزم و میگدازم و میمیرم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۶
آب و گل ما که دشمانند بهم
از دولت عشق مهربانند بهم
تا همنفسند جان و تن باده بنوش
کین همنفسان « بسی » نمانند بهم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۱
از رشته فقر خرقه ای بافته ایم
وز اطلس خسروی نظر تافته ایم
سیرست ز نعمت بزرگی دل ما
کز لذت فقر چاشنی یافته ایم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۲
عمری همه صحبت که و مه دیدم
بس دلبری عاشقان واله دیدم
این یافتم از جهان که هر چیز که هست
ذوق طلب از یافتنش به دیدم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۹
پیش از تو شه زمانه بودند کسان
امروز تویی پس از تو هم بازپسان
گر دیده وری ز حال آینده مپرس
امروز بین که حال فرداست چسان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۲
اهلی ز توفیق بد تبرا میکن
از خلق ببر بحق تولا میکن
چون معرکه جهان بلا انگیزست
بنشین بکناری و تماشام میکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۸
خوش وقت بهار و بانگ مرغان حزین
گل سایه فکند و سبزه ها سایه نشین
ایام بهار و رونق عهد شباب
خوش بودی اگر همیشه میبود چنین
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۷
دل را بغم زمانه آلوده مکن
جان را هدف خیال بیهوده مکن
می خور که جهان هیچ بود آخر کار
خود را ز برای هیچ فرسوده مکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۸
برخیز و مکن تکیه به عمر گذران
می خور که وفا نیست در اطوار جهان
در باغ جهان ز مهر و بیمهری یار
صبح است گل آفتاب و زردست خزان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۶
گفتی غرضت ز بندگی چیست بگو
درویشی و کهنه ژندگی چیست بگو
عشق تو حیات و زندگی می بخشد
خوشتر ز حیات و زندگی چیست بگو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۹
اهلی چو سگ تو شد مشو غافل ازو
هر چند که گردی بودت در دل ازو
تو گلبن خوبیی و او خار رهت
چون دست بدامن تو زد بگسل ازو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۶
ما میوه این چمن چشیدیم همه
ور بار دلی بود کشیدیم همه
دیدیم هر آنچه دیدنی بود دلا
نادیده همان گیر که دیدیم همه
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۳
اهلی بدر آ ز گوشه تنهایی
می نوش و بعیش کوش اگر دانایی
در دنیی اگر ز عیش دنیا دوری
دنیا چکنی چکاره دنیایی؟
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۶ - الله وردی
یار عاشق کشته لیکن کشته در خاک مزار
لوحش الله ورد گشته در هوای روی یار