عبارات مورد جستجو در ۸۷۵۷ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸
در کار زمانه هر که بیکارتر است
از عاقبت کار خبردارتر است
از باده ی غفلت از غم دهر ، حزین
هشیارتر است هرکه سرشارتر است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
هر چند سپهر فکرم اختربار است
بر دوش زبان، سخنوری سربار است
از خامهٔ تیره بخت خود ممنونم
این ابر سیاهی ست که گوهربار است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
یار است که در ظلمت امکان شمع است
خود، راز و نیاز و خویشتن هم سمع است
هر دیده که یافت نور تحقیق، حزین
غیر از واحد ندید، هر جا جمع است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
از صومعه تا میکده، پر راهی نیست
از کعبه به بتخانه شبانگاهی نیست
بخرام به طور عشقبازان و ببین
کس نیست که در ذکر انا اللّهی نیست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
آن دیده، که بازاری عشاقش خوست
روی طلب راه نوردان با اوست
پرسید که: مِن اَینَ اِلی اینَ تَروحُ
گفتم از دوست، هم روم باز به دوست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
تا بر لب عاشق می گلگون ناید
از دیده نمی شود شط خون ناید
خود را به خم باده درانداز حزین
هر بار، سبو درست بیرون ناید
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
ای آنکه غم تو عیش جاوید بود
جاوید، نوید وصلت امّید بود
فرماندهی کشور خوبی از توست
بازیگر میدان تو، خورشید بود
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
دنیا طلب دنی، به دنیا ارزد
مفتون تمنا به تمنا ارزد
در عالم ایجاد ندیدیم حزین
چیزی که به دلبستگی ما ارزد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
در عشق، رگ جان گرفتار برند
از شیر وفا، کودک بیمار بُرند
نام سر زلف یار، سودازدگان
در دیر مغان برند و زنّار بُرند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۰
تدبیر به کار من چه خواهد کردن؟
ساغر به خمار من چه خواهد کردن؟
گر عشق هزار شمع داغ افروزد
با این شب تار من چه خواهد کردن؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۸
ای رهرو عشق، کاهلی پیشه مکن
در کالبد فسردگی ریشه مکن
جانان سر وصل پاکبازان دارد
گر جان طلبد بباز و اندیشه مکن
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹
دادی به باد، طره عنبر سرشت را
کردی کساد، نکهت باغ بهشت را
سر، شمع سان ز داغ به آتش که می دهد؟
آیا کسی چه چاره کند، سرنوشت را؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۹
نباشد ناقه ای جز شوق، مجنون الهی را
به دریا می رساند جذبه ی سیلاب، ماهی را
سر هرکس که از همّت، چو ادهم گردن افرازد
به نعلین گدایان می فروشد، تاج شاهی را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۶
خاک آسوده، چو سیماب شد ازگریهٔ ما
آستین، حلقهٔ گرداب شد از گریهٔ ما
آنقدر نیست که بر دیدهٔ دشمن ریزیم
خاک این غمکده نایاب شد، ازگریهٔ ما
چه عجب گر فلک، از زاری ما گردد نرم؟
دل سنگین بتان، آب شد از گریهٔ ما
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۳
این است که دل برده و خون کرده بسی را
بسم الله اگر تاب نفس هست کسی را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۸
چه شد مهر جهان آرای من، آن گرم جوشیها
خوشا عهدی که با ما داشتی، پیمانه نوشیها
لباس پنبه، داغ لاله را در برنمی باشد
ز عاشق فطرتان، هرگز نیاید پرده پوشیها
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۰
تاراج صبر، دور نگاهش رواج داشت
وبرانه های دل، چقدرها خراج داشت
از نوشخند بوالهوس، امّیدوار شد
یاد زمانه ای که، تغافل رواج داشت
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۶
تن سختی کشم چون در خروش آید، روان رقصد
دل شوریده ز آواز شکست استخوان رقصد
به ذوقی می تپد در سینه دل کز صبر عاری شد
متاع خود به غارت دادهٔ ما در دکان رقصد
سماع خانقاهی نیست حاجت وجد مستان را
دل شوریده ام در یک زمین با آسمان رقصد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۰
چمن، به سایه نشینان خرمی بگذار
بیا به تربت ما، خاک بی غمی بگذار
به بانگ نالهٔ ما می توان خروشیدن
به بلبلان چمن، رسم همدمی بگذار
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۴
صفای وقت، ز دل های بی غبار بجو
طراوت از نفس پاک نوبهار بجو
شکسته حال و پریشان دل و سیه بختم
مرا به حلقهٔ آن زلف تابدار بجو
کنار جدول و جو، جای تشنه کامان است
لب مرا، به لب تیغ آبدار بجو