عبارات مورد جستجو در ۶۰۰۶ گوهر پیدا شد:
ایرج میرزا : قصیده ها
امتحان خطّ و سخن
امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن
به روزِ غُرّۀ شَوّال عیدِ روزه شکن
به پایمردیِ دانش من امتحان دادم
چنان که گفت امیرم که مرحبا اَحسَن
ز خطّ و شعر به هر کس غَرامتی برسد
از این سپس همه تاوانِ او به گردنِ من
دهم به پارسی و تازی امتحان که بسی
کشیده ام پی تحصیلِ این دو رنج و مِحَن
ندیده بالشِ راحت دوچار سال بُوَد
برای کسبِ هنر یک دقیقه پهلویِ من
کنون به جُثۀ من بنده با قبولِ امیر
گمان مدار به فضل و هنر بُوَد یک تن
به خورد و خواب نپرداختم که با خور و خواب
جوان نخواهد گشتن به قول مرد کهن
جوان چو رنج هنر را به خویش بپسندد
به راحتش برساناد خالقِ ذوالمنّ
کدام راحت زین خوبتر که همچو منی
همی سُراید در محضرِ امیر سخن
گشاده باشد و گویا بود به مدح امیر
به صد هزار ادب مر مرا زبان و دهن
خدایگانِ امیران مِهین امیر نظام
که اوست در همه فن همچو مردمِ یِکفَن
ز خویش دور کند سیم و زر تو پنداری
کفِ کریمش با سیم و زر بود دشمن
به عیدِ قربان تا سر بُرند قربانی
شکسته باد عدو را به حضرتش گردن
به روزِ غُرّۀ شَوّال عیدِ روزه شکن
به پایمردیِ دانش من امتحان دادم
چنان که گفت امیرم که مرحبا اَحسَن
ز خطّ و شعر به هر کس غَرامتی برسد
از این سپس همه تاوانِ او به گردنِ من
دهم به پارسی و تازی امتحان که بسی
کشیده ام پی تحصیلِ این دو رنج و مِحَن
ندیده بالشِ راحت دوچار سال بُوَد
برای کسبِ هنر یک دقیقه پهلویِ من
کنون به جُثۀ من بنده با قبولِ امیر
گمان مدار به فضل و هنر بُوَد یک تن
به خورد و خواب نپرداختم که با خور و خواب
جوان نخواهد گشتن به قول مرد کهن
جوان چو رنج هنر را به خویش بپسندد
به راحتش برساناد خالقِ ذوالمنّ
کدام راحت زین خوبتر که همچو منی
همی سُراید در محضرِ امیر سخن
گشاده باشد و گویا بود به مدح امیر
به صد هزار ادب مر مرا زبان و دهن
خدایگانِ امیران مِهین امیر نظام
که اوست در همه فن همچو مردمِ یِکفَن
ز خویش دور کند سیم و زر تو پنداری
کفِ کریمش با سیم و زر بود دشمن
به عیدِ قربان تا سر بُرند قربانی
شکسته باد عدو را به حضرتش گردن
ایرج میرزا : قصیده ها
سیه چشمِ نامهربان
ای سیه چشم چه دیدی تو از این دیده گناه
که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه
هرکسی با کس در کوچه شود رویاروی
همه را چشم فُتَد بر رخ هم خواه نخواه
پیش چشم تو گنهکار همین چشم منست
چشم های دگران را نَبُود هیچ گناه
تو به نظمّیه و مُستَخدَمِ تأمیناتی
گر خطا کار مرا دانی زین گونه نگاه
جلب بر در گهِ خود کن پیِ استنطاقم
بهرِ تحقیق نگهدار مرا در درگاه
هر دو دستم را با بندِ کمر شمشیرت
سخت بر بند که از غیرِ تو گردد کوتاه
ساز تحتِ نظرِ خود دو سه مَه توفیقم
حبسِ تاریک کن اندر خَمِ آن زلفِ دوتاه
بر تنم پوش از آن جامه که دزدان پوشند
به گناهی که چرا کردم دزدیده نگاه
درردیفِ همه دزدان دو به دو چار به چار
پیِ تسطیحِ خیابان برو روبیدنِ راه
هیچ یک لحظه مشو دور ز بالایِ سرم
تا به سر نگذرد امّیدِ فرارم ناگاه
شرط باشد که ز آزادیِ خود دم نزنم
گرچه مشروطه طلب باشم و آزادی خواه
من گواهی نگرفتم که ترا دارم دوست
تا مفتّش شِنَوَد قصۀ عشقم ز گواه
داغِ مهرِ تو بود شاهد بر جبهۀ من
وین چنین داغ نباشد دگران را به جِباه
من گرفتم که ترا در دلِ خود دارم دوست
آن که بودت که ز رازِ دلِ من کرد آگاه
خوب حس کردی عاشق شدن آیینِ منست
این به من ارث رسید از پدرم طابَ ثراه
بی جهت اخم مکن ، تندمرو ، زشت مگو
که چو من بهرِ تو پیدا نشود خاطرخواه
بهرمن کج کنی ابرو برو ای چشم سفید
وه چه بی جا غلطی شد برو ای چشم سیاه
که ترا گفت که در کوچه سلامم نکنی ؟
که ترا گفت که باید نروی با من راه
آن که گوید بگریز از من و با او بنشین
خواهد از چاله برون آیی و افتی در چاه
آن رفیق تو ترا مصلحتِ خویش آموخت
به خدا می برم از دستِ رفیق تو پناه
کیست جز من که خورد باطناً از بهر تو غم
کیست جز من که کشد واقعاً از بهر تو آه
کیست جز من که اگر شهر پر از خوشگل بود
او همان شخص تو را خواهد الاللّه
کیست اُستادتر از من که کَماهی داند
که چه اُستادی در خِلقتِ تو کرد اله
کیست جز من که زند یک مهِ آزاد قلم
و آورد پیشِ تو شهریّۀ خود آخِرِ ماه
دورِ پیری را با محنت و سختی سپرد
که تو ایّامِ جوانی گذرانی به رِفاه
فی المثل گر سر و پای خود او مانَد لُخت
کُلَه و کفش خَرَد بهرِ تو با کفش و کلاه
من همان صورتِ زیبایِ تو را دارم دوست
مطمئن باش که در من نبُوَد قوۀ باه
به هوایِ تو کنم گردشِ باغِ ملّی
به سراغ تو روم مقبرۀ نادر شاه
کوه سنگی را در راهِ تو بر سینه زنم
سنگ بر سینه زدن بهتر از این دارد راه
خواهی امروز به من اخم کن و خواهی نه
عاقبت رام و دلارامِ منی خواه نخواه
حاضرم دکّۀ بالوده فروش دمِ ارگ
با تو پالوده خورم من که نخوردم با شاه
با درشکه بَرَمَت تا گُلِ خَطمی هر روز
چکنم نیست در این شهر جز این گردشگاه
گر دهد ره پدرِ دانش و صَدر التُجّار
با تو آسوده توان بود شبی در نو چاه
باش بینی که تو خود سویِ من آیی با میل
گرچه امروز به من می گذری با اکراه
باش بینی که وِفاقِ من و تو زایل کرد
مثل «وافَقَ شَنّ طَبَقَه» از اَفواه
شکرِ امروز بکن قدرِ محبّان بشناس
من نگویم که در آخِر چه شود وا اَسَفاه
دید خواهی که تو هم مثل فلان الدوله
خط برآورده یی از گِردِ بُناگوشِ چو ماه
لاجَرَم مهر کنی پیشه و پیش آری چبر
بوسد بشماریم از لطف ز یک تا پنجاه
کج مرولج مکن ایرج مشو آقایی کن
چاکرانت را نیکوتر از این دار نگاه
گاهی احوالِ مرا نیز بپرس از دمِ در
گاهی از لطف مرا نیز ببین ذر سرِ راه
نه چو من عاشقی افتد نه چو تو معشوقی
هر دو بی شبهه نداریم شَبَه از اشباه
گر به دریا شوی اندر دل تَحتُ البَحری
یا روی در شکم زیپلَن بر قلۀ ماه
ور روی در حرمِ قُدس تحصُّن جویی
عاقبت مالِ منی مالِ من اِن شاءَاللّه
که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه
هرکسی با کس در کوچه شود رویاروی
همه را چشم فُتَد بر رخ هم خواه نخواه
پیش چشم تو گنهکار همین چشم منست
چشم های دگران را نَبُود هیچ گناه
تو به نظمّیه و مُستَخدَمِ تأمیناتی
گر خطا کار مرا دانی زین گونه نگاه
جلب بر در گهِ خود کن پیِ استنطاقم
بهرِ تحقیق نگهدار مرا در درگاه
هر دو دستم را با بندِ کمر شمشیرت
سخت بر بند که از غیرِ تو گردد کوتاه
ساز تحتِ نظرِ خود دو سه مَه توفیقم
حبسِ تاریک کن اندر خَمِ آن زلفِ دوتاه
بر تنم پوش از آن جامه که دزدان پوشند
به گناهی که چرا کردم دزدیده نگاه
درردیفِ همه دزدان دو به دو چار به چار
پیِ تسطیحِ خیابان برو روبیدنِ راه
هیچ یک لحظه مشو دور ز بالایِ سرم
تا به سر نگذرد امّیدِ فرارم ناگاه
شرط باشد که ز آزادیِ خود دم نزنم
گرچه مشروطه طلب باشم و آزادی خواه
من گواهی نگرفتم که ترا دارم دوست
تا مفتّش شِنَوَد قصۀ عشقم ز گواه
داغِ مهرِ تو بود شاهد بر جبهۀ من
وین چنین داغ نباشد دگران را به جِباه
من گرفتم که ترا در دلِ خود دارم دوست
آن که بودت که ز رازِ دلِ من کرد آگاه
خوب حس کردی عاشق شدن آیینِ منست
این به من ارث رسید از پدرم طابَ ثراه
بی جهت اخم مکن ، تندمرو ، زشت مگو
که چو من بهرِ تو پیدا نشود خاطرخواه
بهرمن کج کنی ابرو برو ای چشم سفید
وه چه بی جا غلطی شد برو ای چشم سیاه
که ترا گفت که در کوچه سلامم نکنی ؟
که ترا گفت که باید نروی با من راه
آن که گوید بگریز از من و با او بنشین
خواهد از چاله برون آیی و افتی در چاه
آن رفیق تو ترا مصلحتِ خویش آموخت
به خدا می برم از دستِ رفیق تو پناه
کیست جز من که خورد باطناً از بهر تو غم
کیست جز من که کشد واقعاً از بهر تو آه
کیست جز من که اگر شهر پر از خوشگل بود
او همان شخص تو را خواهد الاللّه
کیست اُستادتر از من که کَماهی داند
که چه اُستادی در خِلقتِ تو کرد اله
کیست جز من که زند یک مهِ آزاد قلم
و آورد پیشِ تو شهریّۀ خود آخِرِ ماه
دورِ پیری را با محنت و سختی سپرد
که تو ایّامِ جوانی گذرانی به رِفاه
فی المثل گر سر و پای خود او مانَد لُخت
کُلَه و کفش خَرَد بهرِ تو با کفش و کلاه
من همان صورتِ زیبایِ تو را دارم دوست
مطمئن باش که در من نبُوَد قوۀ باه
به هوایِ تو کنم گردشِ باغِ ملّی
به سراغ تو روم مقبرۀ نادر شاه
کوه سنگی را در راهِ تو بر سینه زنم
سنگ بر سینه زدن بهتر از این دارد راه
خواهی امروز به من اخم کن و خواهی نه
عاقبت رام و دلارامِ منی خواه نخواه
حاضرم دکّۀ بالوده فروش دمِ ارگ
با تو پالوده خورم من که نخوردم با شاه
با درشکه بَرَمَت تا گُلِ خَطمی هر روز
چکنم نیست در این شهر جز این گردشگاه
گر دهد ره پدرِ دانش و صَدر التُجّار
با تو آسوده توان بود شبی در نو چاه
باش بینی که تو خود سویِ من آیی با میل
گرچه امروز به من می گذری با اکراه
باش بینی که وِفاقِ من و تو زایل کرد
مثل «وافَقَ شَنّ طَبَقَه» از اَفواه
شکرِ امروز بکن قدرِ محبّان بشناس
من نگویم که در آخِر چه شود وا اَسَفاه
دید خواهی که تو هم مثل فلان الدوله
خط برآورده یی از گِردِ بُناگوشِ چو ماه
لاجَرَم مهر کنی پیشه و پیش آری چبر
بوسد بشماریم از لطف ز یک تا پنجاه
کج مرولج مکن ایرج مشو آقایی کن
چاکرانت را نیکوتر از این دار نگاه
گاهی احوالِ مرا نیز بپرس از دمِ در
گاهی از لطف مرا نیز ببین ذر سرِ راه
نه چو من عاشقی افتد نه چو تو معشوقی
هر دو بی شبهه نداریم شَبَه از اشباه
گر به دریا شوی اندر دل تَحتُ البَحری
یا روی در شکم زیپلَن بر قلۀ ماه
ور روی در حرمِ قُدس تحصُّن جویی
عاقبت مالِ منی مالِ من اِن شاءَاللّه
ایرج میرزا : غزل ها
غزل شمارۀ ۵
طرب افسرده کند دل چو ز حدّ در گذرد
آبِ حیوان بکُشَد نیز چو از سر گذرد
من ازین زندگی یک نهج آزرده شدم
قند اگر هست نخواهم که مکّرر گذرد
گر همه دیدنِ یک سلسله مکروهاتست
کاش این عمر گرانمایه سبکتر گذرد
تو از این خلعتِ هستی چه تفاخر داری
این لباسی است که بر پیکرِ هر خر گذرد
آه از آن روز که بی کسبِ هنر شام شود
وای از آن شام که بی مطرب و ساغر گذرد
لحظهٔی بیش نبود آنچه ز عمرِ تو گذشت
وانچه باقیست به یک لحظۀ دیگر گذرد
آنهمه شوکت و ناموسِ شهان آخِرِ کار
چند سطریست که بر صفحۀ دفتر گذرد
عاقبت در دو سه خط جمع شود از بد و نیک
آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد
ای وطن ، زینهمه ابنایِ تو کس یافت نشد
که به راهِ تو نگویم ز سر ، از زر گذرد
نه شریف العلما بگذرد از سیمِ سفید
نه رئیس الوزرا از زرِ احمر گذرد
گر به محشر هم از این جنس دوپا در کارند
وای از آن طرز مظالم که به محشر گذرد
ور یکی زان همه عمّال بُوَد ایرانی
گله ها بینِ خداوند و پیمبر گذرد
این همه نقش که بر صحنۀ گیتی پیداست
سینماییست که از دیدۀ اختر گذرد
عَن قریب است که از عشقِ تو چون پیراهن
سینه را چاک کند ایرج و از سر گذرد
آبِ حیوان بکُشَد نیز چو از سر گذرد
من ازین زندگی یک نهج آزرده شدم
قند اگر هست نخواهم که مکّرر گذرد
گر همه دیدنِ یک سلسله مکروهاتست
کاش این عمر گرانمایه سبکتر گذرد
تو از این خلعتِ هستی چه تفاخر داری
این لباسی است که بر پیکرِ هر خر گذرد
آه از آن روز که بی کسبِ هنر شام شود
وای از آن شام که بی مطرب و ساغر گذرد
لحظهٔی بیش نبود آنچه ز عمرِ تو گذشت
وانچه باقیست به یک لحظۀ دیگر گذرد
آنهمه شوکت و ناموسِ شهان آخِرِ کار
چند سطریست که بر صفحۀ دفتر گذرد
عاقبت در دو سه خط جمع شود از بد و نیک
آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد
ای وطن ، زینهمه ابنایِ تو کس یافت نشد
که به راهِ تو نگویم ز سر ، از زر گذرد
نه شریف العلما بگذرد از سیمِ سفید
نه رئیس الوزرا از زرِ احمر گذرد
گر به محشر هم از این جنس دوپا در کارند
وای از آن طرز مظالم که به محشر گذرد
ور یکی زان همه عمّال بُوَد ایرانی
گله ها بینِ خداوند و پیمبر گذرد
این همه نقش که بر صحنۀ گیتی پیداست
سینماییست که از دیدۀ اختر گذرد
عَن قریب است که از عشقِ تو چون پیراهن
سینه را چاک کند ایرج و از سر گذرد
ایرج میرزا : غزل ها
غزل شمارۀ ۷
شکر خدا را که بخت هادیم آمد
نامه یی از حاج شیخ هادیم آمد
از پس سرگشتگی به وادی حیرت
هادیِ سر منزلِ ایادیم آمد
از پسِ یک عمر رنج در طلبِ گنج
هادیِ آن کانِ فضل و رادیم آمد
وز رشحاتِ غَمامِ فضل و کمالش
نامه یی امروز بهرِ شادیم آمد
کرده در آن نامه از مکارم و اَلطاف
درج بدان حدّ که خود زیادیم آمد
داد بساط مرا نشاط ربیعی
گرچه مر آن نامه در جُمادیم آمد
چرخ چو دانست بر مراد رسیدم
دی پیِ تمهیدِ نامُرادیَم آمد
کرد ز خانه مرا برون و به خانه
حضرتِ ذی قدرِ اوستادیم آمد
هیچ ز حرمانِ خود شگفت ندارم
کاینهمه از سوء بختِ عادیم آمد
درکِ لقایش غنیمتی است مه برچنگ
از سفرِ این خجسته وادیم آمد
خواستم افزون کنم سخن به مدیحش
قافیه بد تنگ کون گشادیم آمد
نامه یی از حاج شیخ هادیم آمد
از پس سرگشتگی به وادی حیرت
هادیِ سر منزلِ ایادیم آمد
از پسِ یک عمر رنج در طلبِ گنج
هادیِ آن کانِ فضل و رادیم آمد
وز رشحاتِ غَمامِ فضل و کمالش
نامه یی امروز بهرِ شادیم آمد
کرده در آن نامه از مکارم و اَلطاف
درج بدان حدّ که خود زیادیم آمد
داد بساط مرا نشاط ربیعی
گرچه مر آن نامه در جُمادیم آمد
چرخ چو دانست بر مراد رسیدم
دی پیِ تمهیدِ نامُرادیَم آمد
کرد ز خانه مرا برون و به خانه
حضرتِ ذی قدرِ اوستادیم آمد
هیچ ز حرمانِ خود شگفت ندارم
کاینهمه از سوء بختِ عادیم آمد
درکِ لقایش غنیمتی است مه برچنگ
از سفرِ این خجسته وادیم آمد
خواستم افزون کنم سخن به مدیحش
قافیه بد تنگ کون گشادیم آمد
ایرج میرزا : غزل ها
غزل شمارۀ ۹
یاد کردند مرا باز به گلدانِ دگر
گلبنانِ دگر از طرفِ گلستانِ دگر
بودم افسرده چو گُل دردی و بشکفتم باز
نو بهارست به من تا به زمستانِ دگر
با نواهایِ دگر تهینتِ من گفتند
بلبلانِ دگر از ساحتِ بستانِ دگر
عشق هر فکرِ دگر را ز دلم بیرون کرد
همچو مهمان که کند بُخل به مهمانِ دگر
با چنین گام که نسوانِ وطن پیش روند
عن قریبست که ایران شود ایرانِ دگر
گلبنانِ دگر از طرفِ گلستانِ دگر
بودم افسرده چو گُل دردی و بشکفتم باز
نو بهارست به من تا به زمستانِ دگر
با نواهایِ دگر تهینتِ من گفتند
بلبلانِ دگر از ساحتِ بستانِ دگر
عشق هر فکرِ دگر را ز دلم بیرون کرد
همچو مهمان که کند بُخل به مهمانِ دگر
با چنین گام که نسوانِ وطن پیش روند
عن قریبست که ایران شود ایرانِ دگر
ایرج میرزا : مثنوی ها
کار و کوشش سرمایۀ پیروزی است
برزگری کِشته خود را دِرود
تا چه خود از بَدوِ عمل کِشته بود!
بار کَش آورد و بر آن بار کرد
روی ز صحرا سویِ انبار کرد
در سرِ ره تیره گِلی شد پدید
بار کَش و مرد در آن گِل تپید
هرچه بر آن اسب نهیب آزمود
چرخ نجنبید و نبخشید سود
برزگر آشفته از آن سوءِ بخت
کرد تن و جامه به خود لَخت لَخت
گه لَگَدی چند به یابو نواخت
گه دو سه مُشت از زِبَرِ چرخ آخت
راه به ده دور بُد و وقت دیر
کس نه به رَه تا شَوَدش دست گیر
زار و حزین مویه کُنان موکَنان
کردِ سرِ عَجز سویِ آسمان
کای تو کَنَنده درِ خَیبَر ز جای
بَر کَنَم این بار کَش از تیره لای
هاتِفی از غیب به دادش رسید
کامَدَم ای مرد مشو نا امید
نَک تو بدان بیل که داری به بار
هر چه گِلِ تیره بود کُن کِنار
تا مَنَت از مِهر کنم یاوری
بارِ خود از لای بُرون آوَری
برزگر آن کرد و دگر رَه سُروش
آمَدَش از عالمِ بالا به گوش
حال بِنِه بیل و برآوَر کُلَنگ
بر شکن از پیشِ رَه آن قِطعه سنگ
گفت شکستم، چه کنم؟ گفت خوب
هرچه شکستی ز سرِ ره بِروب
گفت برُفتم همه از بیخ و بُن
گفت کُنون دست به شَلاّق کُن
تا شَوَم السّاعَه مددکارِ تو
باز رهانم ز لَجَن بارِ تو
مرد نیاورده به شَلّاق دست
بار زِ گِل برزگر از غم بِرَست
زین مددِ غیبی گردید شاد
وز سرِ شادی به زمین بوسه داد
کای تو مِهین راه نمایِ سُبُل
نیک برآوَردیَم از گِل چو گُل
گفت سروشش به تقاضایِ کار
کار ز تو یاوری از کِردِگار
تا چه خود از بَدوِ عمل کِشته بود!
بار کَش آورد و بر آن بار کرد
روی ز صحرا سویِ انبار کرد
در سرِ ره تیره گِلی شد پدید
بار کَش و مرد در آن گِل تپید
هرچه بر آن اسب نهیب آزمود
چرخ نجنبید و نبخشید سود
برزگر آشفته از آن سوءِ بخت
کرد تن و جامه به خود لَخت لَخت
گه لَگَدی چند به یابو نواخت
گه دو سه مُشت از زِبَرِ چرخ آخت
راه به ده دور بُد و وقت دیر
کس نه به رَه تا شَوَدش دست گیر
زار و حزین مویه کُنان موکَنان
کردِ سرِ عَجز سویِ آسمان
کای تو کَنَنده درِ خَیبَر ز جای
بَر کَنَم این بار کَش از تیره لای
هاتِفی از غیب به دادش رسید
کامَدَم ای مرد مشو نا امید
نَک تو بدان بیل که داری به بار
هر چه گِلِ تیره بود کُن کِنار
تا مَنَت از مِهر کنم یاوری
بارِ خود از لای بُرون آوَری
برزگر آن کرد و دگر رَه سُروش
آمَدَش از عالمِ بالا به گوش
حال بِنِه بیل و برآوَر کُلَنگ
بر شکن از پیشِ رَه آن قِطعه سنگ
گفت شکستم، چه کنم؟ گفت خوب
هرچه شکستی ز سرِ ره بِروب
گفت برُفتم همه از بیخ و بُن
گفت کُنون دست به شَلاّق کُن
تا شَوَم السّاعَه مددکارِ تو
باز رهانم ز لَجَن بارِ تو
مرد نیاورده به شَلّاق دست
بار زِ گِل برزگر از غم بِرَست
زین مددِ غیبی گردید شاد
وز سرِ شادی به زمین بوسه داد
کای تو مِهین راه نمایِ سُبُل
نیک برآوَردیَم از گِل چو گُل
گفت سروشش به تقاضایِ کار
کار ز تو یاوری از کِردِگار
ایرج میرزا : مثنوی ها
جواب به خرده گیر
شنیدم یاوه گویی هرزه پویی
گدایی، سفله ای، بی آبرویی
چو اشعار حجابم را شنیده
حجاب شرم و عفت را دریده
زبان بگشاده بر دشنام بنده
به زشتی یاد کرده نام بنده
ولی من هیچ بد از وی نگویم
به جز راه ادب راهی نپویم
مرا از فحش دادن عار باشد
که فحش آیین سردم دار باشد
گذارم امر را در پای تحقیق
سپس خواهم ز اهل فکر تصدیق
« سخن را روی با صاحبدلان است »
نه با هر بیدل بیخانمان است
به قول تو زنی کاندر برم بود
منش نشناختم کو خواهرم بود
گرفتم قول تو عین صواب است
نه این هم با ز تقصیر حجاب است؟
نباید منع کرد این عادت بد
که کس نادیده بر خواهر بچسبد؟
نه خود این نیز هم عیب حجابست
که خواهر از برادر کامیابست؟
تمام این مفاسد از حجابست
حجابست آنکه ایران زو خرابست
ترا هم شد حجاب اسباب این ظن
که خواندی مادرت را خواهر من !
اگر آن زن به سر معجر نمیزد
یقین این شُبهه از تو سر نمیزد
نفهمیده نمی گفتی و اکنون
نمی افتاد راز از پرده بیرون
نیاندیشیدی ای بیچاره خر
که خواهر ساز نایَد با برادر
حجابِ دست و صورت هم یقین است
که ضد نصِّ قُرآن مُبین است
گدایی، سفله ای، بی آبرویی
چو اشعار حجابم را شنیده
حجاب شرم و عفت را دریده
زبان بگشاده بر دشنام بنده
به زشتی یاد کرده نام بنده
ولی من هیچ بد از وی نگویم
به جز راه ادب راهی نپویم
مرا از فحش دادن عار باشد
که فحش آیین سردم دار باشد
گذارم امر را در پای تحقیق
سپس خواهم ز اهل فکر تصدیق
« سخن را روی با صاحبدلان است »
نه با هر بیدل بیخانمان است
به قول تو زنی کاندر برم بود
منش نشناختم کو خواهرم بود
گرفتم قول تو عین صواب است
نه این هم با ز تقصیر حجاب است؟
نباید منع کرد این عادت بد
که کس نادیده بر خواهر بچسبد؟
نه خود این نیز هم عیب حجابست
که خواهر از برادر کامیابست؟
تمام این مفاسد از حجابست
حجابست آنکه ایران زو خرابست
ترا هم شد حجاب اسباب این ظن
که خواندی مادرت را خواهر من !
اگر آن زن به سر معجر نمیزد
یقین این شُبهه از تو سر نمیزد
نفهمیده نمی گفتی و اکنون
نمی افتاد راز از پرده بیرون
نیاندیشیدی ای بیچاره خر
که خواهر ساز نایَد با برادر
حجابِ دست و صورت هم یقین است
که ضد نصِّ قُرآن مُبین است
ایرج میرزا : قطعه ها
به سر کلنل محمد تقی خان پسیان
ایرج میرزا : قطعه ها
در رثای کلنل محمد تقی خان پسیان
دلم به حال تو ای دوست دار ایران سوخت
که چون تو شیر نری را در این کُنام کنند
تمام خلق خراسان به حیرتند اندر
که این مقاتلۀ با تورا چه نام کنند
به چشم مردم این مملکت نباشد آب
و گرنه گریه برایت علی الدوام کنند
مخالفین تو سرمست بادۀ گل رنگ
موافقین تو خون جگر به کام کنند
نظام ما فقط از همّت تو دایر بود
بیا ببین که چه بعد تو با نظام کنند
رسید نوبت آن کز یبرای خون خواهی
تمام عدۀ ژاندارمری قیام کنند
دروغ و راست همه متهم شدند به جُبن
به هر وسیله ز خود دفع اتهام کنند
مرام تو همه آزادی و عدالت بود
پس از تو خود همه ترویج این مرام کنند
کسان که آرزوی عزت وطن دارند
پس از شهادت تو آرزوی خام کنند
به جسم هیأتِ ژاندارمری روانی نیست
وگر نه جنبشی از بهر انتقام کنند
ترا سلامت از آ« دشت کین نیاوردند
کنون به مدفن تو رفته و سلام کنند
پس از تو بر سر آن میز های مهمانی
پی سلامت هم اصطکاک جام کنند
پس از تو بر سر آن اسب ها سوار شدند
عروس وار در این کوچه ها خُرام کنند
سبیل ها را تا زیر چشم تاب دهند
به قد و قامت خود افتخار تام کنند
خدا نخواسته کاین مملکت شود آباد
وطن پرستان بیهوده اهتمام کنند
از این سپس همه مردان مملکت باید
برای زادن شبه تو فکر مام کنند
سزد که هر چه به هر جا وطن پرست بُوَد
پس از تو تا به ابد جامه مُشک فام کنند
که چون تو شیر نری را در این کُنام کنند
تمام خلق خراسان به حیرتند اندر
که این مقاتلۀ با تورا چه نام کنند
به چشم مردم این مملکت نباشد آب
و گرنه گریه برایت علی الدوام کنند
مخالفین تو سرمست بادۀ گل رنگ
موافقین تو خون جگر به کام کنند
نظام ما فقط از همّت تو دایر بود
بیا ببین که چه بعد تو با نظام کنند
رسید نوبت آن کز یبرای خون خواهی
تمام عدۀ ژاندارمری قیام کنند
دروغ و راست همه متهم شدند به جُبن
به هر وسیله ز خود دفع اتهام کنند
مرام تو همه آزادی و عدالت بود
پس از تو خود همه ترویج این مرام کنند
کسان که آرزوی عزت وطن دارند
پس از شهادت تو آرزوی خام کنند
به جسم هیأتِ ژاندارمری روانی نیست
وگر نه جنبشی از بهر انتقام کنند
ترا سلامت از آ« دشت کین نیاوردند
کنون به مدفن تو رفته و سلام کنند
پس از تو بر سر آن میز های مهمانی
پی سلامت هم اصطکاک جام کنند
پس از تو بر سر آن اسب ها سوار شدند
عروس وار در این کوچه ها خُرام کنند
سبیل ها را تا زیر چشم تاب دهند
به قد و قامت خود افتخار تام کنند
خدا نخواسته کاین مملکت شود آباد
وطن پرستان بیهوده اهتمام کنند
از این سپس همه مردان مملکت باید
برای زادن شبه تو فکر مام کنند
سزد که هر چه به هر جا وطن پرست بُوَد
پس از تو تا به ابد جامه مُشک فام کنند
ایرج میرزا : قطعه ها
مزاح با مقبل دیوان
قنبل الدوله مقبل دیوان
آن که نبُوَد مثال او شیطان
قد او نیست جز چهار وجب
نصف او گشته در زمین پنهان
هیچ سروی به قامتش نرسد
در زمانه به هیچ سروستان
نبُوَد همچو قد او سروی
نه به تهران و نه به تویسرکان
در طفولیت او گذر می کرد
یکشب از راه رشت زی زنجان
این شنیدم که بچۀ گرگی
کون او را درید با دندان
لیک گویند زخم کیرست این
زده او بچه گرگ را بهتان
رفته تا در ادارۀ اوقاف
کرده او کون خویش وقف جهان
ای بسا خورده وقف مردم را
حال از کون خود دهد تاوان
در میان تمام مأکولات
میل دارد بسی به بادنجان
بیند ار عکس کیر در دریا
دل به دریا زند بدون گمان
خایه اش دانی از چه پاره شده
بس زَدستند زیر او رندان
آن که نبُوَد مثال او شیطان
قد او نیست جز چهار وجب
نصف او گشته در زمین پنهان
هیچ سروی به قامتش نرسد
در زمانه به هیچ سروستان
نبُوَد همچو قد او سروی
نه به تهران و نه به تویسرکان
در طفولیت او گذر می کرد
یکشب از راه رشت زی زنجان
این شنیدم که بچۀ گرگی
کون او را درید با دندان
لیک گویند زخم کیرست این
زده او بچه گرگ را بهتان
رفته تا در ادارۀ اوقاف
کرده او کون خویش وقف جهان
ای بسا خورده وقف مردم را
حال از کون خود دهد تاوان
در میان تمام مأکولات
میل دارد بسی به بادنجان
بیند ار عکس کیر در دریا
دل به دریا زند بدون گمان
خایه اش دانی از چه پاره شده
بس زَدستند زیر او رندان
ایرج میرزا : قطعه ها
شهر کثیف
ایرج میرزا : رباعی ها
شمارۀ ۸
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة الطارق
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ﴿۱﴾
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ﴿۲﴾
النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴿۳﴾
إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ﴿۴﴾
فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ﴿۵﴾
خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ﴿۶﴾
يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ﴿۷﴾
إِنَّهُ عَلَىٰ رَجْعِهِ لَقَادِرٌ﴿۸﴾
يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ﴿۹﴾
فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَلَا نَاصِرٍ﴿۱۰﴾
وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ﴿۱۱﴾
وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ﴿۱۲﴾
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ﴿۱۳﴾
وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ﴿۱۴﴾
إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا﴿۱۵﴾
وَأَكِيدُ كَيْدًا﴿۱۶﴾
فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا﴿۱۷﴾
وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ﴿۱﴾
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ﴿۲﴾
النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴿۳﴾
إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ﴿۴﴾
فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ﴿۵﴾
خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ﴿۶﴾
يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ﴿۷﴾
إِنَّهُ عَلَىٰ رَجْعِهِ لَقَادِرٌ﴿۸﴾
يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ﴿۹﴾
فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَلَا نَاصِرٍ﴿۱۰﴾
وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ﴿۱۱﴾
وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ﴿۱۲﴾
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ﴿۱۳﴾
وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ﴿۱۴﴾
إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا﴿۱۵﴾
وَأَكِيدُ كَيْدًا﴿۱۶﴾
فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا﴿۱۷﴾
نهج البلاغه : خطبه ها
ضرورت دشمن شناسی
و من خطبة له عليهالسلام يريد الشيطان أو يكني به عن قوم أَلاَ وَ إِنَّ اَلشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ
وَ اِسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ
وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي
مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لاَ لُبِّسَ عَلَيَّ
وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ
لاَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لاَ يَعُودُونَ إِلَيْهِ
وَ اِسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ
وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي
مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لاَ لُبِّسَ عَلَيَّ
وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ
لاَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لاَ يَعُودُونَ إِلَيْهِ
نهج البلاغه : خطبه ها
آموزش تاكتيك هاى نظامى
و من كلام له عليهالسلام في تعليم الحرب و المقاتلة
و المشهور أنه قاله لأصحابه ليلة الهرير أو أول اللقاء بصفين
مَعَاشِرَ اَلْمُسْلِمِينَ
اِسْتَشْعِرُوا اَلْخَشْيَةَ
وَ تَجَلْبَبُوا اَلسَّكِينَةَ
وَ عَضُّوا عَلَى اَلنَّوَاجِذِ
فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ اَلْهَامِ
وَ أَكْمِلُوا اَللَّأْمَةَ
وَ قَلْقِلُوا اَلسُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا
وَ اِلْحَظُوا اَلْخَزْرَ
وَ اُطْعُنُوا اَلشَّزْرَ
وَ نَافِحُوا بِالظُّبَا
وَ صِلُوا اَلسُّيُوفَ بِالْخُطَا
وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اَللَّهِ
وَ مَعَ اِبْنِ عَمِّ رَسُولِ اَللَّهِ
فَعَاوِدُوا اَلْكَرَّ
وَ اِسْتَحْيُوا مِنَ اَلْفَرِّ
فَإِنَّهُ عَارٌ فِي اَلْأَعْقَابِ
وَ نَارٌ يَوْمَ اَلْحِسَابِ
وَ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً
وَ اِمْشُوا إِلَى اَلْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً
وَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا اَلسَّوَادِ اَلْأَعْظَمِ
وَ اَلرِّوَاقِ اَلْمُطَنَّبِ
فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ
فَإِنَّ اَلشَّيْطَانَ كَامِنٌ فِي كِسْرِهِ
وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً
وَ أَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلاً
فَصَمْداً صَمْداً
حَتَّى يَنْجَلِيَ لَكُمْ عَمُودُ اَلْحَقِّ وَ أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ
وَ اَللّٰهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمٰالَكُمْ
و المشهور أنه قاله لأصحابه ليلة الهرير أو أول اللقاء بصفين
مَعَاشِرَ اَلْمُسْلِمِينَ
اِسْتَشْعِرُوا اَلْخَشْيَةَ
وَ تَجَلْبَبُوا اَلسَّكِينَةَ
وَ عَضُّوا عَلَى اَلنَّوَاجِذِ
فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ اَلْهَامِ
وَ أَكْمِلُوا اَللَّأْمَةَ
وَ قَلْقِلُوا اَلسُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا
وَ اِلْحَظُوا اَلْخَزْرَ
وَ اُطْعُنُوا اَلشَّزْرَ
وَ نَافِحُوا بِالظُّبَا
وَ صِلُوا اَلسُّيُوفَ بِالْخُطَا
وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اَللَّهِ
وَ مَعَ اِبْنِ عَمِّ رَسُولِ اَللَّهِ
فَعَاوِدُوا اَلْكَرَّ
وَ اِسْتَحْيُوا مِنَ اَلْفَرِّ
فَإِنَّهُ عَارٌ فِي اَلْأَعْقَابِ
وَ نَارٌ يَوْمَ اَلْحِسَابِ
وَ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً
وَ اِمْشُوا إِلَى اَلْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً
وَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا اَلسَّوَادِ اَلْأَعْظَمِ
وَ اَلرِّوَاقِ اَلْمُطَنَّبِ
فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ
فَإِنَّ اَلشَّيْطَانَ كَامِنٌ فِي كِسْرِهِ
وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً
وَ أَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلاً
فَصَمْداً صَمْداً
حَتَّى يَنْجَلِيَ لَكُمْ عَمُودُ اَلْحَقِّ وَ أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ
وَ اَللّٰهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمٰالَكُمْ
نهج البلاغه : خطبه ها
بیان فضیلت های خود و فتنه بنی امیه
و من خطبة له عليهالسلام و فيها ينبّه أمير المؤمنين على فضله و علمه و يبيّن فتنة بني أمية
أَمَّا بَعْدَ حَمْدِ اَللَّهِ وَ اَلثَّنَاءِ عَلَيْهِ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ
فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ اَلْفِتْنَةِ
وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي
بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَ اِشْتَدَّ كَلَبُهَا
فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي
فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لاَ تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اَلسَّاعَةِ
وَ لاَ عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلاَّ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا
وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا
وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا
وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلاً
وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً
وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِي وَ نَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ اَلْأُمُورِ وَ حَوَازِبُ اَلْخُطُوبِ
لَأَطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ اَلسَّائِلِينَ
وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ اَلْمَسْئُولِينَ
وَ ذَلِكَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُكُمْ
وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ
وَ ضَاقَتِ اَلدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً
تَسْتَطِيلُونَ مَعَهُ أَيَّامَ اَلْبَلاَءِ عَلَيْكُمْ
حَتَّى يَفْتَحَ اَللَّهُ لِبَقِيَّةِ اَلْأَبْرَارِ مِنْكُمْ
إِنَّ اَلْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ
وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ
يُنْكَرْنَ مُقْبِلاَتٍ
وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ
يَحُمْنَ حَوْمَ اَلرِّيَاحِ
يُصِبْنَ بَلَداً وَ يُخْطِئْنَ بَلَداً
أَلاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ اَلْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ
فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا
وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا
وَ أَصَابَ اَلْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا
وَ أَخْطَأَ اَلْبَلاَءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا
وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي
كَالنَّابِ اَلضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِيهَا
وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا
وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا
وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا
لاَ يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لاَ يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلاَّ نَافِعاً لَهُمْ
أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ
وَ لاَ يَزَالُ بَلاَؤُهُمْ عَنْكُمْ حَتَّى لاَ يَكُونَ اِنْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلاَّ كَانْتِصَارِ اَلْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ
وَ اَلصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ
تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً
وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً
لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى
وَ لاَ عَلَمٌ يُرَى
نَحْنُ أَهْلَ اَلْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ
وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ
ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اَللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ اَلْأَدِيمِ
بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً
وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لاَ يُعْطِيهِمْ إِلاَّ اَلسَّيْفَ
وَ لاَ يُحْلِسُهُمْ إِلاَّ اَلْخَوْفَ
فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً
وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ
لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ اَلْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلاَ يُعْطُونِيهِ
أَمَّا بَعْدَ حَمْدِ اَللَّهِ وَ اَلثَّنَاءِ عَلَيْهِ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ
فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ اَلْفِتْنَةِ
وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي
بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَ اِشْتَدَّ كَلَبُهَا
فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي
فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لاَ تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اَلسَّاعَةِ
وَ لاَ عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلاَّ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا
وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا
وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا
وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلاً
وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً
وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِي وَ نَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ اَلْأُمُورِ وَ حَوَازِبُ اَلْخُطُوبِ
لَأَطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ اَلسَّائِلِينَ
وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ اَلْمَسْئُولِينَ
وَ ذَلِكَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُكُمْ
وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ
وَ ضَاقَتِ اَلدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً
تَسْتَطِيلُونَ مَعَهُ أَيَّامَ اَلْبَلاَءِ عَلَيْكُمْ
حَتَّى يَفْتَحَ اَللَّهُ لِبَقِيَّةِ اَلْأَبْرَارِ مِنْكُمْ
إِنَّ اَلْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ
وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ
يُنْكَرْنَ مُقْبِلاَتٍ
وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ
يَحُمْنَ حَوْمَ اَلرِّيَاحِ
يُصِبْنَ بَلَداً وَ يُخْطِئْنَ بَلَداً
أَلاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ اَلْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ
فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا
وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا
وَ أَصَابَ اَلْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا
وَ أَخْطَأَ اَلْبَلاَءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا
وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي
كَالنَّابِ اَلضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِيهَا
وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا
وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا
وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا
لاَ يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لاَ يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلاَّ نَافِعاً لَهُمْ
أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ
وَ لاَ يَزَالُ بَلاَؤُهُمْ عَنْكُمْ حَتَّى لاَ يَكُونَ اِنْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلاَّ كَانْتِصَارِ اَلْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ
وَ اَلصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ
تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً
وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً
لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى
وَ لاَ عَلَمٌ يُرَى
نَحْنُ أَهْلَ اَلْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ
وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ
ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اَللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ اَلْأَدِيمِ
بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً
وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لاَ يُعْطِيهِمْ إِلاَّ اَلسَّيْفَ
وَ لاَ يُحْلِسُهُمْ إِلاَّ اَلْخَوْفَ
فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً
وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ
لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ اَلْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلاَ يُعْطُونِيهِ
نهج البلاغه : خطبه ها
بیان ويژگى هاى پيامبر ص و ظلم بنیامیه موعظه مردم
و من خطبة له عليهالسلام في بعض صفات الرسول الكريم
و تهديد بني أمية و عظة الناس
الرسول الكريم حَتَّى بَعَثَ اَللَّهُ مُحَمَّداً صلىاللهعليهوآله شَهِيداً وَ بَشِيراً وَ نَذِيراً
خَيْرَ اَلْبَرِيَّةِ طِفْلاً
وَ أَنْجَبَهَا كَهْلاً
وَ أَطْهَرَ اَلْمُطَهَّرِينَ شِيمَةً
وَ أَجْوَدَ اَلْمُسْتَمْطَرِينَ دِيمَةً
بنو أمية فَمَا اِحْلَوْلَتْ لَكُمُ اَلدُّنْيَا فِي لَذَّتِهَا
وَ لاَ تَمَكَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلاَفِهَا
إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا صَادَفْتُمُوهَا
جَائِلاً خِطَامُهَا
قَلِقاً وَضِينُهَا
قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَامٍ بِمَنْزِلَةِ اَلسِّدْرِ اَلْمَخْضُودِ
وَ حَلاَلُهَا بَعِيداً غَيْرَ مَوْجُودٍ
وَ صَادَفْتُمُوهَا وَ اَللَّهِ ظِلاًّ مَمْدُوداً إِلَى أَجْلٍ مَعْدُودٍ
فَالْأَرْضُ لَكُمْ شَاغِرَةٌ
وَ أَيْدِيكُمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ
وَ أَيْدِي اَلْقَادَةِ عَنْكُمْ مَكْفُوفَةٌ
وَ سُيُوفُكُمْ عَلَيْهِمْ مُسَلَّطَةٌ
وَ سُيُوفُهُمْ عَنْكُمْ مَقْبُوضَةٌ
أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ دَمٍ ثَائِراً
وَ لِكُلِّ حَقٍّ طَالِباً
وَ إِنَّ اَلثَّائِرَ فِي دِمَائِنَا كَالْحَاكِمِ فِي حَقِّ نَفْسِهِ
وَ هُوَ اَللَّهُ اَلَّذِي لاَ يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ
وَ لاَ يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ
فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ يَا بَنِي أُمَيَّةَ عَمَّا قَلِيلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِي أَيْدِي غَيْرِكُمْ وَ فِي دَارِ عَدُوِّكُمْ
أَلاَ إِنَّ أَبْصَرَ اَلْأَبْصَارِ مَا نَفَذَ فِي اَلْخَيْرِ طَرْفُهُ
أَلاَ إِنَّ أَسْمَعَ اَلْأَسْمَاعِ مَا وَعَى اَلتَّذْكِيرَ وَ قَبِلَهُ
وعظ الناس
أَيُّهَا اَلنَّاسُ اِسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ
وَ اِمْتَاحُوا مِنْ صَفْوِ عَيْنٍ قَدْ رُوِّقَتْ مِنَ اَلْكَدَرِ
عِبَادَ اَللَّهِ لاَ تَرْكَنُوا إِلَى جَهَالَتِكُمْ
وَ لاَ تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِكُمْ
فَإِنَّ اَلنَّازِلَ بِهَذَا اَلْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَارٍ
يَنْقُلُ اَلرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ
إِلَى مَوْضِعٍ لِرَأْيٍ يُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْيٍ
يُرِيدُ أَنْ يُلْصِقَ مَا لاَ يَلْتَصِقُ
وَ يُقَرِّبَ مَا لاَ يَتَقَارَبُ
فَاللَّهَ اَللَّهَ أَنْ تَشْكُوا إِلَى مَنْ لاَ يُشْكِي شَجْوَكُمْ
وَ لاَ يَنْقُضُ بِرَأْيِهِ مَا قَدْ أَبْرَمَ لَكُمْ
إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى اَلْإِمَامِ إِلاَّ مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ
اَلْإِبْلاَغُ فِي اَلْمَوْعِظَةِ
وَ اَلاِجْتِهَادُ فِي اَلنَّصِيحَةِ
وَ اَلْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ
وَ إِقَامَةُ اَلْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا
وَ إِصْدَارُ اَلسُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا
فَبَادِرُوا اَلْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِيحِ نَبْتِهِ
وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُشْغَلُوا بِأَنْفُسِكُمْ عَنْ مُسْتَثَارِ اَلْعِلْمِ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ
وَ اِنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ
فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بِالنَّهْيِ بَعْدَ اَلتَّنَاهِي
و تهديد بني أمية و عظة الناس
الرسول الكريم حَتَّى بَعَثَ اَللَّهُ مُحَمَّداً صلىاللهعليهوآله شَهِيداً وَ بَشِيراً وَ نَذِيراً
خَيْرَ اَلْبَرِيَّةِ طِفْلاً
وَ أَنْجَبَهَا كَهْلاً
وَ أَطْهَرَ اَلْمُطَهَّرِينَ شِيمَةً
وَ أَجْوَدَ اَلْمُسْتَمْطَرِينَ دِيمَةً
بنو أمية فَمَا اِحْلَوْلَتْ لَكُمُ اَلدُّنْيَا فِي لَذَّتِهَا
وَ لاَ تَمَكَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلاَفِهَا
إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا صَادَفْتُمُوهَا
جَائِلاً خِطَامُهَا
قَلِقاً وَضِينُهَا
قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَامٍ بِمَنْزِلَةِ اَلسِّدْرِ اَلْمَخْضُودِ
وَ حَلاَلُهَا بَعِيداً غَيْرَ مَوْجُودٍ
وَ صَادَفْتُمُوهَا وَ اَللَّهِ ظِلاًّ مَمْدُوداً إِلَى أَجْلٍ مَعْدُودٍ
فَالْأَرْضُ لَكُمْ شَاغِرَةٌ
وَ أَيْدِيكُمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ
وَ أَيْدِي اَلْقَادَةِ عَنْكُمْ مَكْفُوفَةٌ
وَ سُيُوفُكُمْ عَلَيْهِمْ مُسَلَّطَةٌ
وَ سُيُوفُهُمْ عَنْكُمْ مَقْبُوضَةٌ
أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ دَمٍ ثَائِراً
وَ لِكُلِّ حَقٍّ طَالِباً
وَ إِنَّ اَلثَّائِرَ فِي دِمَائِنَا كَالْحَاكِمِ فِي حَقِّ نَفْسِهِ
وَ هُوَ اَللَّهُ اَلَّذِي لاَ يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ
وَ لاَ يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ
فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ يَا بَنِي أُمَيَّةَ عَمَّا قَلِيلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِي أَيْدِي غَيْرِكُمْ وَ فِي دَارِ عَدُوِّكُمْ
أَلاَ إِنَّ أَبْصَرَ اَلْأَبْصَارِ مَا نَفَذَ فِي اَلْخَيْرِ طَرْفُهُ
أَلاَ إِنَّ أَسْمَعَ اَلْأَسْمَاعِ مَا وَعَى اَلتَّذْكِيرَ وَ قَبِلَهُ
وعظ الناس
أَيُّهَا اَلنَّاسُ اِسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ
وَ اِمْتَاحُوا مِنْ صَفْوِ عَيْنٍ قَدْ رُوِّقَتْ مِنَ اَلْكَدَرِ
عِبَادَ اَللَّهِ لاَ تَرْكَنُوا إِلَى جَهَالَتِكُمْ
وَ لاَ تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِكُمْ
فَإِنَّ اَلنَّازِلَ بِهَذَا اَلْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَارٍ
يَنْقُلُ اَلرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ
إِلَى مَوْضِعٍ لِرَأْيٍ يُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْيٍ
يُرِيدُ أَنْ يُلْصِقَ مَا لاَ يَلْتَصِقُ
وَ يُقَرِّبَ مَا لاَ يَتَقَارَبُ
فَاللَّهَ اَللَّهَ أَنْ تَشْكُوا إِلَى مَنْ لاَ يُشْكِي شَجْوَكُمْ
وَ لاَ يَنْقُضُ بِرَأْيِهِ مَا قَدْ أَبْرَمَ لَكُمْ
إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى اَلْإِمَامِ إِلاَّ مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ
اَلْإِبْلاَغُ فِي اَلْمَوْعِظَةِ
وَ اَلاِجْتِهَادُ فِي اَلنَّصِيحَةِ
وَ اَلْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ
وَ إِقَامَةُ اَلْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا
وَ إِصْدَارُ اَلسُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا
فَبَادِرُوا اَلْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِيحِ نَبْتِهِ
وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُشْغَلُوا بِأَنْفُسِكُمْ عَنْ مُسْتَثَارِ اَلْعِلْمِ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ
وَ اِنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ
فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بِالنَّهْيِ بَعْدَ اَلتَّنَاهِي
نهج البلاغه : خطبه ها
مشاوره نظامى برای نبرد با رومیان
و من كلام له عليهالسلام و قد شاوره عمر بن الخطاب في الخروج إلى غزو الروم
وَ قَدْ تَوَكَّلَ اَللَّهُ لِأَهْلِ هَذَا اَلدِّينِ بِإِعْزَازِ اَلْحَوْزَةِ وَ سَتْرِ اَلْعَوْرَةِ
وَ اَلَّذِي نَصَرَهُمْ وَ هُمْ قَلِيلٌ لاَ يَنْتَصِرُونَ
وَ مَنَعَهُمْ وَ هُمْ قَلِيلٌ لاَ يَمْتَنِعُونَ
حَيٌّ لاَ يَمُوتُ
إِنَّكَ مَتَى تَسِرْ إِلَى هَذَا اَلْعَدُوِّ بِنَفْسِكَ فَتَلْقَهُمْ فَتُنْكَبْ لاَ تَكُنْ لِلْمُسْلِمِينَ كَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلاَدِهِمْ
لَيْسَ بَعْدَكَ مَرْجِعٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهِ
فَابْعَثْ إِلَيْهِمْ رَجُلاً مِحْرَباً
وَ اِحْفِزْ مَعَهُ أَهْلَ اَلْبَلاَءِ وَ اَلنَّصِيحَةِ
فَإِنْ أَظْهَرَ اَللَّهُ فَذَاكَ مَا تُحِبُّ
وَ إِنْ تَكُنِ اَلْأُخْرَى كُنْتَ رِدْءاً لِلنَّاسِ وَ مَثَابَةً لِلْمُسْلِمِينَ
وَ قَدْ تَوَكَّلَ اَللَّهُ لِأَهْلِ هَذَا اَلدِّينِ بِإِعْزَازِ اَلْحَوْزَةِ وَ سَتْرِ اَلْعَوْرَةِ
وَ اَلَّذِي نَصَرَهُمْ وَ هُمْ قَلِيلٌ لاَ يَنْتَصِرُونَ
وَ مَنَعَهُمْ وَ هُمْ قَلِيلٌ لاَ يَمْتَنِعُونَ
حَيٌّ لاَ يَمُوتُ
إِنَّكَ مَتَى تَسِرْ إِلَى هَذَا اَلْعَدُوِّ بِنَفْسِكَ فَتَلْقَهُمْ فَتُنْكَبْ لاَ تَكُنْ لِلْمُسْلِمِينَ كَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلاَدِهِمْ
لَيْسَ بَعْدَكَ مَرْجِعٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهِ
فَابْعَثْ إِلَيْهِمْ رَجُلاً مِحْرَباً
وَ اِحْفِزْ مَعَهُ أَهْلَ اَلْبَلاَءِ وَ اَلنَّصِيحَةِ
فَإِنْ أَظْهَرَ اَللَّهُ فَذَاكَ مَا تُحِبُّ
وَ إِنْ تَكُنِ اَلْأُخْرَى كُنْتَ رِدْءاً لِلنَّاسِ وَ مَثَابَةً لِلْمُسْلِمِينَ
نهج البلاغه : خطبه ها
خبر از فتنهها و حوادث آینده
و من خطبة له عليهالسلام يومئ فيها إلى ذكر الملاحم
يَعْطِفُ اَلْهَوَى عَلَى اَلْهُدَى إِذَا عَطَفُوا اَلْهُدَى عَلَى اَلْهَوَى
وَ يَعْطِفُ اَلرَّأْيَ عَلَى اَلْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا اَلْقُرْآنَ عَلَى اَلرَّأْيِ
و منها حَتَّى تَقُومَ اَلْحَرْبُ بِكُمْ عَلَى سَاقٍ بَادِياً نَوَاجِذُهَا
مَمْلُوءَةً أَخْلاَفُهَا
حُلْواً رَضَاعُهَا عَلْقَماً عَاقِبَتُهَا
أَلاَ وَ فِي غَدٍ وَ سَيَأْتِي غَدٌ بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ
يَأْخُذُ اَلْوَالِي مِنْ غَيْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَى مَسَاوِئِ أَعْمَالِهَا
وَ تُخْرِجُ لَهُ اَلْأَرْضُ أَفَالِيذَ كَبِدِهَا
وَ تُلْقِي إِلَيْهِ سِلْماً مَقَالِيدَهَا
فَيُرِيكُمْ كَيْفَ عَدْلُ اَلسِّيرَةِ
وَ يُحْيِي مَيِّتَ اَلْكِتَابِ وَ اَلسُّنَّةِ
منها كَأَنِّي بِهِ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ
فَعَطَفَ عَلَيْهَا عَطْفَ اَلضَّرُوسِ
وَ فَرَشَ اَلْأَرْضَ بِالرُّءُوسِ
قَدْ فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ
وَ ثَقُلَتْ فِي اَلْأَرْضِ وَطْأَتُهُ
بَعِيدَ اَلْجَوْلَةِ عَظِيمَ اَلصَّوْلَةِ
وَ اَللَّهِ لَيُشَرِّدَنَّكُمْ فِي أَطْرَافِ اَلْأَرْضِ حَتَّى لاَ يَبْقَى مِنْكُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ كَالْكُحْلِ فِي اَلْعَيْنِ
فَلاَ تَزَالُونَ كَذَلِكَ حَتَّى تَئُوبَ إِلَى اَلْعَرَبِ عَوَازِبُ أَحْلاَمِهَا
فَالْزَمُوا اَلسُّنَنَ اَلْقَائِمَةَ وَ اَلْآثَارَ اَلْبَيِّنَةَ وَ اَلْعَهْدَ اَلْقَرِيبَ اَلَّذِي عَلَيْهِ بَاقِي اَلنُّبُوَّةِ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَلشَّيْطَانَ إِنَّمَا يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبِعُوا عَقِبَهُ
يَعْطِفُ اَلْهَوَى عَلَى اَلْهُدَى إِذَا عَطَفُوا اَلْهُدَى عَلَى اَلْهَوَى
وَ يَعْطِفُ اَلرَّأْيَ عَلَى اَلْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا اَلْقُرْآنَ عَلَى اَلرَّأْيِ
و منها حَتَّى تَقُومَ اَلْحَرْبُ بِكُمْ عَلَى سَاقٍ بَادِياً نَوَاجِذُهَا
مَمْلُوءَةً أَخْلاَفُهَا
حُلْواً رَضَاعُهَا عَلْقَماً عَاقِبَتُهَا
أَلاَ وَ فِي غَدٍ وَ سَيَأْتِي غَدٌ بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ
يَأْخُذُ اَلْوَالِي مِنْ غَيْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَى مَسَاوِئِ أَعْمَالِهَا
وَ تُخْرِجُ لَهُ اَلْأَرْضُ أَفَالِيذَ كَبِدِهَا
وَ تُلْقِي إِلَيْهِ سِلْماً مَقَالِيدَهَا
فَيُرِيكُمْ كَيْفَ عَدْلُ اَلسِّيرَةِ
وَ يُحْيِي مَيِّتَ اَلْكِتَابِ وَ اَلسُّنَّةِ
منها كَأَنِّي بِهِ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ
فَعَطَفَ عَلَيْهَا عَطْفَ اَلضَّرُوسِ
وَ فَرَشَ اَلْأَرْضَ بِالرُّءُوسِ
قَدْ فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ
وَ ثَقُلَتْ فِي اَلْأَرْضِ وَطْأَتُهُ
بَعِيدَ اَلْجَوْلَةِ عَظِيمَ اَلصَّوْلَةِ
وَ اَللَّهِ لَيُشَرِّدَنَّكُمْ فِي أَطْرَافِ اَلْأَرْضِ حَتَّى لاَ يَبْقَى مِنْكُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ كَالْكُحْلِ فِي اَلْعَيْنِ
فَلاَ تَزَالُونَ كَذَلِكَ حَتَّى تَئُوبَ إِلَى اَلْعَرَبِ عَوَازِبُ أَحْلاَمِهَا
فَالْزَمُوا اَلسُّنَنَ اَلْقَائِمَةَ وَ اَلْآثَارَ اَلْبَيِّنَةَ وَ اَلْعَهْدَ اَلْقَرِيبَ اَلَّذِي عَلَيْهِ بَاقِي اَلنُّبُوَّةِ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَلشَّيْطَانَ إِنَّمَا يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبِعُوا عَقِبَهُ
نهج البلاغه : خطبه ها
تشویق به مهربانی و لزوم پیروی از امام
و من خطبة له عليهالسلام الحث على التآلف
لِيَتَأَسَّ صَغِيرُكُمْ بِكَبِيرِكُمْ وَ لْيَرْأَفْ كَبِيرُكُمْ بِصَغِيرِكُمْ
وَ لاَ تَكُونُوا كَجُفَاةِ اَلْجَاهِلِيَّةِ لاَ فِي اَلدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ وَ لاَ عَنِ اَللَّهِ يَعْقِلُونَ
كَقَيْضِ بَيْضٍ فِي أَدَاحٍ يَكُونُ كَسْرُهَا وِزْراً وَ يُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرّاً
بنو أمية و منها اِفْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ
فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَمَا مَالَ مَالَ مَعَهُ
عَلَى أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ كَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ اَلْخَرِيفِ
يُؤَلِّفُ اَللَّهُ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ اَلسَّحَابِ ثُمَّ يَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَاباً
يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ اَلْجَنَّتَيْنِ
حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ
وَ لَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ وَ لاَ حِدَابُ أَرْضٍ
يُذَعْذِعُهُمُ اَللَّهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي اَلْأَرْضِ
يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ وَ يُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ
وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ اَلْعُلُوِّ وَ اَلتَّمْكِينِ كَمَا تَذُوبُ اَلْأَلْيَةُ عَلَى اَلنَّارِ
الناس آخر الزمان
أَيُّهَا اَلنَّاسُ لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ اَلْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ اَلْبَاطِلِ لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ
لَكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِي إِسْرَائِيلَ
وَ لَعَمْرِي لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ اَلتِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً
بِمَا خَلَّفْتُمُ اَلْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ قَطَعْتُمُ اَلْأَدْنَى وَ وَصَلْتُمُ اَلْأَبْعَدَ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اِتَّبَعْتُمُ اَلدَّاعِيَ لَكُمْ سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ اَلرَّسُولِ وَ كُفِيتُمْ مَئُونَةَ اَلاِعْتِسَافِ وَ نَبَذْتُمُ اَلثِّقْلَ اَلْفَادِحَ عَنِ اَلْأَعْنَاقِ
لِيَتَأَسَّ صَغِيرُكُمْ بِكَبِيرِكُمْ وَ لْيَرْأَفْ كَبِيرُكُمْ بِصَغِيرِكُمْ
وَ لاَ تَكُونُوا كَجُفَاةِ اَلْجَاهِلِيَّةِ لاَ فِي اَلدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ وَ لاَ عَنِ اَللَّهِ يَعْقِلُونَ
كَقَيْضِ بَيْضٍ فِي أَدَاحٍ يَكُونُ كَسْرُهَا وِزْراً وَ يُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرّاً
بنو أمية و منها اِفْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ
فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَمَا مَالَ مَالَ مَعَهُ
عَلَى أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ كَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ اَلْخَرِيفِ
يُؤَلِّفُ اَللَّهُ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ اَلسَّحَابِ ثُمَّ يَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَاباً
يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ اَلْجَنَّتَيْنِ
حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ
وَ لَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ وَ لاَ حِدَابُ أَرْضٍ
يُذَعْذِعُهُمُ اَللَّهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي اَلْأَرْضِ
يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ وَ يُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ
وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ اَلْعُلُوِّ وَ اَلتَّمْكِينِ كَمَا تَذُوبُ اَلْأَلْيَةُ عَلَى اَلنَّارِ
الناس آخر الزمان
أَيُّهَا اَلنَّاسُ لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ اَلْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ اَلْبَاطِلِ لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ
لَكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِي إِسْرَائِيلَ
وَ لَعَمْرِي لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ اَلتِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً
بِمَا خَلَّفْتُمُ اَلْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ قَطَعْتُمُ اَلْأَدْنَى وَ وَصَلْتُمُ اَلْأَبْعَدَ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اِتَّبَعْتُمُ اَلدَّاعِيَ لَكُمْ سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ اَلرَّسُولِ وَ كُفِيتُمْ مَئُونَةَ اَلاِعْتِسَافِ وَ نَبَذْتُمُ اَلثِّقْلَ اَلْفَادِحَ عَنِ اَلْأَعْنَاقِ