عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
آن لعل در آبگینه ی ساده بیار
و آن محرم و مونس هر آزاده بیار
چون می دانی که مدت عالم خاک
باد است که زود بگذرد، باده بیار
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
این اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار
آه این چه شراب است که تا روز شمار
بیخود شده و بی‌خبرند از همه کار
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵
خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر
بوی قدح از غذای مریم خوشتر
آه سحری ز سینه ی خماری
از ناله ی بوسعید و ادهم خوشتر
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
ز آن می که حیات جاودانیست بخور
سرمایه ی لذت جوانی است بخور
سوزنده چو آتش است لیکن غم را
سازنده چو آب زندگانی است بخور
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵
جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف
می‌سازد و باز بر زمین می زندش
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ دان و عالم فانوس
ما چون صوریم کاندر او حیرانیم
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴
برخیزم و عزم باده ناب کنم
رنگ رخ خود به رنگ عناب کنم
این عقل فضول پیشه را مشتی می
بر روی زنم چنانکه در خواب کنم
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۷
چون نیست مقام ما در این دهر مقیم
پس بی می و معشوق خطائیست عظیم
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم
چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
خورشید به گل نهفت می‌نتوانم
و اسراز زمانه گفت می‌نتوانم
از بحر تفکرم برآورد خرد
دری که ز بیم سفت می‌نتوانم
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۲
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده‌ی آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵
یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یک دم زدن از وجود خود شاد نیم
شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نیم
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
ای دیده اگر کور نئی گور ببین
وین عالم پر فتنه و پر شور ببین
شاهان و سران و سروران زیر گلند
روهای چو مه در دهن مور ببین
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰
رفتم که در این منزل بیداد بدن
در دست نخواهد به جز از باد بدن
آن را باید به مرگ من شاد بدن
کز دست اجل تواند آزاد بدن
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهره این
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷
می خوردن و گرد نیکوان گردیدن
به زانکه به زرق زاهدی ورزیدن
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
پس روی بهشت کس نخواهد دیدن
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰
از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تار امید عمر ما پودی کو
چندین سر و پای نازنینان جهان
می‌سوزد و خاک می‌شود دودی کو
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳
از هر چه به جز می است کوتاهی به
می هم ز کف بتان خرگاهی به
مستی و قلندری و گمراهی به
یک جرعه ی می ز ماه تا ماهی به
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می طریق بیرون شو به
در دست به از تخت فریدون صد بار
خشت سر خم ز ملک کیخسرو به
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱
ای دل تو به اسرار معما نرسی
در نکته ی زیرکان دانا نرسی
این جا به می لعل بهشتی می ساز
که آنجا که بهشت است رسی یا نرسی