عبارات مورد جستجو در ۸۹۹ گوهر پیدا شد:
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۱۳ - رباعی
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۴۹ - چشم نیاز
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۵۹ - در تشبیه خربزه گفته و به هلال و بدر در دو حالت وصف کرده است
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۸۴ - وله
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۷
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۶
ز استخوان ساخته صنعتگر قدرت درمی
که وطن در دلش آن گوهر تابان دارد
با وجودی که ندید است کس از درج او را
مشتری بیحد و جوینده فراوان دارد
هرکه دیدش به هوا تا ننماید او را
از شعف در دهنش گیرد و پنهان دارد
شبچراغی است که شمع همه کس روشن از اوست
با گدا رابطه و قرب به شاهان دارد
نیستش منتی از تربیت مهر و سحاب
زر خورشید توقع نه ز باران دارد
خون و شیر است که جوشیده و او گشته عیان
نسبتی لیک نه با این و نه با آن دارد
نه عقیق است و نه الماس و نه یاقوت و نه لعل
آشنایی نه به سیلانی و مرجان دارد
نه زمرد نه زبرجد نه خزف نه لؤلؤ
نه ز دریا خبر و نه اثر از کان دارد
ضعف پیری اگرش مایده روح کند
همچو گل خنده رنگین به جوانان دارد
که وطن در دلش آن گوهر تابان دارد
با وجودی که ندید است کس از درج او را
مشتری بیحد و جوینده فراوان دارد
هرکه دیدش به هوا تا ننماید او را
از شعف در دهنش گیرد و پنهان دارد
شبچراغی است که شمع همه کس روشن از اوست
با گدا رابطه و قرب به شاهان دارد
نیستش منتی از تربیت مهر و سحاب
زر خورشید توقع نه ز باران دارد
خون و شیر است که جوشیده و او گشته عیان
نسبتی لیک نه با این و نه با آن دارد
نه عقیق است و نه الماس و نه یاقوت و نه لعل
آشنایی نه به سیلانی و مرجان دارد
نه زمرد نه زبرجد نه خزف نه لؤلؤ
نه ز دریا خبر و نه اثر از کان دارد
ضعف پیری اگرش مایده روح کند
همچو گل خنده رنگین به جوانان دارد
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۵۳
شبنم باغ وفا از خار دندان سخت تر
شوخی خورشید از الماس پیکان سخت تر
می رمد زنجیرش از زنجیر دیگر همچو موج
نیست کس از سبزه زار سنگ دندان سخت تر
عرض سرعت می برد مجنون در آن وادی که هست
گرد از افتادگی از کوه دامان سخت تر
تیغ بی جوهر خجالت دارد از بی قیمتی
جود بی سرمایه از فولاد هم جان سخت تر
در جنون بر ناله ام مشق سرایت می کند
بیزبانی هست از زنجیر افغان سخت تر
شوخی خورشید از الماس پیکان سخت تر
می رمد زنجیرش از زنجیر دیگر همچو موج
نیست کس از سبزه زار سنگ دندان سخت تر
عرض سرعت می برد مجنون در آن وادی که هست
گرد از افتادگی از کوه دامان سخت تر
تیغ بی جوهر خجالت دارد از بی قیمتی
جود بی سرمایه از فولاد هم جان سخت تر
در جنون بر ناله ام مشق سرایت می کند
بیزبانی هست از زنجیر افغان سخت تر
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۳
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۶
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۲
فرخی یزدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۷
زال گردون را نباشد گر سر روئین تنی
جوشن رستم چرا پوشد ز ابر بهمنی؟
گر ندارد همچو پیران دشت در آهنگ رزم
پس چرا از یخ بسر بنهاده خود آهنی
نیست پشت بام اگر کوه گنابد از چه روی
برف آنجا از شبیخون می کند نستیهنی
ما نه هومانیم اگر با پافشاری چون کند
سوز سرما بر سر ما دست برد بیژنی
سینه سوز اینسان چرا گر نیست باد بامداد
یادگار دشنه کشواد و تیغ قارنی
آفتاب چله پنهان شد چرا در زیر ابر
آشکارا همچو جم در پنجه اهریمنی
کبک دانی از چه آید پیش باز و بابزن
تا در آتشدان شود سرگرم بال و پر زنی
بس در این سرمای سخت و روز برف و ابر تار
گرم شد هنگامه انگشت و چوب و روشنی
گوهری را سر به سنگ از پیشه انگشت گر
سیم و زر را خون به دل از تیشه هیزم کنی
جوشن رستم چرا پوشد ز ابر بهمنی؟
گر ندارد همچو پیران دشت در آهنگ رزم
پس چرا از یخ بسر بنهاده خود آهنی
نیست پشت بام اگر کوه گنابد از چه روی
برف آنجا از شبیخون می کند نستیهنی
ما نه هومانیم اگر با پافشاری چون کند
سوز سرما بر سر ما دست برد بیژنی
سینه سوز اینسان چرا گر نیست باد بامداد
یادگار دشنه کشواد و تیغ قارنی
آفتاب چله پنهان شد چرا در زیر ابر
آشکارا همچو جم در پنجه اهریمنی
کبک دانی از چه آید پیش باز و بابزن
تا در آتشدان شود سرگرم بال و پر زنی
بس در این سرمای سخت و روز برف و ابر تار
گرم شد هنگامه انگشت و چوب و روشنی
گوهری را سر به سنگ از پیشه انگشت گر
سیم و زر را خون به دل از تیشه هیزم کنی
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
سحاب اصفهانی : قصاید
شمارهٔ ۲ - جشن و آتش بازی
چه شد که چرخ جفا پیشه کرد میل وفا
هزار گونه اساس نشاط کرده به پا
سپهر محفل عیشی به دهر چیده کز آن
شده است بزم جهان رشک جنت الماوا
هزار دست ضیا دارد از هزاران شمع
کف کلیم ضیا داشت گر زیک بیضا
به جسم مرده دلان مطرب آورد صد روح
اگر مسیح زیک روح مرده کرد احیا
هوا زنور مشاعل زمین ز عکس شموع
چو کان گوهر ناب است و لؤلؤ لا لا
ریاض دهر منور چو روضه ی مینو
بساط خاک پر اختر چو گنبد مینا
به تن محیط هوا بست زرفشان اکسون
به بر بسیط زمین کرد آتشین دیبا
ز بس که پر شرر آمد سواد شب گوئی
که منبت گل سوری است عنبر سار
سپهروار به گردش زهر طرف چرخی
چه چرخ چون کره ی نار آتشین اجزا
به هشت برج مرتب ولی زهر برجی
ستاره بار به سطح زمین و روی هوا
زهر طرف شجری آتشین که گر خوانند
نظیر سد ره و طوبیش هست محض خطا
کجا دماند اوراق زرفشان سدره؟
کجا بر آرد نارنج آتشین طوبا؟
دمیده ز آذر نمرود گلستان خلیل
نموده از شجر طور آتش موسا
پدید گشته زهر بام صد هزاران ماه
که قرص مهر بود در برش چو جرم سها
اگر زچاهی وقتی نمود برهمنی
مهی که ساحت نخشب ازو گرفت ضیا
ز کاسه های سفالین نگر کنون صد ماه
که هر یکی به جهانی بود فروغ افزا
هزار گونه اساس نشاط کرده به پا
سپهر محفل عیشی به دهر چیده کز آن
شده است بزم جهان رشک جنت الماوا
هزار دست ضیا دارد از هزاران شمع
کف کلیم ضیا داشت گر زیک بیضا
به جسم مرده دلان مطرب آورد صد روح
اگر مسیح زیک روح مرده کرد احیا
هوا زنور مشاعل زمین ز عکس شموع
چو کان گوهر ناب است و لؤلؤ لا لا
ریاض دهر منور چو روضه ی مینو
بساط خاک پر اختر چو گنبد مینا
به تن محیط هوا بست زرفشان اکسون
به بر بسیط زمین کرد آتشین دیبا
ز بس که پر شرر آمد سواد شب گوئی
که منبت گل سوری است عنبر سار
سپهروار به گردش زهر طرف چرخی
چه چرخ چون کره ی نار آتشین اجزا
به هشت برج مرتب ولی زهر برجی
ستاره بار به سطح زمین و روی هوا
زهر طرف شجری آتشین که گر خوانند
نظیر سد ره و طوبیش هست محض خطا
کجا دماند اوراق زرفشان سدره؟
کجا بر آرد نارنج آتشین طوبا؟
دمیده ز آذر نمرود گلستان خلیل
نموده از شجر طور آتش موسا
پدید گشته زهر بام صد هزاران ماه
که قرص مهر بود در برش چو جرم سها
اگر زچاهی وقتی نمود برهمنی
مهی که ساحت نخشب ازو گرفت ضیا
ز کاسه های سفالین نگر کنون صد ماه
که هر یکی به جهانی بود فروغ افزا
عمعق بخاری : مقطعات و اشعار پراکنده
شمارهٔ ۱۴
عمعق بخاری : مقطعات و اشعار پراکنده
شمارهٔ ۲۴
جهان ملک خاتون : مقطعات
شمارهٔ ۱۲
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۳