عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳
چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست
چون هست ز هر چه نیست نقصان و شکست
انگار که هر چه هست در عالم نیست
پندار که هر چه نیست در عالم هست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵
کردم توبه، شکستیش روز نخست
چون بشکستم، به توبه‌ام خواندی چست
القصه زمام توبه‌ام در کف تست
یکدم نه شکسته‌اش گذاری نه درست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۷
خیام تنت به خیمه می ماند راست
سلطان روحست و منزلش دار بقاست
فراش اجل برای دیگر منزل
از پا فگند خیمه، چو سلطان برخاست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۸
هر چند به طاعت تو عصیان و خطاست
زین غم نکشی که گشتن چرخ بلاست
گر خسته‌ای از کثرت طغیان گناه
مندیش که ناخدای این بحر خداست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
گر طالب راه حق شوی ره پیداست
او راست بود با تو، تو گر باشی راست
وانگه که به اخلاص و درون صافی
او را باشی بدان که او نیز توراست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۳
یا رب غم آنچه غیر تو در دل ماست
بردار که بیحاصلی از حاصل ماست
الحمد که چون تو رهنمایی داریم
کز گمشدگانیم که غم منزل ماست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۵
گردون کمری ز عمر فرسودهٔ ماست
دریا اثری ز اشک آلودهٔ ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهودهٔ ماست
فردوس دمی ز وقت آسودهٔ ماست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
دوزخ شرری ز آتش سینهٔ ماست
جنت اثری زین دل گنجینهٔ ماست
فارغ ز بهشت و دوزخ ای دل خوش باش
با درد و غمش که یار دیرینهٔ ماست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸
آن آتش سوزنده که عشقش لقبست
در پیکر کفر و دین چو سوزنده تبست
ایمان دگر و کیش محبت دگرست
پیغمبر عشق نه عجم نه عربست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۹
از ما همه عجز و نیستی مطلوبست
هستی و توابعش ز ما منکوبست
این اوست پدید گشته در صورت ما
این قدرت و فعل از آن به ما منسوبست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۰
گویند دل آیینهٔ آیین عجبست
دوری رخ شاهدان خودبین عجبست
در آینه روی شاهدان نیست عجب
خود شاهد و خود آینه‌اش این عجبست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۱
گر سبحهٔ صد دانه شماری خوبست
ور جام می از کف نگذاری خوبست
گفتی چه کنم چه تحفه آرم بر دوست
بی‌درد میا هر آنچه آری خوبست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
در عالم اگر فلک اگر ماه و خورست
از بادهٔ مستی تو پیمانه خورست
فارغ ز جهانی و جهان غیر تو نیست
بیرون ز مکانی و مکان از تو پُرست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
سوفسطایی که از خرد بی‌خبرست
گوید عالم خیالی اندر گذرست
آری عالم همه خیالیست ولی
پیوسته حقیقتی درو جلوه گرست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸
ما را به جز این جهان جهانی دگرست
جز دوزخ و فردوس مکانی دگرست
قلاشی و عاشقیش سرمایهٔ ماست
قوالی و زاهدی از آنی دگرست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۴
بر شکل بتان رهزن عشاق حقست
لا بل که عیان در همه آفاق حقست
چیزی که بود ز روی تقلید جهان
والله که همان به وجه اطلاق حقست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵
گریم زغم تو زار و گویی زرقست
چون زرق بود که دیده در خون غرقست
تو پنداری که هر دلی چون دل تست
نی‌نی صنما میان دلها فرقست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست
تا بو که توان راه به جانان دانست
ره می‌نبریم وهم طمع می‌نبریم
نتوان دانست بو که نتوان دانست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲
تا مهر ابوتراب دمساز منست
حیدر به جهان همدم و همراز منست
این هر دو جگر گوشه دو بالند مرا
مشکن بالم که وقت پرواز منست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
از گل طبقی نهاده کین روی منست
وز شب گرهی فگنده کین موی منست
صد نافه بباد داده کین بوی منست
و آتش به جهان در زده کین خوی منست