عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۳
ای آینهٔ ذات تو ذات همه کس
مرآت صفات تو صفات همه کس
ضامن شدم از بهر نجات همه کس
بر من بنویس سیئات همه کس
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۶
چون ذات تو منفی بود ای صاحب هش
از نسبت افعال به خود باش خمش
شیرین مثلی شنو مکن روی ترش
ثبت العرش اولا ثم انقش
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۹
گر قرب خدا می طلبی دلجو باش
وندر پس و پیش خلق نیکوگو باش
خواهی که چو صبح صادق‌القول شوی
خورشید صفت با همه کس یک رو باش
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۰
شاهی‌طلبی برو گدای همه باش
بیگانه زخویش و آشنای همه باش
خواهی که ترا چو تاج بر سر دارند
دست همه گیر و خاک پای همه باش
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۱
چون شب برسد ز صبح خیزان می باش
چون شام شود زاشک ریزان می باش
آویز در آنکه ناگزیرست ترا
وز هر چه خلاف او گریزان می باش
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۵
دارم گنهان ز قطره‌ی باران بیش
از شرم گنه فگنده‌ام سر در پیش
آواز آید که سهل باشد درویش
تو در خور خود کنی و ما در خور خویش
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۶
در خانه ی خود نشسته بودم دل ریش
وز بار گنه فگنده بودم سر پیش
بانگی آمد که غم مخور ای درویش
تو درخور خود کنی و ما درخور خویش
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۹
پیوسته مرا ز خالق جسم و عرض
حقا که همین بود و همینست غرض
کان جسم لطیف را به خلوتگه ناز
فارغ بینم همیشه ز آسیب مرض
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۰
ای بر سر حرف این و آن نازده خط
پندار دویی دلیل بعدست بخط
در جملهٔ کاینات بی سهو و غلط
یک عین فحسب دان و یک ذات فقط
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۱
گشتی به وقوف بر مواقف قانع
شد قصد مقاصدت ز مقصد مانع
هرگز نشود تا نکنی کشف حجب
انوار حقیقت از مطالع طالع
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۲
کی باشد و کی لباس هستی شده شق
تابان گشته جمال وجه مطلق
دل در سطوات نور او مستهلک
جان در غلبات شوق او مستغرق
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۵
ما را شده‌است دین و آیین همه عشق
بستر همه محنتست و بالین همه عشق
سبحان الله رخی و چندین همه حسن
انالله دلی و چندین همه عشق
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۶
خلقان همه بر درگهت ای خالق پاک
هستند پی قطرهٔ آبی غمناک
سقای سحاب را بفرما از لطف
تا آب زند بر سر این مشتی خاک
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۷
دامان غنای عشق پاک آمد پاک
زآلودگی نیاز با مشتی خاک
چون جلوه گر و نظارگی جمله خود اوست
گر ما و تو در میان نباشیم چه باک
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۸
گر فضل کنی ندارم از عالم باک
ور عدل کنی شوم به یک باره هلاک
روزی صدبار گویم ای صانع پاک
مشتی خاکم چه آید از مشتی خاک
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۰
بر چهره ندارم زمسلمانی رنگ
بر من دارد شرف سگ اهل فرنگ
آن رو سیهم که باشد از بودن من
دوزخ را ننگ و اهل دوزخ را ننگ
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۱
تا شیر بدم شکار من بود پلنگ
پیروز شدم به هرچه کردم آهنگ
تا عشق ترا به بر درآوردم تنگ
از بیشه برون کرد مرا روبه لنگ
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۴
پرسید کسی منزل آن مهر گسل
گفتم که: دل منست او را منزل
گفتا که: دلت کجاست؟ گفتم: بر او
پرسید که: او کجاست؟ گفتم: در دل
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۶
شیدای ترا روح مقدس منزل
سودای ترا عقل مجرد محمل
سیاح جهان معرفت یعنی دل
در بحر غمت دست به سر پای به گل
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۹
هر نعت که از قبیل خیرست و کمال
باشد ز نعوت ذات پاک متعال
هر وصف که در حساب شرست و وبال
دارد به قصور قابلیات مل