عبارات مورد جستجو در ۵۸۳۶ گوهر پیدا شد:
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۱۰
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۳۵ - در هجا
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۶۱ - اسب پیری را مذمت کند
خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد
کامور اعمار اسبان شیخ ابوعامر رسید
مرکب میمون ادام الله توفیقه که هست
یادگار نوح پیغمبر که در کشتی کشید
گفتم ای پیر مبارک خیر مقدم مرحبا
قصهٔ آن کو که گوش و چشم تو دید وشنید
از خبرهای صریر آسمان گوشت چه یافت
وز خطرهای سپهری دیدهٔ سرت چه دید
اندر آن وقتی که عالم جمله اسبان داشتند
مجلس شیخالشیوخی سبزها چون میچرید
حال آدم گوی و نوح و قصهٔ ذبح خلیل
ناقهٔ صالح چه بود و رخش رستم چون دوید
شهسوار سر اسری در شبی هفت آسمان
بر براق تیز تک ره چون بپیمود و برید
بیعت بوبکر و آن فضل اقیلونی چه بود
مصلحت دید علی وان فتنها چون خوابنید
حیدر کرار حرب عمرو عنتر چون شکست
رستم دستان صف گردان لشکر چون درید
اسب اندر خشم شد الحق ندانی تا چه گفت
پشت دست از غبن من آنجا به دندان میگزید
گفت ای استغفرالله این سؤال از چون منی
وه وه این اشکال بین کاین بر سر من آورید
گفتمش اسبا قدیما خرنهای آخر بگوی
تا مبارک مقدمت در دور عالم کی رسید
گفت تو بسیار ماندی هیچ میدانی کدام
آن نخستین جانور کایزد تعالی آفرید
کامور اعمار اسبان شیخ ابوعامر رسید
مرکب میمون ادام الله توفیقه که هست
یادگار نوح پیغمبر که در کشتی کشید
گفتم ای پیر مبارک خیر مقدم مرحبا
قصهٔ آن کو که گوش و چشم تو دید وشنید
از خبرهای صریر آسمان گوشت چه یافت
وز خطرهای سپهری دیدهٔ سرت چه دید
اندر آن وقتی که عالم جمله اسبان داشتند
مجلس شیخالشیوخی سبزها چون میچرید
حال آدم گوی و نوح و قصهٔ ذبح خلیل
ناقهٔ صالح چه بود و رخش رستم چون دوید
شهسوار سر اسری در شبی هفت آسمان
بر براق تیز تک ره چون بپیمود و برید
بیعت بوبکر و آن فضل اقیلونی چه بود
مصلحت دید علی وان فتنها چون خوابنید
حیدر کرار حرب عمرو عنتر چون شکست
رستم دستان صف گردان لشکر چون درید
اسب اندر خشم شد الحق ندانی تا چه گفت
پشت دست از غبن من آنجا به دندان میگزید
گفت ای استغفرالله این سؤال از چون منی
وه وه این اشکال بین کاین بر سر من آورید
گفتمش اسبا قدیما خرنهای آخر بگوی
تا مبارک مقدمت در دور عالم کی رسید
گفت تو بسیار ماندی هیچ میدانی کدام
آن نخستین جانور کایزد تعالی آفرید
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۸۴
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۱۲ - عزالدین نامی را ستایش کند
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۷۳ - از زبان پسران میرداد که یکی طوطی به یک ملقب به ناصرالدین و دیگر عضدالدین است گفته و آنها را ستایش کرده است
گیتی به سر سنان گشادیم
پس از سر تازیانه دادیم
ملک همه خسروان گرفتیم
سد همه دشمنان گشادیم
بنیاد جهان اگر کهن بود
از عدل جهان نو نهادیم
قایم به وجود ماست گیتی
بس آتش و آب و خاک و بادیم
شادند به عدل ما جهانی
ما لاجرم از زمانه شادیم
تا ظن نبری که ما به شاهی
امروز به تازگی فتادیم
کز مادر خویش روز اول
شایستهٔ تخت و تاج زادیم
سنجر که جهان سراسر او داشت
از ماست و ما از آن نژادیم
مسمار سه ملک برکشیدیم
جایی که دو دم بایستادیم
گر عادل و راد بود سنجر
شکرست که عادلیم و رادیم
بیداد و ستم نیاید از ما
کاخر پسران میردادیم
پس از سر تازیانه دادیم
ملک همه خسروان گرفتیم
سد همه دشمنان گشادیم
بنیاد جهان اگر کهن بود
از عدل جهان نو نهادیم
قایم به وجود ماست گیتی
بس آتش و آب و خاک و بادیم
شادند به عدل ما جهانی
ما لاجرم از زمانه شادیم
تا ظن نبری که ما به شاهی
امروز به تازگی فتادیم
کز مادر خویش روز اول
شایستهٔ تخت و تاج زادیم
سنجر که جهان سراسر او داشت
از ماست و ما از آن نژادیم
مسمار سه ملک برکشیدیم
جایی که دو دم بایستادیم
گر عادل و راد بود سنجر
شکرست که عادلیم و رادیم
بیداد و ستم نیاید از ما
کاخر پسران میردادیم
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۷۷ - لغز به اسم سلطان سنجر و بیان آنکه عدد نام سنجر با پیغمبران مرسل یکیست
ای خردمند اگر گوش سوی من داری
قطعهای بر تو بخوانم که عجب مانی از آن
در جهانداری و فرماندهی خلق خدای
بر سزاواری سلطان بنمایم برهان
سیصد و سیزده پیغمبر مرسل بودند
که فرستاده به هر وقت یکی را یزدان
نام سلطان به جمل چون عدد ایشانست
پس بود قاعدهٔ نظم جهان چون ایشان
فر او هرکه ببیند دهد انصاف که او
پادشاهیست به حق بر همه معمور جهان
گر ترا شبهت و شکیست در این دانی چه
شبهت و شک ترا حل نکند جز قرآن
شو اولیالامر بخوان پس عدد آن بشناس
به حساب جمل و مبلغ آن نیک بدان
تا بود راست حسابش چو حساب سنجر
چون که واوی که نه مقروست کنی زو نقصان
گر کسی گوید ما صد همه سنجر نامیم
گویمش نینی منک چو اوئلوالامر بخوان
زانکه منکم ز شما باشد از روی لغت
باز از روی حساب ار تو بدانی سلطان
پس یقین شد که پس از باری و پیغمبر حق
نرسد بر همه آفاق جز او را فرمان
ای سه قرن از مدد عدل تو و رحمت حق
بوده سکان زمین بیخبر از دور زمان
ای به حق سایهٔ آن کس که ترا حافظ اوست
تا بود سایهٔ خورشید در آن حفظ بمان
قطعهای بر تو بخوانم که عجب مانی از آن
در جهانداری و فرماندهی خلق خدای
بر سزاواری سلطان بنمایم برهان
سیصد و سیزده پیغمبر مرسل بودند
که فرستاده به هر وقت یکی را یزدان
نام سلطان به جمل چون عدد ایشانست
پس بود قاعدهٔ نظم جهان چون ایشان
فر او هرکه ببیند دهد انصاف که او
پادشاهیست به حق بر همه معمور جهان
گر ترا شبهت و شکیست در این دانی چه
شبهت و شک ترا حل نکند جز قرآن
شو اولیالامر بخوان پس عدد آن بشناس
به حساب جمل و مبلغ آن نیک بدان
تا بود راست حسابش چو حساب سنجر
چون که واوی که نه مقروست کنی زو نقصان
گر کسی گوید ما صد همه سنجر نامیم
گویمش نینی منک چو اوئلوالامر بخوان
زانکه منکم ز شما باشد از روی لغت
باز از روی حساب ار تو بدانی سلطان
پس یقین شد که پس از باری و پیغمبر حق
نرسد بر همه آفاق جز او را فرمان
ای سه قرن از مدد عدل تو و رحمت حق
بوده سکان زمین بیخبر از دور زمان
ای به حق سایهٔ آن کس که ترا حافظ اوست
تا بود سایهٔ خورشید در آن حفظ بمان
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۸۱ - در غیبت پیروزشاه از بلخ و تهنیت قدوم او
احمد مرسل ز خاک مکه چون هجرت گزید
مدتی آن خطه بود انگشت نومیدی گزان
باز چون باز آمد از اقبال میمون موکبش
تازه شد چون در سحرگاهان گل از باد بزان
بلخ را پیروز شاه احمد همان هجرت نمود
تا فروبارید از هم همچو برگ اندر خزان
باز چون در ظل عالی رایتش آرام یافت
زنده شد بار دگر چون از صبا شاخ رزان
شکر یزدان را که شد آباد و خرم تا به حشر
قبهٔ اسلام ازین و کعبهٔ اسلام از آن
مدتی آن خطه بود انگشت نومیدی گزان
باز چون باز آمد از اقبال میمون موکبش
تازه شد چون در سحرگاهان گل از باد بزان
بلخ را پیروز شاه احمد همان هجرت نمود
تا فروبارید از هم همچو برگ اندر خزان
باز چون در ظل عالی رایتش آرام یافت
زنده شد بار دگر چون از صبا شاخ رزان
شکر یزدان را که شد آباد و خرم تا به حشر
قبهٔ اسلام ازین و کعبهٔ اسلام از آن
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۹۴ - در مدح
ای جوان بخت پیر ملت و ملک
صدر دنیا امین دولت و دین
ای چهل سال نام و کنیت تو
بوده نقش نگین دولت و دین
چیست دانی محمد یوسف
علم آستین دولت و دین
خاتم و خامهٔ تواند هنوز
در یسار و یمین دولت و دین
تخم ذکر جمیل کاشتهای
سالها در زمین دولت و دین
داغ نام نکو نهادستی
عمرها بر سرین دولت و دین
دیده در عزم تو قضا پیدا
هم شک و هم یقین دولت و دین
کرده در حزم تو قدر پنهان
همه غث و سمین دولت و دین
نظر صائب ترا گوید
آسمان پیشبین دولت و دین
قلم منصف ترا خواند
چرخ حبل متین دولت و دین
چشم زخم قران کجا بیند
تا تو باشی قرین دولت و دین
راستی به ترا توان گفتن
خواجهٔ راستن دولت و دین
از تو معمور بود چندین گاه
حصنهای حصین دولت و دین
بیتو دیدی که از پی یک سهو
چون قفا شد جبین دولت و دین
تا قیامت چو باز دوخته چشم
مانده شیر عرین و دولت و دین
دیر مان ای به گونه گونه شرف
اختیار و گزین دولت و دین
تا کس از آفرین سخن گوید
بر تو باد آفرین دولت و دین
صدر دنیا امین دولت و دین
ای چهل سال نام و کنیت تو
بوده نقش نگین دولت و دین
چیست دانی محمد یوسف
علم آستین دولت و دین
خاتم و خامهٔ تواند هنوز
در یسار و یمین دولت و دین
تخم ذکر جمیل کاشتهای
سالها در زمین دولت و دین
داغ نام نکو نهادستی
عمرها بر سرین دولت و دین
دیده در عزم تو قضا پیدا
هم شک و هم یقین دولت و دین
کرده در حزم تو قدر پنهان
همه غث و سمین دولت و دین
نظر صائب ترا گوید
آسمان پیشبین دولت و دین
قلم منصف ترا خواند
چرخ حبل متین دولت و دین
چشم زخم قران کجا بیند
تا تو باشی قرین دولت و دین
راستی به ترا توان گفتن
خواجهٔ راستن دولت و دین
از تو معمور بود چندین گاه
حصنهای حصین دولت و دین
بیتو دیدی که از پی یک سهو
چون قفا شد جبین دولت و دین
تا قیامت چو باز دوخته چشم
مانده شیر عرین و دولت و دین
دیر مان ای به گونه گونه شرف
اختیار و گزین دولت و دین
تا کس از آفرین سخن گوید
بر تو باد آفرین دولت و دین
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۱
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۱
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۲
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۹
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۹
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۳