عبارات مورد جستجو در ۶۰۰۶ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۹
یک در فلک از امید من نگشاید
یک کار من از زمانه می‌برناید
جان می‌کاهد غم تو می‌افزاید
در محنت من دگرچه می‌درباید
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۱
شد عمر و زمانه را جوادی نرسید
وز نامهٔ آرزو سوادی نرسید
دستی که به دامن قناعت نزدیم
دردا که به دامن مرادی نرسید
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۳
زان شب که به روز برده‌ام با تو به ناز
روز و شبم از غمت سیاهست و دراز
بس روز چنین بی‌تو به سر خواهم برد
تا با تو شبی چنان به روز آرم باز
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۶
ماییم و دو شیشکک می روشن و خوش
یک حوضک نقل و یک تنورک آتش
باقلیککی و نانکی پنج از شش
گر فرمایی جمال ده بی‌ترکش
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۱
پیراهن گل دریده شد بر تن گل
شلوار تو بینما چو پیراهن گل
ای خرمن کون تو به از خرمن گل
جایی که بود کون تو کون زن گل
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۱
بفروختمت سزد به جان باز خرم
ارزان بفروختم گران باز خرم
باری خواهم ز دوستان ای دلبر
تا بو که ز دشمنان ترا باز خرم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۳
دی یک دو قدح شراب صافی خوردیم
با همنفسی شبی به روز آوردیم
امروز چنان شد که به ناچار دو دست
در گردن درد و رنج و هجران کردیم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۶
مریخ به خنجر تو جوید فتوی
ناهید به ساغر تو پوید ماوی
زانست که می‌کند به عید اضحی
از بهر ترا آن حمل این ثور فدی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۲
گر همت من دل به جهان برنهدی
طبعم به ذخیره گنج گوهر نهدی
ور بخت بگویم قدم اندر نهدی
جود کف من جهان دیگر نهدی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۱
ای دل به غم عشق بدین دشواری
آسان آسان پرده مگر برداری
ور هست وگر نیست به کامت باری
آن دم که به کام دل یاری یاری
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲۹
ای چرخ جز آیت بلا خوانی نی
بر کس قلمی ز عافیت رانی نی
چیزی ندهی که باز نستانی نی
ای کوژ کبود خود جز این دانی نی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۸
شب نیست دلا که از غمش خون نشوی
وز دیده به جای اشک بیرون نشوی
چون نیست امید آنکه بر گردد کار
ای دل پس کار خویشتن چون نشوی
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲
جانا، تو به حسن اگر نلافی پیداست
کندر دهنت موی شکافی پیداست
ما را دل سخت تو در آیینهٔ نرم
مانندهٔ سنگ از آب صافی پیداست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۸
از نوش جهان نصیب من نیش آمد
تیر اجلم بر جگر ریش آمد
کوته سفری گزیده بودم، لیکن
ز آنجا سفری دراز در پیش آمد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳
ساقی، بده آن باده، زبانم بشکن
وز باده خمار سر و جانم بشکن
پیشانی توبه را شکستم ز لبت
گر توبه کنم دگر دهانم بشکن
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۵
دریغا روزگار خوش که من در جنب میمونت
بدم با بخت هم کاسه، بدم با کام همزانو
رسم گویی در آن حضرت دگرباره من مسکین
عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۸
راحت دوستان عمادالدین
چون که امروز بهترک هستی
در کف محنت خودی امروز؟
یا نه از دست رنج وارستی
همچو ماهی بر آسمان نشاط
یا چو ماهی فتاده در شستی؟
یا بهانه است اینهمه، خود تو
از قدح های عشق سرمستی؟
خاطر دوستانت غمگین است
تا تو در خانه شاد ننشستی
مرهمی ساز بهر خسته‌دلان
هر چه زودتر که جمله را خستی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۸
غم خود که بود که یاد آریم او را
در دل چه که بر خاک نگاریم او را
غم باد امید لیک بس بیمغز است
گر سر ننهد مغز برآریم او را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
ساقی در ده برای دیدار صواب
زان باده که او نه خاک دیده است و نه آب
بیمار بدن نیم که بیمار دلم
شربت چه بود شراب در ده تو شراب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱
افکند مرا دلم به غوغا و گریخت
جان آمد و هم از سر سودا و گریخت
آن زهرهٔ بی‌زهره چو دید آتش من
بربط بنهاد زود برجا و گریخت