عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۰
این غمزه که میرنی ز نوری دگر است
و اندیشه که میکنی عبوری دگر است
هر چند دهن زدن ز شیرینی اوست
این دست که میزنی ز شوری دگر است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۳
این گرمابه که خانهٔ دیوانست
خلوتگه و آرامگه شیطانست
دروی پریی، پری رخی پنهانست
پس کفر یقین کمینگه ایمانست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۴
این مستی من ز بادهٔ حمرا نیست
وین باده به جز در قدح سودا نیست
تو آمده‌ای که بادهٔ من ریزی
من آن باشم که باده‌ام پیدا نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۵
این من نه منم آنکه منم گوئی کیست
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۶
این نعره عاشقان ز شمع طرب است
شمع آمد و پروانه خموش این عجب است
اینک شمعی که برتر از روز و شب است
بشتاب ای جان که شمع دل جان طلب است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۷
این همدم اندرون که دم میدهدت
امید رسیدن به حرم می‌دهدت
تو تا دم آخرین دم او میخور
کان عشوه نباشد ز کرم میدهدت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۸
ای هر بیدار با خبرهای تو خفت
ای هرکه بخفت در بر لطف تو خفت
ای آنکه به جز تو نیست پیدا و نهفت
از بیم تو بیش از این نمیرم گفت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۳
باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت
یار آمد و می در قدح یاران ریخت
از سنبل تر رونق عطاران برد
وز نرگس مست خون هشیاران ریخت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۶
باران به سر گرم دلی بر میریخت
بسیار چو ریخت چست در خانه گریخت
پر میزد خوش بطی که آن بر من ریز
کاین جان مرا خدای از آب انگیخت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۹
با شاه هر آنکسی که در خرگاهست
آن از کرم و لطف و عطای شاهست
با شاه کجا رسی بهر بیخویشی
زانجانب بیخودی هزاران راهست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۱
تا شب میگو که روز ما را شب نیست
در مذهب عشق و عشق را مذهب نیست
عشق آن بحریست کش کران ولب نیست
بس غرقه شوند و ناله و یارب نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۴
با ما ز ازل رفته قراری دگر است
این عالم اجساد دیاری دگر است
ای زاهد شبخیز تو مغرور نماز
بیرون ز نماز روزگاری دگر است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۵
با نی گفتم که بر تو بیداد ز کیست
بی‌هیچ زیان ناله و فریاد تو چیست
گفتا که ز شکری بریدند مرا
بی‌ناله و فریاد نمیدانم زیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۶
با هرکه نشستی و نشد جمع دلت
وز تو نرمید زحمت آب و گلت
زنهار تو پرهیز کن از صحبت او
ورنی نکند جان کریمان بحلت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۷
با هستی و نیستیم بیگانگی است
وز هر دو بریدیم نه مردانگی است
گر من ز عجایبی که در دل دارم
دیوانه نمی‌شوم ز دیوانگی است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۰
برجه که سماع روح برپای شده است
وان دف چو شکر حریف آن نای شده است
سودای قدیم آتش افزای شده است
آن های تو کو که وقت هیهات شده است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۳
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست
ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۵
پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا
بردوخت مرقع از رگ و پوست مرا
تن خرقه و اندر آن دل من صوفی
عالم همه خانقاه و شیخ او است مرا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۶
بر هر جائیکه سرنهم مسجود او است
در شش جهت و برون شش، معبود اوست
باغ و گل و بلبل و سماع و شاهد
این جمله بهانه و همه مقصود اوست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۷
بر جزوم نشان معشوق منست
هر پارهٔ من زبان معشوق منست
چون چنگ منم در بر او تکیه زده
این ناله‌ام از بنان معشوق منست