عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷
یک قطره آب بود با دریا شد
یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکسته‌ای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود
یا خدمت چون خودی چرا باید کرد
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
آن لعل در آبگینه ی ساده بیار
و آن محرم و مونس هر آزاده بیار
چون می دانی که مدت عالم خاک
باد است که زود بگذرد، باده بیار
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
از بودنی ای دوست چه داری تیمار
وز فکرت بیهوده دل و جان افگار
خرم بزی و جهان به شادی گذران
تدبیر نه با تو کرده‌اند اول کار
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
افلاک که جز غم نفزایند دگر
ننهند بجا تا نربایند دگر
ناآمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه می کشیم نایند دگر
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲
ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نئی غمان بیهوده مخور
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر
باغ طربت به سبزه آراسته گیر
و آنگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم
بنشسته و بامداد برخاسته گیر
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
این اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار
آه این چه شراب است که تا روز شمار
بیخود شده و بی‌خبرند از همه کار
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
در دایره ی سپهر ناپیدا غور
جامی‌ست که جمله را چشانند به دور
نوبت چو به دور تو رسد آه مکن
می نوش به خوشدلی که دور است نه جور
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷
دی کوزه‌گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
و آن گل به زبان حال با او می‌گفت
من همچو تو بوده‌ام مرا نیکودار
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
ز آن می که حیات جاودانیست بخور
سرمایه ی لذت جوانی است بخور
سوزنده چو آتش است لیکن غم را
سازنده چو آب زندگانی است بخور
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱
از جمله ی رفتگان این راه دراز
باز آمده کیست تا بما گوید باز
پس بر سر این دو راههٔ آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمی‌آیی باز
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳
وقت سحر است خیز ای مایه ی ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کانها که بجایند نپایند بسی
و آنها که شدند کس نمی آید باز
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵
جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف
می‌سازد و باز بر زمین می زندش
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۷
در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش؟
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸
ایام زمانه از کسی دارد ننگ
که او در غم ایام نشیند دلتنگ
می خور تو در آبگینه با ناله ی چنگ
زان پیش که آبگینه آید بر سنگ
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹
از جرم گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات کلی را حل
بگشادم بندهای مشکل به حیل
هر بند گشاده شد به جز بند اجل
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰
با سرو قدی تازه‌تر از خرمن گل
از دست منه جام می و دامن گل
زان پیش که ناگه شود از باد اجل
پیراهن عمر ما چو پیراهن گل
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر به سریم