عبارات مورد جستجو در ۶۲۵۴ گوهر پیدا شد:
هاتف اصفهانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳
جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را
که سازد کامیاب از وصل پیر ناتوانی را
به قتلم کوشی ای زیبا جوان و من درین حیرت
که از قتل کهن پیری چه خیزد نوجوانی را
تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم
به امیدی که سازم مهربان نامهربانی را
چه باشد جادهی ای سرو سرکش در پناه خود
تذرو بی‌پناهی قمری بی آشیانی را
مکن آزار جان هاتف آزرده جان دیگر
کزین افزون نشاید خست جان خسته جانی را
هاتف اصفهانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹
رسید یار و ندیدیم روی یار افسوس
گذشت روز و شب ما به انتظار افسوس
گذشت عمر گرانمایه در فراق دریغ
نصیب غیر شد آخر وصال یار افسوس
گریست عمری آخر ز بیوفائی چرخ
ندید روی تو را چشم اشکبار افسوس
خزان چو بگذرد از پی بهار می‌آید
خزان عمر ندارد ز پی بهار افسوس
به خاک هاتف مسکین گذشت و گفت آن شوخ
ازین جفاکش ناکام صد هزار افسوس
هاتف اصفهانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۳
ای که مشتاق وصل دلبندی
صبر کن بر مفارقت چندی
باش آمادهٔ غم شب هجر
ای که در روز وصل خرسندی
بندگان را تفقدی فرمای
تو که بر خسروان خداوندی
تو بمانی به کام دل، گر مرد
در تمنایت آرزومندی
چشم بد دور از رخت که نزاد
مادر دهر چون تو فرزندی
رخشی بیداد تاختی چندان
که غبار مرا پراکندی
کی شدی هاتف این چنین رسوا
گر شنیدی ز ناصحی پندی
هاتف اصفهانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵
افسوس که از همنفسان نیست کسی
وز عمر گرانمایه نمانده است بسی
دردا که نشد به کام دل یک لحظه
با همنفسی بر آرم از دل نفسی
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۷
خیام تنت به خیمه می ماند راست
سلطان روحست و منزلش دار بقاست
فراش اجل برای دیگر منزل
از پا فگند خیمه، چو سلطان برخاست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
دوزخ شرری ز آتش سینهٔ ماست
جنت اثری زین دل گنجینهٔ ماست
فارغ ز بهشت و دوزخ ای دل خوش باش
با درد و غمش که یار دیرینهٔ ماست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹
سرمایهٔ عمر آدمی یک نفسست
آن یک نفس از برای یک همنفسست
با همنفسی گر نفسی بنشینی
مجموع حیات عمر آن یک نفسست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
دنیا به مثل چو کوزهٔ زرین است
گه آب در او تلخ و گهی شیرین است
تو غره مشو که عمر من چندین است
کاین اسب عمل مدام زیر زین است
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
در درد شکی نیست که درمانی هست
با عشق یقینست که جانانی هست
احوال جهان چو دم به دم میگردد
شک نیست در این که حالگردانی هست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
گاهی چو ملایکم سر بندگیست
گه چون حیوان به خواب و خور زندگیست
گاهم چو بهایم سر درندگیست
سبحان الله این چه پراکندگیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
چون حاصل عمر تو فریبی و دمیست
زو داد مکن گرت به هر دم ستمیست
مغرور مشو بخود که اصل من و تو
گردی و شراری و نسیمی و نمیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰
گر کار تو نیکست به تدبیر تو نیست
ور نیز بدست هم ز تقصیر تو نیست
تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
چون نیک و بد جهان به تقدیر تو نیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶
دایم نه لوای عشرت افراشتنیست
پیوسته نه تخم خرمی کاشتنیست
این داشتنیها همه بگذاشتنیست
جز روشنی رو که نگه داشتنیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷
ای دیده نظر کن اگرت بیناییست
در کار جهان که سر به سر سوداییست
در گوشهٔ خلوت و قناعت بنشین
تنها خو کن که عافیت تنهاییست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲
روزم به غم جهان فرسوده گذشت
شب در هوس بوده و نابوده گذشت
عمری که ازو دمی جهانی ارزد
القصه به فکرهای بیهوده گذشت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳
افسوس که ایام جوانی بگذشت
دوران نشاط و کامرانی بگذشت
تشنه بکنار جوی چندان خفتم
کز جوی من آب زندگانی بگذشت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۶
آسان آسان ز خود امان نتوان یافت
وین شربت شوق رایگان نتوان یافت
زان می که عزیز جان مشتاقانست
یک جرعه به صد هزار جان نتوان یافت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶
دردا که درین زمانهٔ پر غم و درد
غبنا که درین دایرهٔ غم پرورد
هر روز فراق دوستی باید دید
هر لحظه وداع همدمی باید کرد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۳
طالع سر عافیت فروشی دارد
همت هوس پلاس پوشی دارد
جایی که به یک سؤال بخشند دو کون
استغنایم سر خموشی دارد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۳
دلخسته و سینه چاک می‌باید شد
وز هستی خویش پاک می‌باید شد
آن به که به خود پاک شویم اول کار
چون آخر کار خاک می‌باید شد