عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۸
چه اقبالست این یارب که دولت داده‌ای ما را
که در کوی فراموشان گذرشد یار زیبا را
بحمدالله که بیداری شبهایم نشد ضایع
بدیدم خفته در آغوش خود آن سرو بالا را
تماشا می‌کنم این قد قیامت می‌کند یا رب
که خواهم تا قیامت یاد کردن این تماشا را
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲
بتا نامسلمانیی میکنی
که در کافرستان نباشد روا
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۷۴
ستمی کز تو کشد مرد ستم نتوان گفت
نام بیداد تو جز لطف و کرم نتوان گفت
چون منی باید تا باورش آید غم من
تو که دیوانه و مستی بتو غم نتوان گفت
غازیی از پی دین برهمنی را می‌کشت
گفت از بهر سری ترک صنم نتوان گفت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۴۲
آتش همگی گلست و ریحان
آنرا که جز از خدا نترسد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۹۶
شهسوارانی که فتح قلعهٔ دین کرده‌اند
التماس همت از دلهای مسکین کرده‌اند
پاکبازان سر کوی خرابات فنا
در مقام سرفرازی خشت بالین کرده‌اند
سنگسار لعنت جاوید مر ابلیس را
از برای کوری چشمان خودبین کرده‌اند
آهوی چین را جگر در نامهٔ سواد بسوخت
تا حدیث سنبل زلف تو در چین کرده‌اند
جلوهٔ فرهاد بین کز غیرت آن خسروان
نام خود نقش نگین لعل شیرین کرده‌اند
زاهدان تسبیح می‌خوانند و خسرو نام دوست
ذکر هر کس آن‌چنان باشد که تلقین کرده‌اند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۳۵
کتاب فقه ندانند در مدارس ما
دریغ عمر که شد صرف در اصول و فروع
فقیه شرع که ما را همی کند تکفیر
به عمر خویش نکردست سجده‌ای به خضوع
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۴۰
در حریم کعبه روحانیون یعنی که دل
جز خیال دوست کس را نیست امکان زوال
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۶۸
شهید خنجر عشقم به خون دیده آلوده
به خاکم همچنان پر خون دارید و مشوییدم
گلی کز خاک من روید به گوش اهل دل گوید
که من بوی فلان دارم مبوییدم مبوییدم
همه جا از شهیدان نور خیزد و ز دلم آتش
نشان است این میان کشتگان گر بجوییدم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۵۰
آخر نگاهی بر حال ما کن
درد دلم را روزی دوا کن
از دست هجران من در بلایم
یارب به فضیلت آن را دوا کن
گفتی به وصلت روزی نوازم
وقتست جانا وعده وفا کن
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۷
شب قدر وصلت ز فرخندگی
فرح بخش‌تر از فرسنا فدست
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۴
چه گر من همیشه ستا گوی باشم
ستایم نباشد نکو جز به نامت
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۸۲
چون جامهٔ اشن به تن اندر کند کسی
خواهد ز کردگار به حاجت مراد خویش
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۹۱
ای شاه نبی سیرت، ایمان تو محکم
ای میر علی حکمت، عالم به تو در غال
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۷
گر همه نعمت یک روز به ما بخشد
ننهد منت بر ما و پذیرد هن
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۴۹
ای بار خدای، ای نگار فتنه
ای دین خردمند را تو رخنه
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۶۷
جهانا، همانا کزین بی‌گناهی
گنه کار ماییم و تو بی کنازی
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۱۴
ببادافره جاودان کردمند
به دوزخ بماند روانش نژند
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۲۳
فگندند بر لاد پر نیخ سنگ
نکردند در کار موبد درنگ
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۲۷
مکن خویشتن از ره راست گم
که خود را به دوزخ بری بافدم
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۲۱
باد بر تو مبارک و خنشان
جشن نوروز و گوسپند کشان