عبارات مورد جستجو در ۱۹۱ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : مثنویات
شمارهٔ ۱۶ - صفت علی نایی
از دگر سو علی به نغمه نای
دل برانگیزد ای شگفت ز جای
دارد از جنس جنس دمدمه ها
آرد از نوع نوع زمزمه ها
می زند نای و تنگ می جوشد
به هوا روی عقل می پوشد
با دل خویشتن همی گوید
که غم از جان من چه می جوید
عشق و رنج محمد نایی
مر مرا گشت اینت رسوایی
چه زند آخر او را که من نزنم
اگر او هست مرد من نه زنم
دل چرا بیهده دژم دارم
نه ز کس دستگاه کم دارم
من به خانه چرا نه بنشینم
توبه با صلاح بگزینم
کار بی ورز و بی وبال کنم
کسب خویش از ره حلال کنم
که اگر سیم ها به سود دهم
نعمتی زین طریق زود نهم
باطن این گوید و به ظاهر باز
صد تضرع فزون کند ز آغاز
آنکه در حکم او بود شب و روز
برفشاند به روی گنبد گوز
آب بی روی وی نیارد خورد
پیش او هیچ از این نیارد کرد
دل برانگیزد ای شگفت ز جای
دارد از جنس جنس دمدمه ها
آرد از نوع نوع زمزمه ها
می زند نای و تنگ می جوشد
به هوا روی عقل می پوشد
با دل خویشتن همی گوید
که غم از جان من چه می جوید
عشق و رنج محمد نایی
مر مرا گشت اینت رسوایی
چه زند آخر او را که من نزنم
اگر او هست مرد من نه زنم
دل چرا بیهده دژم دارم
نه ز کس دستگاه کم دارم
من به خانه چرا نه بنشینم
توبه با صلاح بگزینم
کار بی ورز و بی وبال کنم
کسب خویش از ره حلال کنم
که اگر سیم ها به سود دهم
نعمتی زین طریق زود نهم
باطن این گوید و به ظاهر باز
صد تضرع فزون کند ز آغاز
آنکه در حکم او بود شب و روز
برفشاند به روی گنبد گوز
آب بی روی وی نیارد خورد
پیش او هیچ از این نیارد کرد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۵
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۱
رهی معیری : چند قطعه
سخن پرداز
امیر معزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳
سر بر خط عشق تو نهادیم دگربار
در دام بلای تو فتادیم دگربار
تا در شکن زلف تو بستیم دل خویش
خون جگر از دیده گشادیم دگربار
از بهر تو ما توبه و سوگند شکستیم
برکف قدحِ باده نهادیم دگربار
سرمایه و پیرایهٔ ما صبر و خرد بود
صبر و خرد از دست بدادیم دگربار
پیمودن با دست سخنهای من و تو
بستوهی و ما بر سر بادیم دگربار
هرچند که بودیم زهجران تو غمگین
امروز به دیدار تو شادیم دگربار
وصل تو چشیدیم و فراق تو کشیدیم
گویی که بمردیم و بزدایم دگربار
در دام بلای تو فتادیم دگربار
تا در شکن زلف تو بستیم دل خویش
خون جگر از دیده گشادیم دگربار
از بهر تو ما توبه و سوگند شکستیم
برکف قدحِ باده نهادیم دگربار
سرمایه و پیرایهٔ ما صبر و خرد بود
صبر و خرد از دست بدادیم دگربار
پیمودن با دست سخنهای من و تو
بستوهی و ما بر سر بادیم دگربار
هرچند که بودیم زهجران تو غمگین
امروز به دیدار تو شادیم دگربار
وصل تو چشیدیم و فراق تو کشیدیم
گویی که بمردیم و بزدایم دگربار
کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۷
کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۱
کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۷۰
کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۰۹
قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰
داد گلبن در چمن یاد از گلافشانی مرا
بلبلان کردند تعلیم غزلخوانی مرا
راز من چون نقش پیشانی ز کس پوشیده نیست
از ازل بازست چون آیینه پیشانی مرا
هر طرف هنگامهای گرم است از من همچو شمع
روشناس انجمن دارد سرافشانی مرا
کی لباس من شود پیراهن فانوس چرخ
شعله شمعم کند گردن گریبانی مرا
جوهر ذاتم نخواهد فیض ابر و آفتاب
آسمان مشناس گو دریایی و کانی مرا
کاش هر مویی مرا میبود چشم حیرتی
دیده تنها برنمیآید به حیرانی مرا
پیکرم را از لباس عافیت عریان مدان
پیرهن چون غنچه در بر کرده زندانی مرا
تا گریبان، غنچه این باغ در دلبستگیست
سرو دارد داغ در بر چیده دامانی مرا
اشک یعقوبم کند دیوانه بیتالحزن
ورنه از جا درنیارد ماه کنعانی مرا
ذوق برگ سوسن از خنجر نیابم این زمان
یاد آن روزی که کردی غنچه پیکانی مرا
ترک دفترخانهام فرمود ذوق شاعری
به بود دیوان شعر از خط دیوانی مرا
زلف جانان نیستم قدسی چرا باید گرفت
از نسیم و شانه تعلیم پریشانی مرا
بلبلان کردند تعلیم غزلخوانی مرا
راز من چون نقش پیشانی ز کس پوشیده نیست
از ازل بازست چون آیینه پیشانی مرا
هر طرف هنگامهای گرم است از من همچو شمع
روشناس انجمن دارد سرافشانی مرا
کی لباس من شود پیراهن فانوس چرخ
شعله شمعم کند گردن گریبانی مرا
جوهر ذاتم نخواهد فیض ابر و آفتاب
آسمان مشناس گو دریایی و کانی مرا
کاش هر مویی مرا میبود چشم حیرتی
دیده تنها برنمیآید به حیرانی مرا
پیکرم را از لباس عافیت عریان مدان
پیرهن چون غنچه در بر کرده زندانی مرا
تا گریبان، غنچه این باغ در دلبستگیست
سرو دارد داغ در بر چیده دامانی مرا
اشک یعقوبم کند دیوانه بیتالحزن
ورنه از جا درنیارد ماه کنعانی مرا
ذوق برگ سوسن از خنجر نیابم این زمان
یاد آن روزی که کردی غنچه پیکانی مرا
ترک دفترخانهام فرمود ذوق شاعری
به بود دیوان شعر از خط دیوانی مرا
زلف جانان نیستم قدسی چرا باید گرفت
از نسیم و شانه تعلیم پریشانی مرا
قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۴۵۵
دل ز بیداد تو رو کرد به آبادانی
در نظر، برگ گل و لاله کند پیکانی
در تماشای در و بام تو چون مهر منیر
هر سر موی کند بر بدنم مژگانی
از بد و نیک جهان، روی فراهم نکشم
زانکه چون آینهام باز بود پیشانی
سینهام ترکش تیرست ازان شست و هنوز
جگرم آه کشد از غم بیپیکانی
در خراش جگرم حاجت ناخن نبود
پیچش آه کند در جگرم سوهانی
روی گرداندهای از دیدن رویش قدسی
گل بیرنگ ز خورشید چرا گردانی؟
در نظر، برگ گل و لاله کند پیکانی
در تماشای در و بام تو چون مهر منیر
هر سر موی کند بر بدنم مژگانی
از بد و نیک جهان، روی فراهم نکشم
زانکه چون آینهام باز بود پیشانی
سینهام ترکش تیرست ازان شست و هنوز
جگرم آه کشد از غم بیپیکانی
در خراش جگرم حاجت ناخن نبود
پیچش آه کند در جگرم سوهانی
روی گرداندهای از دیدن رویش قدسی
گل بیرنگ ز خورشید چرا گردانی؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۳
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۵
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۷
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۷
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۱۳
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۹
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۳
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۵